خلاصه داستان قسمت ۱۴۲ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۴۲ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۱۴۲ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۴۲ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۴۲ سریال ترکی تازه عروس

زن های عمارت به طرف خردهاشون با چوب در حال دویدن هستن که مردها به انبار میرن و اونجا پنهان میشن. زن ها پشت در مدام به در می کورند و ازشون میخوان تا بیرون بیان و خودشونو نشون بدن اما فایده نداره، نازگل از ترفند حامله بودنش استفاده میکنه که خان میخواد بره درو باز کنه اما بقیه جلوشو میگیرن. زن های قلندر تو حیاط نشستن و در حال تخمه شکستن و غیبت کردن هستن که خان به معتبر زنگ میزنه و میگه ما تو انبار گیر کردیم اینجا دعواست به کمکشون بیان آسیه و عایشه و معتبر سریعا خودشونو به اونجا میرسونن. وقتی پشت در انبار میرسن با زن های پسرهاشون درگیر میشن و همدیگر را کتک میزنن که ترکمن و کامیل با کورکوت به اونجا میرن و با دیدن اونا هرچی داد میزنن که آروم بگیرن تاثیری نداره که ترکمن تیر هوایی میزنه و همه شون سرجاشون میخکوب میشن کورکوت میگه اینجا چخبره؟ عایشه میگه ما هم نمیدونیم آقا فقط بهمون گفتن دعواست بیاین ما هم اومدیم! مردها از تو انبار بیرون میان و زن هاشون ماجرارو برایشان تعریف میکنن. مردها به سراغ قلندر خان میرن. قلندر بهشون میگه اصلا ازتون انتظار نداشتم! چرا همچین کاری کردین؟ اگه یخورده منو الگو قرار میدادیم همچین کارهایی نمیکردین! خان میگه مشکل همین جاست بابا چون الگومون خودتونین این بلاها سرمون میاد. سپس مردها تقصیر را به گردن همدیگه میندازن که قلندر کلافه میشه و ازشون میخواد تا برن ولی در آخر به باران میگه تو بمون دامادم، باران میگه با منی باباجون؟ قلندر میگه مگه به غیر از تو داماد دیگه ای دارم؟ یکی یدونم. خان و هازار با خنده بخش میگن موفق باشی و از اونجا میرن. قلندر به باران میگه از تو یکی اصلا انتظار نداشتم! دیگه باید قید ازدواجو بزنی، باران با ترس سعی میکنه نظرشو برگردونه که قلندر میگه طرف حسابت من نیستم شیرینه که فکر نکنم اینو ببخشه!

زن ها تو آشپزخانه هستن که مقابلشون مادر شوهرهاشون ایستادن. اونا میگن این چیزهایی که میگین به پسرهای ما نمیچسبه! آسیه میگه شاید به خان بچسبه سپس به بلا نگاه میکنه و میگه ولی ای کاش هازار منم این کارو میکرد ولی متاسفانه انجام نمیده! نازگل میگه پسرهای شما اتفاقا خوب اینکارو هم انجام میدن سپس لپ تاپ را باز میکنن و عکس های پارتی معروف شب گذشته را که پسرهاشونم اونجا بودن نشون میدن. معتبر و عایشه و آسیه شوکه میشن و آسیه از اینکه هازار اینکارو کرده حسابی خوشحال میشه و ذوق میکنه. ترکمن عکس هارو میبینه و با دیدن عکس یه مرد تو اون عکسا حسابی از خوشتیپ بودنش تعریف میکنه که زن ها میگن بیا اینم از نسل بوزوک هاست همشون چشم چرونن! کامیل و کامیلا تو اتاقشان هستن که بلا پیششون میره و از کاری که هازار کرده برایشان میگه کامیلا میگه نه عزیزم داماد چوپان بز عزیزم این کارو نمیکنه! بلا میگه حالا که کرده. بعد از چند دقیقه هازار به اونجا میاد و میگه نه همش سوء تفاهمه من کاری نکردم کامیل از جاش بلند میشه و میگه مطمئنی؟ ببین پسرم درسته من باهات خیلی راه میام و پشتتم ولی به قطره اشک از چشم دخترم بیاد پایین من میدونم با تو! و هازار را تهدید میکنه. شیرین سرشو رو پای دیلان تو حیاط عمارت گذاشته و میگه یعنی همه ی مردها اینجورین؟ تا به کسی که واسشون دارن میرسن میگن خوب دیگه خیالمون راحت شد بریم به کارهای خودمون برسیم؟ دیلان میگه بقیه را نمیدونم ولی داداش من اصلا اینجوری نیست! شیرین میگه چطور نیست؟ مگه ندیدی رفته پارتی! دیلان میگه من احساس میکنم تو عمل انجام شده قرار گرفته و رای با اکثریت بوده شیرین میگه یعنی چی؟

همان موقع باران میاد و میگه دیلان راست میگه گلم شیرین جا میخوره و از جاش بلند میشه، باران میگه رای گیری کرده بودن و اکثریت گفتن بریم پارتی و نظر منم هیچ اثری نداشت منم ناخواسته رفتم اونجا! شیرین باهاش شروع میکنه به بحث کردن و آشتی نمیکنه. مسلم و اعظم با ترکمن و حسن کور تو انبار نشستن و برج تعادل را بازی میکنن. اعظم و مسلم شروع میکنن باهمدیگه لاس زدن و دل و قلوه دادن و گرفتن که ترکمن میگه ای بابا بسه دیگه هرچی زودتر ازدواج کنین راه برای ما هم باز بشه دیگه چقدر دیگه میخواین دوست بمونین آخه! بلا تو اتاقش در حال جمع کردن وسایلش هست که به استانبول بره اما کامیلا سعی میکنه جلوشو بگیره و نازگل و آفت هم اونجان و میگن واسه چی میخوای بری؟ بلا میگه میخوام برم دیگه نمیتونم اینجا بمونم بهم دروغ گفت گفته بود دیگه دروغ نمیگه اما بازم گفت! آفت یواشکی به نازگل میگه حالا که داره میره بیا ما هم بریم اما نازگل میگه نه اصلا نباید بریم اتفاقا! نازگل میگه تازه برنامه چزوندن را باید شروع کنیم! سپس به بلا میگه رفتن خوب نیست باید جلوی چشمشون باشیم ولی نداشته باشنمون! گلستان میگه یعنی چی؟ نازگل میگه یعنی اینکه بهشون بی محلی میکنیم! هرچی خواستن اصلا گوش نمیدیم! تخت خوابمونو جدا میکنیم! نباید اصلا بهشون اعتنایی بکنیم! بلا میگه وای اگه اونا هم مارو گذاشتن کنار چی؟ نازگل میگه یعنی چی؟ بلا میگه اگه مقابله به مثل کردن اونا هم ازمون فاصله گرفتن و اصلا گذاشتن رفتن یا بازم به پارتی رفتنشون ادامه دادن چی؟ نازگل میگه نه اینجوری نمیشه و ما تو این جنگ میبریم……

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا