خلاصه داستان قسمت ۱۴۴ سریال ترکی تردید (هرجایی)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۴۴ سریال ترکی تردید (هرجایی) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی هرجایی در روزهای جمعه ساعت ۸ شب به وقت ترکیه پخش می شود و دارای طرفداران بی شماری در ترکیه و دیگر کشورها می باشد. هرجایی (عهدشکن، بی‌وفا) یک مجموعه تلویزیونی درام عاشقانه ترکیه است که حاصل پیدایش یک عشق با طعم انتقام و با بازی آکین آکین اوزو، گولچین سانتیرجی اوغلو، ابرو شاهین، اویا اونوستاشی، احمد تانسو تانشانلر، سرهت توتوملر می‌باشد.

قسمت ۱۴۴ سریال ترکی تردید (هرجایی)

خلاصه داستان قسمت ۱۴۴ سریال ترکی تردید (هرجایی)

اداغلوها به دنبال ریحان راه می افتند و از او می خواهند که به خانه برگردد. آنها می گویند ریحان دختر واقعی آنها محسوب می شود و حاضر نیستند او را از دست بدهند. نصوح می گوید مقصر واقعی او بوده و از ریحان می خواهد به او فرصت بدهد تا گذشته را جبران کند. گل گریه می کند و از ریحان می خواهد پیشش بماند. ریحان گریه کنان می گوید: «دیگه نمی خوام با دروغ زندگی کنم. می خوام برای اولین بار تنها باشم تا در مودر زندگیم تصمیم بگیرم. نمی تونم این ظرایط رو تحمل کنم.» هازار از همه می خواهد به عمارت برگردند و خودش و میران پشت سر ریحان می روند تا او را از رفتن منصرف کنند. ریحان می گوید: «من فقط می خوام تنها باشم و این دردهایی که شما دو نفر توی قلبم گذاشتین پشت سر بذارم.» و از آنها دور می شود. میران به هازار می گوید: «بهتره تنهاش بذاریم. من می دونم کجا می خواد بره.» هر دو برمی گردند. آزاد از عمویش می خواهد اجازه بدهد تا دوتایی دنبال ریحان بروند اما هازار می گوید: «این مساله تو نیست. دخالت نکن.» الیف به آزاد می گوید: «بهتره به حرف عموت گوش کنی و دخالت نکنی.» آزاد با فکر اینکه الیف به علاقه آزاد به ریحان حساس شده می گوید: «خانواده من د به در شدن. تو هنوز به فکر این چیزایی.» هاندان هم الیف را گوشه ای گیر می آورد و می گوید: «با این رفتارت به زودی آزاد رو از دست خواهی داد.» ریحان تنها در کوچه ها راه می رود و آرزو می کند کاش می توانست برگردد و پدرش را بغل کند و مشکلش را حل کند اما در آن لحظه نیم داند کار درست و غلط کدام است.

از آن طرف گونول طبق یادداشتی که به دستش رسیده به گورستان می رود و قبر برادرش را نبش می کند و جسدی در آن پیدا نمی شود. در یادداشت به او گفته شده که برادرش زنده است. او در میان غم و شادی به عمارت برمی گردد و آسیه با دیدن او زیرلب زمزمه می کند: «آفرین گونول! اولین قدم رو برای اینکه جلوی عزیزه بایستی برداشتی.» گونول این بار تلاش می کند فیرات را که حالا فهمیده برادرش نیست علیه عزیزه تحریک کند. او کاغذی را که عزیزه در آن نوشته بود فیرات فرزندخوانده است، نشان فیرات می دهد و می گوید: «حالا فهمیدم این مدرک جعلیه. با همین من رو مجبور کرد از میران طلاق بگیرم. به من گفت برادرم تویی.» فیرات که باورش نمی شود عزیزه از او سواستفاده کرده باشد کاغذ را برمی دارد و سراغ عزیزه می رود. در عمارت شاداغلو هاندان به جهان می گوید: «هازار دنبال دخترش رفت اما تو یارن رو به امان خدا ول کردی.» او اینطور وانمود می کند که درد زایمانش شروع شده و تا یارن را نبیند به بیمارستان نخواهد رفت. نصوح می گوید یارن و هارون عقد کرده اند و در هتل هستند. جهان سراغ دخترش می رود. یارن هم اسلحه هارون را برمی دارد و به سمت هارون نشانه می رود و می گوید باید او را طلاق بدهد. هارون اسلحه را از دست او می گیرد و می گوید: «فکر کردی من اسلحه پر دست دیوونه ای مثل تو میدم؟ اگه می خوای برو ولی جایی برای موندن نداری.» یارن به خودش قول می دهد به عنوان زن هارون حساب شاداغلوها را بدتر از قبل برسد. ریحان به ایستگاه قطار می رسد. از آن طرف میران و هازار هم به روستا پیش شکران می روند، با تصور اینکه ریحان به آنجا رفته اما شکران خبری از ریحان ندارد و از هازار می خواهد ریحان را پیش او برگرداند. آنها دوباره همه جا را می گردند. ریحان در ایستگاه می نشیند و وقتی قطار از راه می رسد سوار می شود وولی دل کندن از عزیزانش سخت تر از این حرف هاست و دوباره پیاده می می شود و منتظر می ماند.

بیشتر بخوانید: 

خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی تردید (هرجایی) + جزئیات داستان

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا