خلاصه داستان قسمت ۱۴۵ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۴۵ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۱۴۵ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۴۵ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۴۵ سریال ترکی تازه عروس

شیرین برای خالی کردن حرصش ماکت باران را تو حیاط عمارت گذاشته و در حال شلیک کردن بهش هست که اسکندر پیشش میره و باهاش حرف میزنه آنها باهم در حال صحبت کردنن که صدای کمک خواستن کامیل را میشنون. آنها وقتی به اتاق آنها میرن میبینن که کامیل را را طناب به تخت بستن آنها جا میخورن و شیرین میگیرین چیشده؟ اینجا چخبره؟ اسکندر با خنده و کنایه بهش میگه کار کامیلا خانم بوده آره؟ کامیل میگه معلومه کار اون بود اسکندر میگه حتما پر هم داشته آره؟ کامیل میگه آره ولی از او پرها نه و یه پر طاووس نشون میده و میگه این پر مرگه! رسما شکنجه ام داد آنها میپرسن بعنی چی؟ کامیل میگه باید سریعا قلندرخان را پیدا کنم باید باهاش حرف بزنم موضوع درباره یه رازی هستش که بین من و فامیلمه! و با عجله از اونجا میره. آفت و بلا و نازگل تو اتاق نازگل نشستن و استرس دارن که نازگل مدام راه میره و میگه کجارو اشتباه کردیم؟ نمی فهمم! بلا میگه خیلی زیادی بهشون گیر دادیم آفت تایید میکنه که نازگل میگه حالا الان همه چیز تقصیر من شد؟ اونا تایید میکنن که نازگل میگه نه بابا! ولی نقشه را بلا کشید! آفت میگه آره نقشه تازه عروس شدن اونارو تو کشیدی که دیگه دوام نیاوردن و رفتن! خان و هازار و گوکان یواشکی با باران به عمارت دوران ها رفتن. اونجا باران بهشون میگه یه نقشه کشیدم واسه آشتی کردن شیرین باهام که باید حتما بیاد اینجا فقط نباید سوتی بدین! هازار میگه خوب شیرین که بیاد اینجا مارو میبینه بعد میره به همه اهالی عمارت میگه که ما اوکراین نرفتیم اینجاییم نقشه هامون خراب میشه! باران میگه اون با یه حالی میاد اینجا که اصلا به شماها توجه نمیکنه هازار میگه اونو یه کاریش میکنیم بهش میگیم که به زنها چیزی نگه باهامون راه میاد!

دیلان با گریه میره اتاق باران و بهش میگه که داداشم! شیرین میگه باران چیشده؟ دیلان میگه انگاری از دوری تو بیماری لاعلاج گرفته! گفت رفته دکتر گفتن سرعه! پسرها در استخر در حال شنا کردن و آب بازی هستن که اسکندر با خودش کامیل را به اونجا میبره. زن های قلندر به کامیلا میگن که ما باهات میایم و میخوایم ببینیم چجوری اعتراف میکنه کامیلا میگه نمیخواد که فایده ای نداره. اونا به داخل اتاق میرن که میبینن کامیل نیست آسیه میگه پس حتما پرونده اش سیاه بوده که پا به فرار گذاشته کامیلا میگه یعنی چی؟ آسیه میگه چون ما هم وقتی کار اشتباهی میکنیم خودمونو از آقا مخفی میکنیم مگه نه آبجی معتبر؟ و بهش با چشمک علامت میده معتبر تایید میکنه و میگه حتما خیانت بهت کرده که از شرمندگی فرار کرده وگرنه میموند و از خودش دفاع میکرد! باران میره به داخل عمارت و برای کامیل مایو میاره. شیرین به باران زنگ میزنه و میگه کجایی؟ باران الکی سرفه میکنه و میگه من خونه ام باید کجا باشم؟ شیرین میگه چرا سرفه میکنی؟ مریض شدی؟ باران میگه یه سرماخوردگی کوچیکه چیزی نیست شیرین میگه الان میام اونجا. تو عمارت زن ها تو آشپزخانه نشستن و عروس ها پشت پنجره به حیاط نگاه میکنن. شیرین به عمارت میره که با داداش هاش روبرو میشه که دارن بازی میکنن و میگه شما مگه اوکراین نبودین؟ واقعا که! هازار ازش میخواد تا به زن هاشون چیزی نگه شیرین قبول میکنه و به داخل عمارت میره. باران خودشو به مریضی زده و برای واقعی نشون دادن ماجرا دستمالش را با رنگ قرمز کرده که با سرفه نشون بده مثلا خون بالا میاره. شیرین میگه اینجوری نمیشه پاشو بریم دکتر باران میگه دوای دردم تویی باهام آشتی کن تا خوب بشم! شیرین میگه آشتی میکنم به یه شرط که باهم بریم دکتر! باران ناچارا قبول میکنه. اونا به بیمارستان میرن دکتر لطفی که شیرین میشناستش از قبل باهاش دست به یکی کرده چون از طریق اسکندر فهمیده بود که باران داره دروغ میگه و مریض نیست اصلا.

دکتر میگه باید بری اسکن بگیری از ریه هات. وقتی عکس را میبینه به باران میگه ریه هات سیاهه! وضعت از چیزی که فکر میکردم خیلی داغون تره. باران میگه چی میگی دکتر؟ حال من خوبه فقط یه سرما خوردگی کوچیک بود! دکتر میگه متاسفم ته تهش ۶ ماه، باران میگه درمانش؟ دکتر میگه نه زمان زنده بودنت اونم تو بهترین حالت ممکن! باران از حال میره که شیرین میخنده و از عمو لطفی تشکر میکنه و میگه تا این باشه دیگه منو سرکار نزاره. شیرین باران را به هوش میاره که باران میگه کابوس بدی دیدم! او با دیدن دکتر میگه کابوس نبود؟ وقتی میفهمه که الکی گفتن نفسی راحت میکشه اما شیرین میگه دیگه تو باشی به من دروغ بگی اونم به بوزوک! مادرشوهرهای عروس ها بهشون میگن که پاشین برین غذا درست کنین اما اونا از جلوی پنجره تکون نمیخورن ترکمن به دروغ ایامی پسرهارو صدا میزنه که اونا به خودشون میان و میگن کو؟ پسرها کجان؟ اونا میخندن، مادرشوهرها اونارو اذیت میکنن و میگن که دست خالی نمیان خان کم. کم چندتا هوو میاره واست نازگل! نازگل بهشون میگه ایشالله چهارمین هوو هم بیاد سرتون عایشه به طرف نازگل میره و میخوان دعوا کنن که ترکمن جداشون میکنه. بلا میگه من که اینجا نمیشینم تا اذان صبح فردا بهش وقت میدم اومد که هیچی نیومد میریم استانبول کامیلا خداروشکر میکنه و خوشحال میشه.   باران و شیرین به عمارت برمیگردن که باران بهش میگه کی بهت منو لو داد؟ شیرین میگه خودم فهمیدم باران میگه نه من نقشه را خوب کشیده بودم اسکندر میگه من گفتم! قبل از اینکه عموی تو باشم عموی شیرینم اینو فراموش نکن! پسرها از شیرین میخوان تا لوشون نده شیرین میگه باشه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا