خلاصه داستان قسمت ۱۴۵ سریال ترکی گودال

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۴۵ سریال ترکی گودال باشید، با ما همراه باشید. سریال گودال ( به ترکی چوقور – به انگلیسی The Pit ) توسط کمپانی Ay Yapim ساخته شده است. تیم کارگردانی آن را Sinan Ozturk و Ozgur Sevimli تشکیل داد. نویسندگی این اثر با Gokhan Horzum بود. سریال ترکی گودال Cukur یکی از محبوب ترین درام های ترکی ۲۰۱۷ است. این درام اکشن و جنایی مخاطبین زیادی را به خود اختصاص داده است. شبکه نمایش دهنده این سریال Show TV می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آراس بولوت اینملی، دیلان چیچک دنیز، ارکان کسال، ریهان ساواش، مصطفی اوستونداگ، اونر ارکان، ارکان کولچاک کوستندیل، رضا کوجااوغلو، نبیل سایین.

قسمت ۱۴۵ سریال ترکی گودال
قسمت ۱۴۵ سریال ترکی گودال

خلاصه داستان سریال ترکی گودال Cukur

Kocovali یک خاندان جنایتکار و قدرتمند در منطقه Cukur استانبول هستند. ادریس کوکوالی بزرگ خانواده است. او برای محافظت ازا ین خانواده هر کاری می کند. ادریس چهار پسر دارد. کومالی، قهرمان، سلیم و یاماک. کومالی پسر ارشد خانواده در زندان است. قهرمان پسر دوم ادریس به جای برادرش فعالیت ها را رهبری می کند. سلیم که سومین فرزند خاندان است خیلی خوب در زمینه شغل خانوادگی عمل نمی کند. یاماک که پسر کوجک خانواده است علاقه ای به شغل خانوادگی ندارد. او زندگی کاملا متفاوتی را دنبال می کند. با ورود Vartolu که رقیب حریص و قدرتمند خاندان کوکوالی ست، مواد مخدر به منطقه می رسد. ادریس کوکوالی پیشنهاد وارتلو را برای پخش مواد مخدر در منطقه نمی پذیرد. با مخالفت خاندان کوکوالی افراد وارتلو قهرمان کوکوالی را می کشند. ادریس پس از مرگ پسرش به شدت می شکند. حال کسی نیست تا انتقام را بگیرد. قهرمان کشته شده است و سلیم قادر به گرفتن انتقام نیست. از طرفی برادر بزرگ هم در زندان است. یاماک تنها کسی ست که برای خانواده مانده است تا انتقام بگیرد. تا خانواده را روی پا کند. اما او می خواهد دور از خانواده باشد. او با دختری به نام Sena می خواهد زندگی آرامی داشته باشد. اما این امکان ندارد. صبح عروسیش، یاماک مادرش را می بیند. از داستان اتفاقات Cukur آگاه می شود. پس تصمیم می گیرد به محله خود باز گردد. او سنا را رها می کند. یاماک با رها کردن سنا به چرخه جنایت و خشونت خانواده باز می گردد.

خلاصه داستان قسمت ۱۴۵ سریال ترکی گودال

وارتلو تا صبح کنار جومالی کابوس می بیند. فکر او درگیر سعادت و پسرش است که اگر در حمله فردا چتو و ماحسون بمیرند سعادت را هم خواهند کشت. کمی بعد یاماچ در اتاق را می زند و از جومالی دلیل این کارش را می پرسد. جومالی می گوید: «به خاطر اینکه خیالم راحت بشه. به دور و وریای وارتلو اعتماد ندارم. » از طرفی هم مدد به فکر چاره می افتد که برای وارتلو کاری بکند. کمی بعد یاماچ کنار وارتلو می نشیند و از او می پرسد که چیزی هست که بخواهد به او بگوید؟ درست وقتی که وارتلو می خواهد جریان را تعریف کند مدد با سه فنجان قهوه سر می رسد و به وارتلو پنهانی می گوید که همه چیز را خودش حل خواهد کرد.عمو، ادریس را به خانه اش می اورد و کلید خانه را به او می دهد و وسایلش را جمع می کند که برود. عمو عصبانی است و به ادریس می گوید: «قلبت کِی مرد ادریس؟ اگه یکی از من کمک بخواد، من کمکش میکنم. پنجاه ساله اخلاقم همینه و برای این اخلاقم هم از هیچ کس معذرت خواهی نمی کنم. » ادریس سکوت کرده و حرفی نمیزند که کسی در خانه را به شدت می کوبد. وقتی در را باز می کنند سلیم است که خیلی پریشان قضیه دریا و مادرش را که کایهان آنها را کشت را می گوید. عمو نفس کم می آورد و با درماندگی روی زمین می نشیند.

ادریس هم که چشمانش پر شده از خانه بیرون می رود و کمی قدم می زند و بعد هم به خانه عمو برگشته و می گوید: «پاشو بریم سراغ اون مرتیکه! » رو به سلیم هم می گوید که به خانه و پیش سلطان برود. سلیم به خانه می رود و وقتی سلطان را سر پا می بیند از خوشحالی زبانش بند آمده و گریه می کند. سلطان فقط به او خیره می شود و بعد هم با بی تفاوتی می پرسد که چرا گریه می کنی؟ سلیم می گوید: «مثل قبلنا خوب شده حالت… » سلطان جواب می دهد: «خوب نیستم. هیچ کدوممون حالمون خوب نیست. » سلیم با تعجب او را نگاه می کند و سلطان از او می خواهد که بنشیند تا با هم کمی حرف بزنند. ادریس و عمو منتظر کایهان می مانند و وقتی او را می بینند ادریس به سر او ضربه ای می زند و بعد پشت سر هم به صورتش مشت و سیلی می زند و می گوید: «چرا اون دوتا زن بیچاره رو کشتی؟ الان مرد شدی؟ حالا کی میخواهد تورو از دست من نجات بده؟ » کایهان بیهوش روی زمین می افتد و ادریس و عمو می روند. صبح شده و بچه های گودال ناراحت از این هستند که قرار است از پیش بره های سیاه بروند. ماحسون و چتو به آنها قول می دهند که هرموقع دلشان خواست می توانند بیایند و به انها سر بزنند. بعد هم ماحسون به انها انگشتری میدهد که علامت گودال روی آن است ولی وقتی علامت را میچرخانی علامت بره های سیاه دیده می شود و بعد هم می گوید: «هر موقع با هم جمع شدین با این میدونین که کی هستین. »

بعد هم بچه ها را به قهوه خانه می برند تا به خانواده هایشان تحویل بدهند. مدد پشت قهوه خانه پنهان شده و علمک گار را باز می کند و فندکش را روشن می کند و درون قهوه خانه که چتو و ماحسون در آن منتظر ارسوی هستند می اندازد و باعث انفجار می شود. یاماچ و بقیه که همان حین در حال آماده شدن برای حمله بودند با دیدن این صحنه عقب می کشند.  چتو و ماحسون هم بیرون از قهوه خانه می دوند و فورا خود را به خانه می رسانند. ارسوی از دیدن آنها متعجب و عصبی می شود.

چتو هم که به شدت عصبانی است به وارتلو زنگ می زند و از او می خواهد که به دیدنش برود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا