خلاصه داستان قسمت ۱۴۶ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۴۶ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۱۴۶ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۴۶ سریال ترکی تازه عروس

اسکندر در اتاقشان با گلستان حرف میزنه و میگه باید بگردم دنبال یه کار جدید، گلستان میگه مثلا چی؟ اسکندر میگه مثلا مسابقه خوانندگی راه میندازم گلستان میگه کی آخه شرکت میکنه؟ اسکندر میگه زیر آگهی میزنم هولدینگ بوزوک ببین چجوری میان! گلستان میخنده و میگه آفرین. بلا تو اتاقش در حال گریه کردنه و با خودخوری میکنه که داره نزدیک اذان صبح میشه و هنوز هازار نیومده. در اتاقش زده میشه که بلا با هیجان هازار را صدا میزنه اما میبینه که شیرین و دیلان هستن. بلا دوباره ناراحت می شه که شیرین بهش میگه انقدر خودخوری نکن زن داداش تو که اینجا داری گریه میکنی و حرص میخوری و استرس داری اون داداش من داره کنار استخر کباب درست میکنه. بلا با تعجب میگه چی؟ شیرین میگه داداشام اصلا نرفتن اوکراین! دیلان میگه رفتن خونه ما! بلا با حرص میگه پس مارو بازی دادن آره؟ شیرین تایید میکنه که دیلان میگه توروخدا شیرین یه جوری حساب داداشمو برس که دیگه نتونه همچین بازی مسخره ای را راه بندازه! اومد گفت صرع دارم انقدر گریه کردم که چشام داست کور میشد! شیرین میگه آروم باش من یجوری تلافی کردم که تا آخر عمرش یادش نمیره. بلا با عصبانیت میگه پاشین بریم اونجا که شیرین میگه نه باید مثل خودشون باهاشون بازی کنیم باید فکر کنیم. آفت و نازگل رو تخت دراز کشیدن که نازگل میگه بخوابیم دیگه آفت میگه خوب نمیخوای بری اتاق خودت؟ نازگل میگه دختر من حامله ام تنهایی نمیتونم بخوابم که! آفت میگه باشه ولی باید حریم شخصی داشته باشیم نا گل میخواد بره که میگه وقتی حامله شدی بهت میگم، آفت ناراحت میشه با این حرفش و میگه باشه بخواب همینجا و میخوان بخوابن که بلا و دیلان با شیرین به اونجا میرن و میگن پاشین شوهرامونو پیدا کردم! هردوی آنها جا میخورن و با تعجب میگن چی؟ کجان؟ تا اوکراین رفتی اومدی؟ چیکار میکردن؟ شیرین میگه کنار استخر کباب درست میکنن نازگل میخنده و میگه تا اوکراین رفتن کباب درست میکنن؟ اونا بهش میگن اونا اصلا اوکراین نرفتن دیلان میگه خونه ما رفتن!

نازگل و آفت حرص میخورن و میگن چی؟ مارو بازی دادن؟ نازگل میگه پاشین بریم اونجا کارشونو با بنگ زنگ تموم کنیم! شیرین میگه نمیشه همینجوری که بازی را راه انداختن باید باهاشون بازی کنیم اما نازگل میگه نه من اینارو نمیفهمم باید برم اونجا! آفت باهاش حرف میزنه و میگه یه لحظه بشین آروم بشیم سپس شیرین میگه من یه فکری دارم اونا میپرسن چی؟ شیرین میگه باید با تو عملیش کنیم نازگل میگه من مغزم نمیکشه یعنی چی؟ شیرین میگه چطوره بچه تو شکمتو یخورده زود به دنیا بیاری؟ نازگل میگه وا من هنوز ۷ ماهمه یعنی چی؟ اونا میخندن و میگن تو که خنگ نبودی! شیرین میگه الکی مثلا بچه ات داره به دنیا میاد شرط میبندم که ۱۰ دقیقه ای از اوکراین میرسن اینجا و میخندن. فردای آن روز زن ها تو آشپزخانه نشستن و در حال صبحانه خوردنن که عایشه وعده دومشو میخواد بخوره که آسیه میگه نترکی دختر! معتبر میگه اگه جنگ بشه این عایشه آذوقه یکساله تنهایی تموم میکنه قحطی زده مون میکنه! باران به اونجا میاد و دست مادرهارو میبوسه و میگه خونه دیدم اومدم شیرینو ببرم ببینه آسیه میگه باشه بریم معتبر میگه تو کجا؟ آسیه میگه دارم میرم خونه دخترم و دامادمو ببینم معتبر میگه باشه بریم آسیه به معتبر میگه تو کجا؟ معتبر میگه دارم میرم خونه برادرم و عروسمو ببینم سپس باهم میخوان برن که عایشه میگه همیشه یه زاپاس داشته باش منم میام سپس میگه بزن بریم، باران کلافه میشه و حرص میخوره که شیرین سعی میکنه آرومش کنه. اسکندر یکی از انبارها را محل ثبت نام مسابقه خوانندگی کرده و به خاطر آگهی افراد زیادی اومدن  و در حال ثبت نام کردن آنها هستن کورکوت به اونجا میره و میگه چخبره؟

اسکندر میگه وقتی دیدم وضعیت شرکت خوب نیست برای فروش پرتقال ها گفتم یه تغییری توش بدم ببرمش سمت صنعت هنر و موسیقی و باهمدیگه در این باره حرف میزنن. باران انها را به یک خانه لوکس و مدرن میبره، شیرین با دیدنش میگه اینجا خیلی خوشگله! تو گفتی خونه ولی اینجا عمارتیه واسه خودش! عایشه میگه من خوشم نیومد آنها میپرسن چرا؟ عایشه دنبال بهونه ست که میگه چون چاه آب نداره خونه بدون چاه آب که نمیشه! آسیه میخنده و میگه خدا نکشتت دختر سپس باهمدیگه وارد خانه میشن. داخل خانه آسیه واسه گیر دادن میگه من خوشم نیومد نه. معتبر میگه چرا؟ آسیه فکر میکنه و میگه چون نورگیر نیست تو خونه ای که نور نیاد اهالیش میرن بیمارستان تو میخوای دختر منو مرریض کنی؟ باران میگه این چه حرفیه مامان جان! سپس میرن تو آشپزخانه تا آنجا را ببینن که عایشه با دیدن گاز که کار میکنه تایید میکنه که آسیه به چیزی نمیتونه گیر بده که میگه کابینت ها! معلوم نیست چه جنسیه از کدوم مدل چوبه! باران میگه اینجا همه متریالش درجه یکه آسیه در آخر میگه نه نپسندیدم و عایشه هم میگه یجوری بود! معتبر میگه بگرد یه خونه نزدیک عمارت این دور بود و میره شیرین میگه اگه از منم میپرسیدین میگفتم من خیلی خوشم اومده از اینجا! سپس کلافه میشن. پسرها کنار استخر در حال بازی کردنن و هازار میگه تا الان درس عبرت نگرفتن برگردیم؟ تا کی اینجا باید دراز بکشیم؟ خان میگه مثل اینکه شماها زن ذلیل ترین نسبت به من که! زن های آنها منتظرن تا شیرین بیاد و خبر بده بهشون که می نقش زایمان را بازی کنه…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا