خلاصه داستان قسمت ۱۴ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۴ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل پنجم این سریال پر طرفدار از شبکه جم سریز در ساعت ۱۱ و از شبکه جم تی‌وی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای  چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.

قسمت ۱۴ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
قسمت ۱۴ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

قسمت ۱۴ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

ییلدیز به امیر زنگ میزنه و بهش میگه ازت کار دیگه هم می خوام انجام بدی. امیر بهش میگه چی کار؟ ییلدیز بهش میگه گوشی کومرو می خوام امیر بهش میگه فقط دزدی کم بود انجام بدم و به ییلدیز میگه عمر با اون رفت و آمد داره بهش میگم که این کارو انجام بده. ییلدیز میگه عمر مگه نمیدونه اون دختر با من چیکار کرده؟ چرا باهاش میگرده؟ امیر بهش میگه یکی از دوستای کومرو از عمر خوشش میاد عمر هم به خاطر اون کومرو را میبینه، ییلدیز حرص میخوره و میگه باشه هرکاری میخوای بکنی بکن. امیر ماجرارو با عمر در میان میزاره ولی عمر بهش میگه این کار علنی دزدیه همچین کاریو از من نخواه نمیتونم. شب چاتای به خانه ی ییلدیز میره و میگه اومدم هالیت جان را ببینم ییلدیز باهاش دعوا میکنه که هروقت که بخوای نمیتونی بیای ببینیش چاتای بهش میگه پس قبل از دادگاه یه روزو تعیین می کنم که هالیت جان بیاد پیش من.

ییلدیز مخالفت میکنه و میگه من مادرشم و من تعیین می کنم. بعد از چند ساعت هالیت میخواد بخوابه که چاتای بهش میگه تا قبل از خوابیدنش پیشش میمونم ییلدیز ناچاراً قبول میکنه و پیش آیسل میره و بهش میگه اگه چاتای و هالیت جان خوابشون برد روشون پتو بنداز که سردشون نشه. او تعجب میکنه و میپرسه که آقا چاتای امشب اینجا می مونن؟ ییلدیز بهش میگه قرار شده زمانی که هالیت جان خوابید بره ولی اگه همین جا خوابش برد پتو بنداز و حواست باشه که به اتاق من نیاد. آیسل بعد از رفتن ییلدیز خداروشکر میکنه و فکر میکنه که داره روابطشون کم‌کم خوب میشه. فردای آن روز وقتی ییلدیز از خواب بیدار میشه میبینه اتاقش پر از گل های رز صورتی هستش و هالیت جان کنارش در حال بازی کردن است تعجب میکنه و نوشته ای که روی گلها است را می خواند چاتای از طرف هالیت براش نوشته که مرسی مامانی که گذاشتی دیشب با بابا بازی کنم و پیشش بخوابم، هالیت جان. او خوشحال میشه و پسرش را در آغوش می‌گیرد وقتی از اتاقش بیرون میاد متوجه میشه که مادرش و آیسل پشت سرش در حال حرف زدن بودن که بهشون میگه خیالتون راحت من با یک گل خر نمیشم آشتی کنم.

کومرو که به گل فروش سپرده بود که خبری از چاتای شد بهش بگه بهش زنگ میزنه و ماجرای خرید گلها رو بهش میگه. او هم از قصد از همان گل‌ها برای خودش سفارش میده و تو خونه میچینه سپس استوری میگیره و تو اینستاگرام میزاره. مادر ییلیز با اکانتی فیک استوری او را میبینه و عصبانی میشه و به ییلدیز می‌گه. ییلدیز با دیدن استوری حسابی کلافه و عصبانی میشه چون فکر میکنه چاتای برای او هم همچین کاری کرده. اندر به شرکت میره و به منشیش زنگ میزنه و میگه چند روزی استراحت کن نمی خواد بیای شرکت سپس از قصد به بانو میگه که من دارم میرم به اتاق جلسه در اتاقمو قفل کن که کسی واردش نشه بانو تایید میکنه و از اونجایی که آدم آرزو است به اتاق اندر میره و دفترش را چک میکند تو دفترش متوجه میشه که همان شب با سامی قرار داره سپس ازش عکس میگیره و برای آرزو می فرستد. جانر و امیر تو رستوران نقشه میکشن که یواشکی با گوشی عمر به کومرو پیام بدم و آن را برای صرف قهوه دعوت کنند.

وقتی کومرو به اونجا میاد با دعوایی ساختگی امیر تلفن کومرو را میدزد و گوشیش رو چک میکنه اما هیچ چیزی توی این گوشی پیدا نمیکنه. امیر گوشی را به یکی از گارسون ها میده تا ببره بدن بهش. عمر متوجه میشه که همه اینا یه نقشه بوده و زیر سر جانر و امیر بوده. با اون ها دعوا میکنه که ما اینجا نون درمیاریم جای این کارا نیست. آرزو پیش دوعان میره و بهش میگه یه خبر برات دارم بالاخره فهمیدم که اندر برای چی بهت نزدیک شده بود دوعان جا میخوره و ازش میپرسه برای چی؟ چی فهمیدی؟ آرزو بهش میگه اندر آدم سامی هستش دوعان عصبی میشه و به هم میریزه. آرزو بهش میگه اگه میخوای مطمئن بشی سرشب اگه کار نداری میریم به سر قرار اندر با سامی. موعد دادگاه چاتای و ییلدیز فرا می رسه زلیخا خانم وکیل ییلدیز بلند میشه و به قاضی از خیالت چاتای با کومرو که همسایه آنها هم هست میگه، وکیل چاتای بلند میشه و انکار میکنه و میگه مدرک کافی ندارند که این قضیه را ثابت کنند.

سپس ییلدیز از جایش بلند میشه و میگه ماجرای رابطه چاتای و معشوقه اش را همه میدونن و خود معشوقه‌اش تو یک برنامه اعتراف کرد که با چاتای رابطه داشته ازتون می خوام که طلاق منو صادر کنین، چاتای از جاش بلند میشه و انکار میکنه و میگه من نمیخوام زندگیم از هم بپاشه. زلیخا به قاضی میگه ما یک شاهد داریم و همان موقع کومرو به عنوان شاهد وارد دادگاه میشه همگی شوکه می شوند و ییلدیز با عصبانیت به وکیلش میگه که چرا همچین کاری باهاش کرده و رو به قاضی میگه که اگه قراره با شهادت این زن به خواستم برسم ترجیح میدم اصلا طلاق نگیرم و از جلسه بیرون میره. ییلدیز با زلیخا تو کافه قرار میذاره و اونجا با عصبانیت ازش توضیح می خواد که چرا همچین کاری کرده؟! زلیخا بهش میگه من نرفتم دنبالش یک روز خودش اومد دفتر و بهم گفت که میخواد بهتون کمک کنه . فیضا پیش چاتای میره تا ببینه جلسه دادگاه چی شد؟

چاتای همه چیز را برایش تعریف می کند و فیضا برای اینکه باز هم طلاقشان عقب افتاده کلافه میشه و به چاتای میگه وقتی انقدر دوست داره بره خوب بزار بره نمیتونی به زور نگهش داری که. شب آرزو با دوعان به همان جایی می روند که اندر تو دفترش نوشته بود اما متوجه می‌شوند که اندر برای کودکان بی سرپرست جشن گرفته و خبری از سامی نیست دوعان با تاسف به آرزو نگاه می کنه و ازش میپرسه اینجا چه خبره؟ آرزو که حسابی رکب خورده حرص میخوره و با نفرت به اندر نگاه میکنه. فردای آن روز اندر حسابی خوشحاله چون تونسته حال آرزو را بگیره و به جانر میگه باید می بودی و میدیدی قیافه آرزو را دیگه فهمید که نباید با من در بیفته و به طرف شرکت میره….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان فصل پنجم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا