خلاصه داستان قسمت ۱۵۳ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۵۳ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۱۵۳ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۵۳ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۵۳ سریال ترکی تازه عروس

همگی از صدای فریاد آفت به اتاقش می روند. او با عصبانیت سر هلگا فریاد میزنه و میگه تو رو تخت من تو اتاق من چیکار داری؟ سپس اسلحه ای که در صندوق کنار اتاقش بود برمیداره و به طرف سقف شلیک میکنه و خطاب به گوکان میگه بیا بیرون! گوکان با ترس و استرس به آفت نزدیک میشه و بهش میگه ماجرا اونجوری که تو فکر می کنی نیست اصلا هیچ اتفاقی نیفتاده اما آفت حرف هایش را باور نمی کنه و با عصبانیت اسلحه را به طرف هلگا و گوکان میگیره عایشه میگه همش تقصیر منه پسرم هیچ کاری نکرده از طرفی کامیل و بلا با آفت حرف میزنند و بهش میگن که به خودش مسلط باشه داره اشتباه میکنه همگی سعی میکنن آفت را آروم کنن. کامیل بهش میگه اسکندر داشت با مادرها شوخی می کرده و گوکان تمام شب را روی پشت بوم بوده و اون شاهده. در حیاط عمارت رقص و پایکوبی برقرار است و حنابندان باران و شیرین شروع شده کورکوت و کامیل بهش میگه باید یه خورده دیگه تو بیمارستان بمونه فکر نکنم بتونه خودشو به مراسم برسونه قلندر میگه خدا کنه زودتر خوب بشه و برگرده دلم واقعا واسش تنگ شده من و فامیلم واقعا مثل دو نیمه ی سیبیم کورکوت لبخند میزنه و میگه خدا برای همدیگه حفظتون کنه. درهمان حین میستیک به آن جا میره و بهشون میگه خانواده داماد از راه رسیدن باران به همراه خانواده‌اش پشت در عمارت هستند و از جمیل میخواد تا در را به رویشان باز کنه. جمیل بهشون میگه در گیر کرده و باز نمیشه هلگا هگ دم در ایساده و در حال عکاسی می باشد معتبر به باران میگه تا بهشون شیرینی ندی در را باز نمیکنند. باران تازه متوجه میشه و به جمیل پول میده خانواده عروس از پشت در بهشون میگن چی آوردن آنها سینی های شیرینی و گوسفند را بهشون نشون میدن برادرهای عروس می پرسند برای ما و مسلم و اسکندر چی آوردین؟ باران به هر کدامشان یه پاکت پول میده.

نوبت به مرحله بعد می رسد و برادرهای شیرین میگن باید تخم‌مرغ‌های تو بالکن را بزنی باران بهشون میگه اینکه کاری نداره برام مثل آب خوردنه سپس از این مرحله به راحتی می گذرد. کورموت میاد و میگه باید جواب معمایی که من و مسلم بهت میگیم را بدی باران قبول میکنه جواب معمای کورکوت را به راحتی میگه چون قبلاً جوابشو شنیده بود اما جواب مسلم را نمیدونه مسلم بهش میگه حالا که جواب معمایی من را بلد نبودی باید به درخت ببندمت و تا بهم پول ندی پایین نمیارمت! بلا پیش شیرین رفته و ازش میخواد تا حاضر بشه و با هم به بیرون برن چون باران با خانواده اش اومده و مراسم شروع شده شیرین قبول نمیکنه و میگه تا زمانی که بابام نیاد من مراسم را شروع نمیکنم باران به اونجا میاد سر شیرین را دلداری میده از طرفی با پدرش تماس تصویری میگیره قلندر به شیرین میگه کلیه ای که اسکندر داده بود خراب شده و بهش نساخته و منتظر دکتر است تا بیاد و او را معاینه کنه و مرخصش کنه فکر نکنم به مراسمت برسم تو برو شیرین ناراحت میشه و قبول میکنه تا در نبود پدرش به مراسم بره از آن‌جایی که مراسم حنابندان شیرین است لباسی قرمز به تن کرده آنها به مراسم میرن و معتبر با سکه کف دستشون حنا میزاره سپس همگی شروع میکنند به رقص و پایکوبی.

روز عروسی فرا میرسه و باران با اسب سفید به دنبال شیرین میاد شیرین در اتاقش لباس عروس پوشیده اما دلش نمیاد بدون حضور پدرش به مراسم بره کورکوت پیشش میره و بهش میگه اگه این دفعه دورانها دست خالی از اینجا برن دیگه بر نمی گردند و باران را از دست میده او ناچارا حاضر میشه تا به سالن بره شیرین دسته کورکوت را می بوسد و هازار پیشش میره و او را به آغوش میگیره و پیشانیش را می بوسد و میگه همون جوری که تو بچگی همیشه پشتت بودم و حواسم بهت بود هر وقت احتیاج داشتی بهم، فقط کافیه خبرم کنی. همگی به طرف مراسم راهی میشن کورکوت در نبوده قلندر به کمر شیرین شال قرمز میبنده و به طرف باران می روند باران در حیاط ایستاده و به مادر و برادر شیرین قول میده که همیشه مراقبش باشه و هیچ وقت تنهاش نزاره شیرین پیش باران میرسه و آنها با هم دیگه به طرف سالن راهی میشن همگی به طرف اتاق عقد می روند آنجا قد خطبه را می خوانند و باران میپرسه که راضی به این ازدواج هست یا نه باران قبول میکنه اما وقتی نوبت به شیرین میرسه او به دروغ و الکی برای مسخره بازی مخالفت میکنه و میگه نه. عاقد از جایش بلند میشه و میگه اینجوری نمیشه عقد باطله و از آنجا میخواد بره شیرین به دنبالش میرود و ازش میخواد تا آنجا بمونه و یک بار دیگه خطبه را جاری کنن اما آخر قبول نمیکنه و میگه نمیشه باران کلافه میشه و با عاقد شروع به دعوا کردن میکنه و کار به کتک کاری می کشد باران به بازداشتگاه منتقل میشه و شیرین پیشش میره و میگه همه این اتفاق ها به خاطر اینه که پدرم نیست اگه بود هیچ کدوم از اینا پیش نمیومد باران تایید میکنه و میگه اگه بابا قلندر بود حتماً پشت من در میومد و نمیذاشت این اتفاق بیفته….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا