خلاصه داستان قسمت ۱۵۴ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۵۴ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۱۵۴ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۵۴ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۵۴ سریال ترکی تازه عروس

شیرین و باران پشت میز هستند که وقتی از شیرین میپرسه باران را به عنوان همسر خود قبول داره یا نه‌ او به شوخی میگه نه عاقد میگه این عقد درست نیست چون عروس اولین بار گفت نه باران باهاش حرف میزنه تا یک بار دیگه خطبه را بخواند چون شیرین به مسخره بازی گفت نه اما عاقد قبول نمیکنه و میگه باشه برای هفته دیگه باران عصبی میشه و با عاقد شروع به دعوا کردن میکنه برادر های شیرین به کمکش می روند تا آنها را از همدیگه جدا کنند. عروسی به هم میخوره و باران دوباره کارش به بازداشتگاه می کشد شیرین به همراه هازار و بلا و معتبر به عمارت برمیگرده شیرین با ناراحتی به اونا میگه من چقدر سیاه بختم که عروسیم به هم خورد معتبر میگه به خاطر اینکه بدون پدر یعنی قلندر خان ازدواج کرده شیرین میگه من مجبور بودم چون قول دادم و با گریه به اتاقش میره. هازار و بلا به اتاق شیرین میرن تا او را دلداری بدن هازار ازشون میپرسه منظورت چی بود که قول دادی؟ بلا میگه من نمیتونم دروغ نگم و بهش میگه که بابا قلندر تو بیمارستانه هازار بهشون میگه شما نمیخواد چیزی بگین من خودم میرم بابامو پیدا می کنم شما برین سعی کنین باران را از بازداشتگاه در بیارین. هووها که پشت در فالگوش ایستاده بودند یک دفعه به داخل میان و می پرسند که ماجرای قول چیه چه اتفاقی افتاده؟ هازار و بلا و شیرین هر کدامشان بهونه می آورند همان موقع گلستان با عجله به آنجا میاد و به هووها میگه که سریعاً به آشپز خانه بروند همه زنها آنجا جمع شدند و ترکمن ازشون میپرسه که چرا آنها را در اخبار سراسری نشان دادند؟ انها جا میخورن و میگن میریم دنبال قلندر خان. بلا به شیرین میگه باید بریم خودمون عاقد را راضی کنیم دیلان هم به همراه دسته گل و شیرینی همراه آنها میره.

عاقد پایش شکسته و گردنش تو آتل هستش با صورتی کبود شده روی تخت بیمارستان دراز کشیده شیرین و بلا اسم عاقد را که میکائیل هست صدا میزنن اما از خواب بیدار نمیشه دیلان اسمش را فریاد میزنه و او را از خواب میپرونه. بلا خودشونو معرفی می کند و میکائیل سریع آنها را میشناسه آنها باهاش حرف می زنند تا رضایت بده باران از بازداشتگاه بیرون بیاد اما عاقد میگه من رضایت نمیدم آنها هرچی اصرار می کنند نظر عاقد برنمیگرده شیرین عصبانی میشه و اسلحه از تو کیفش برمیداره و به طرف عاقد میگیره و او را تهدید میکنه که به زور رضایت بده اما نتیجه عکس داره و او هم به بازداشتگاه کنار باران فرستاده میشه. هازار به ملاقات قلندر خان میره قلندر از دیدن او حسابی خوشحال میشه  و او را در آغوش می گیرد هازار میگه ماجرای اخیر شیرین را از اخبار دیده هازار ازش میپرسه که چرا بدون اینکه به کسی چیزی بگه اومده بیمارستان قلندر میگه چون تو بیمارستان آرامش دارم و حرف زدن درباره زن ها فشار خونمو بالا میبره و حالمو بد میکنه سپس ازش میخواد تا به کسی چیزی نگه و اگه هم خواست بگه فقط به برادر هاش هازار قبول میکنه و از آنجا میخواد بره و میگه با بلا و شیرین به ملاقاتش میاد قلندر قبول می کنه. بلا به هازار زنگ میزنه و میگه شیرین را بازداشت کردند هازار وقتی دلیلشو میپرسه و میگه رفته بودیم ملاقات میکائیل تا رضایت بگیریم شیرین عصبی شد وقتی رضایت نداد اون هم به طرفش اسلحه کشید و تهدیدش کرد هازار با کلافگی به سمت عمارت برمیگرده و به خان و کامیل که در عمارت هستند ماجرای دستگیری شیرین را تعریف می‌کنند سپس هازار با برادرش به طرف بیمارستان برای گرفتن رضایت از میکائیل راهی میشن‌

هازار با خان وقتی به بیمارستان میرسن با میکائیل صحبت می‌کنند تا از خر شیطون پایین بیاد و رضایت بده که شیرین و باران از بازداشتگاه آزاد بشن اما میکائیل رضایت نمیده و میگه من مامور قانون هستم باران منو کتک زد و به این روز منو درآورد از طرفی شیرین هم منو با اسلحه تهدید کرد رضایت نمیدم باید همانجا بمانند تا بفهمن دنیا دست کیه هازار و خان کلافه میشن و شروع میکنند به کتک زدن میکائیل. میکائیل آنها را هم به بازداشتگاه می فرستد. بلا با فهمیدن این موضوع که خان و هازار هم به بازداشتگاه رفتن نگران و کلافه میشه سپس به پدرش کامیل زنگ میزنه تا یه کاری بکنه کامیل بهش میگه مشکلی نیست من الان میرم با محبت کردن به میکائیل راضیش می کنم که بهتون رضایت بده سپس با یک دسته گل به طرف اتاق میکائیل در بیمارستان راهی میشه‌….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا