خلاصه داستان قسمت ۱۵۸ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۵۸ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۱۵۸ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۵۸ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۵۸ سریال ترکی تازه عروس

نازگل یکدفعه موقع خواب به خان میگه من هوس حلوای آرد کردم و ازش میخواد بره به آبجی ترکمن بگه درست کنه بزاره لای نون بیاره واسش خان با درماندگی قبول میکنه. خان میره پیش ترکمن و میگه که نازگل هوس حلوا‌های تورو کرده ترکمن میگه باشه حلوا که چیزی نیست الان سریع درست میکنم. اسکندر وقتی میخواد برای خرید با ماشینش به سوپرمارکت بره به قلندر و بقیه میگه اگه کاری داشتین بهم پیام بدین کامیل میخنده و میگه همش تو عشق و حاله ها! و میخنده. بلا به اتاق آفت رفته که میبینه اونجارو تزیین کرده و با ذوق داره تعریف میکنه که برای پسرش اونجارو درست کرده تا وقتی اومد اونجا حس نکنه از بقیه بچه های عمارت کناره. آفت وقتی چهره بی تفاوت بلارو میبینه میگه چرا خشکت زده؟ قشنگ نشده؟ بلا میگه چرا خیلی قشنگ شده ولی از کجا میدونی بهت میدن؟ هنوز چیزی مشخص نشده که! آفت میگه میدن همونجوری که بردن میدن بهم. وقتی نازگل به خان میگه علاوه بر حلوا با نون فرانسوی هوس سگ انگور هم کرده سپس خان میاد و به بلا میگه بره دنبال این انگور بگرده بلا میگه من اصلا نمیدونم چیه چجوری هست اصلا چرا بهش میگن سگ انگور؟ یعنی شبیه سگه؟ یا سگیه که شبیه انگوره؟ هازار میگه نه عشقم هیچکدوم بلا میگه من پس چجوری بفهمم چیه؟ هازار میگه باهم میریم پیدا میکنیم. آنها پیش دیلان میرن تا باهمدیگه برن دنبال انگور دیلان میگه هیچکی به اندازه فرهاد بلد نیست چون هیچکی به اندازه اون تو کوه و دشت نرفته سپس چهارتایی به دنبال سگ انگور میرن. باران و شیرین تو کاروان هستن که نگهبان پارک کاروان را میبینه و به طرفشون میره سپس تیر هوایی میزنه باران و شیرین جا میخورن و بیرون میرن که با اون مرد روبرو میشن. او بهشون میگه بدون دادن ورودی اومدین اینجا؟ اینجا پارک خصوصیه!

باران میگه مشکل همینه؟ باشه چقدر میشه میدیم بهت اون مرد میگه ۱۵ لیر اما چون شما اومدین داخل و قانون شکنی کردین بیشتر میشه. اون نگهبان با باران بحث میکنه و میخواد بحث بالا بگیره که شیرین جلوشو میگیره و میگه قرار شد اصلا دعوا نکنیم! نگهبان برمیگرده میگه دختر مردمو برداشتی آوردی اینجا عشق و حال ورودیم ندادی؟! باران و شیرین باهم به طرفش میرن و سند ازدواجشونو بهش میدن و میگن ما زن و شوهریم اومدیم ماه عسل نگهبان با دیدن سند ازدواج میگه راست میگین ولی دلیل نمیشه روی خلافتون سرپوش بزارین! او بعد از گرفتن پول از اونجا میره. بلا و هازار با دیلان و فرهاد تو دشت و کوه هستن که یکدفعه مار پای بلا را نیش میزنه و از درد روی زمین می افتد هازار با چاقو زهر را بیرون میکشه و سریعا بلا را به بیمارستان می رساند. خان به آشپزخانه میره و میگه چیشد حلوا؟ ترکمن میگه حلوا آماده ست ولی نون هنوز نداریم خان به میستیک میگه تو هنوز اینجایی که چرانرفتی بگیری؟ میستیک میگه عمو اسکندر گفت میره بخره منم چیزی نگفتم دیگه خان با کلافگی میگه ای بابا. هازار و بقیه به اونجا میرن که خان با دیدن وضعیت بلا میگه چیشده؟ هازار ماجرارو تعریف میکنه که خان میگه حالا انگورو پیدا کردین؟ هازار میگه پای زن منو مار نیش زده تو هنوز دنبال انگوری؟ خان میگه وای نه انگور جور سده نه حلوا با نون نازگل منو میکشه! آسیه که اونجا بوده به هازار میگه ببینم مار مرد؟ هازار میگه نه مامان نکشتیم واسه چی بکشیم آخه؟ آسیه میگه آخه گفتم چون پای بلارو نیش زده شاید مرده باشه و میخنده و از اونجا میره که بلا به هازار میگه بیا ۱۰۰ بار گفتم کسی چیزی نفهمه بیا مسخره کرد منو!

شب قلندر کامیل را به گوشه ای میبره و ملباسشو در میاره سپس تتویی را پشت کتفش به کامیل نشون میده و میگه این نقشه جاییه که رازمو اونجا قایم کردم! کامیل میگه این که چیزی مشخص نیست! کی کشیده اینو؟ قلندر میگه نفر قبل از تو که از رازم خبر داشت کامیل میگه پس به غیر از من یه نفر دیگه هم هست که خبر داره از رازت قلندر میگه نه چون کرده کامیل جا میخوره و میگه کشتیش؟ قلندر میگه نه بابا به مرگ طبیعی مرد سپس از کامیل میخواد تا از اون تتو عکس بگیره که داشته باشن. ترکمن از اونجا میخواد رد بشه که اونارو تو اون وضعیت میبینه و سریعا از اونجا میره به طرف آشپزخانه تا آب بخوره. او گلستان را میبینه که اونجا نشسته و میگه تو چرا مثل روح هنوز اینجایی؟ گلستان میگه منتظر اسکندرم هنوز نیومده زنگم میزنم در دسترس نیست! ترکمن میگه اون الان با اون ماشینش دنبال زن های آخرین سیستمه! گلستان کلافه میشه و استرس میگیره. فردای آن روز کامیل در حال نگاه کردن به عکس تتو پشت کتف قلندره و سعی میکنه بفهمه که چیه کامیلا با سینی صبحانه به اونجا میاد که کامیل گوشیشو میزاره کنار کامیلا کنجکاو میشه و ازش میپرسه که چی تو گوشی میدیده و ازش میخواد گوشیو بده اما کامیل اولش مقاومت میکنه سپس بهش میده ولی به کامیلا راستشو نمیگه به جای میگه یکی از دوستام فرستاده تا ببینم قشنگه یا نه. کامیلا یکدفعه میگه نکنه بدون اطلاع من رفتی پشت متفاوت تتو کردی! هان؟ کامیل انکار میکنه که کامیلا ازش میخواد لباسشو دربیاره تا ببینه و خیالش راحت بشه که تتو نکرده کامیل قبول میکنه و با کلافگی لباسشو شروع میکنه به درآوردن تا کامیل ببینه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا