خلاصه داستان قسمت ۱۵۹ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۵۹ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۱۵۹ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۵۹ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۵۹ سریال ترکی تازه عروس

قلندر خان در حیاط عمارت در حال کباب درست کردن برای هلگاست کامیل و گوکان هم در حال کمک کردن به قلندر هستند گلستان به اونجا میاد و بهش میگه چند روز از اسکندر خبری نیست قلندر میگه چیزی نیستش خونه اینجاست پس هرجا باشه برمیگرده همینجا تو نگران نباش گوکان هم حرف گلستان را تایید میکنه و میگه باید بگردیم و یه تحقیق ریزی بکنیم هلگا از قلندر خان در حال کباب درست کردن عکس میگیره زنهای قلندر از پنجره آنها را یواشکی نگاه می کنند و حرص میخورن آنها نتیجه می‌گیرند که راز آقا هرچی هست به هلگام مربوط میشه. بلا نشسته و در حال اطلاعات جمع کردن درباره محل اعزام هازار هستش هازار پیشش میره و او را دلداری میده و آرومش می کنم کامیلا دنبال زنهای قلندر میگرده که وقتی وارد اتاق معتبر میشه میبینه او در حال بادکش کردن پشت قلندر خان است یک دفعه چشمش به خالکوبی قلندر می‌افتد و جا میخوره قلندر ازش میخواد تا از اونجا بره چون نامحرمه کامیلا سریع به اتاقش برمیگرده و دوباره به عکس توی گوشی کامیل نگاه میکنه و متوجه میشه که این عکس متعلق به قلندره سپس دوباره به عمارت برمیگرده و به زنهای قلندر میگه باهاشون کار واجب داره و آنها را جمع میکند سپس عکس را بهشون نشون میده. آنها بهش میگن عکس ماه گرفتگی آقا تو گوشی تو چیکار میکنه؟ کامیلا بهشون میگه این عکس ماه گرفتگی نیست یه نقشه است که به زبان باستان قدیم تاتو شده سپس ازشون میخواد تا ساکت بشن و تمرکزش را به هم نزنند چون یه چیزهایی دستگیرش شده سپس آن‌ها را با خودش به طرف زمین آب و اجدادی چکوروا می برد. کامیلا در نقطه‌ای از زمین می ایستد و میگه همین جاست این نقشه اینجارو نشون میده هووها با ترس وارد زمین میشن چون فکر می کنند آنجا جن داره.

کامیلا بهشون میگه باید اینجا رو بکنیم آنها به کامیلا میگن ما نمیتونیم اینجا رو بکنیم اما یه نفر رو میشناسیم که میتونه آن ها سراغ ترکمن میرند و ازش کمک می خوام ترکمن با بیل مکانیکی به اونجا میاد و شروع میکنه به بیل زدن اون قسمت آنها از دور نگاه می کنند و با دیدن جعبه های در بیل از ترکمن میخوان تا دیگه ادامه نده آنها به طرف  اون جعبه فلزی می روند سپس با کمی نگاه کردن بهش میگن خوب اینو چه جوری باز کنیم؟ این که نه در داره نه دستگیره چه جوری باز میشه آنها تصمیم میگیرند جعبه را با خودشان به عمارت ببرند و تلاششان را بکنند تا درش را باز کنن اول عایشه با ساطورش به جون جعبه می‌افتد اما هیچ تاثیری نداره بعد از عایشه آسیه اسلحه اش را می آورد و با شلیک کردن بهش می بینند که درش باز نمیشه دفعه بعد نوبت معتبره که با اره برقی به جون جعبه می‌افتد اما فایده نداره آنها کلافه میشن و میگن خوب حالا باید چیکار کنیم؟ ترکمن میگه میتونیم ببریم پیش کسی که بدون باز کردن درش ببینه توش چیه آنها با تعجب به هم دیگه نگاه می کنند و یاد حسن کور می‌افتند. آنها جعبه را پیش حسن کور میبرند حسن میگه این چیه؟ آسیه میگه آوردیم تا تو بهمون بگی حسن لمس میکنه و میگه خوب این که در نداره چه جوری باز میشه؟ آسیه میگه اگه درش باز میشد که پیش تو نمی آوردیم حسن میپرسه خوب توش چیه؟ آسیه کلافه میشه و میگه ای بابا آوردیم که تو بهمون بگی کار توئه حسن جعبه را بو میکنه و تمرکز می کند ترکمن میگه چی شد؟ فهمیدی توش چیه؟ حسن کور تایید می کند ترکمن میپرسه خیلی بزرگه؟ حسن با ترس میگه خیلی بزرگه ترکمن میپرسه خب اون چیه حسن پور ازش فاصله میگیره و میگه یه مصیبت خیلی بزرگیه به من نزدیکش نکنید و با ترس از اونجا فرار میکنه آنها شوکه میشن.

کامیلا بهشون میگه یه جای دیگه هست که میتونه بگه توش چیه آنها می پرسند کجا کامیلا میگه مراکزی هست به نام ام آر آی که با اشعه نشون میدن داخل بدن چه جوریه آنها جعبه را با خودشون به یک مرکز سیتی اسکن می برند مسئول اونجا بهشون میگه این کار خلاف قانون و من نمیتونم انجامش بدم آنها هرچه اصرار می کنند مسئول اونجا قبول نمیکنه که داخل جعبه را ببینه آنها کلافه میشن و آسیه با اسلحه او را تهدید می کند اون مرد مجبور میشه تا کاری که میخوان را انجام بده اما اشعه از این فلز رد نمیشه و چیزی نشون نمیده آنها با کلافگی به عمارت برمیگردند و با هم همفکر می‌کنند که باید چیکار کنم عایشه میگن ما همه تلاشمونو کردیم نمیشه دیگه موفق نشدیم حتما فضاییها این جعبه را آوردن بهتره تا عصبی نشدن بریم بزاریم سر جاش اما بقیه مخالفت می کنند و تصمیم میگیرند تا آن جعبه را پنهان کنند آنها جعبه را رنگ آمیزی می کند و در سالن میزارن. با آمدن قلندر و هلگا چشمشون به جعبه می‌افتد و از جعبه تعریف میکنن میخواد ازش عکس بگیره که عایشه نمیزاره میگه بسه دیگه از همه چی این خونه عکس گرفتی. موقع رفتن هازار به سربازی شده همه در حیاط برای بدرقه هازار جمع شدن همگی از هازار خداحافظی میکنند و هازار ازشون طلب حلالیت می کند جوان ها سوار ماشین میشن و نوبت به خداحافظی و طلب حلالیت از آدانا میشود جوان های آدانا و دوستان هازار همه دم در عمارت ایستادن و با ماشین هزار را تا فرودگاه اسکورت می‌کند و در مسیر می ایستند و می زنند و می رقصد…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا