خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال در ژانری رمانتیک ساخته شده است. سناریوی سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) از داستان فرانسوی  le bazar de la charité بازنویسی شده است. بازیگران اصلی این سریال عبارتنداز؛ دمت اوگار Demet Evgar، دیلان چیچک دنیز Dilan Çiçek Deniz، هازار ارگوچلو Hazar Ergüçlü و….این سریال روایت گر زندگی سه زن از دنیاهای مختلف است.

قسمت ۱۵ سریال ترکی شعله های آتش
قسمت ۱۵ سریال ترکی شعله های آتش

خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال 

رویا همراه اوزان و عمر به سمت خانه ی اوزان میروند تا جمره را پیدا کنند. او جمره را همانجا در کوچه می بیند و به سمتش می رود. جمره با عصبانیت او را پس می زند و می گوید: «اومدی که بعدش حرفایی که زدمو به چلبی لو بدی؟ برو بهش بگو که بی پول موندم. » رویا می گوید: «چه بی پول موندنی! پس چیزایی که از بابات مونده چی؟ » جمره می گوید: «اونم برو از بابات بپرس. » رویا از او می خواهد بایستد تا صحبت کنند اما جمره می گوید: «میدونی من چند بار اومدم سراغت تا حرفامو بشننوی؟ » رویا می گوید: «فقط منو گول نزد همه گول چلبیو خوردن. ولی تو همیشه همینجوری بودی، عصبانی و زود جوش! » جمره می گوید: «خیلی ببخشید! برو و دیگه دنبالم نیا! من به کمک هیچ کدومتون احتیاج ندارم فهمیدی؟! » و می رود. بعد از رفتن او، رویا از اوزان می خواهد تا ویدیویی را که گرفته برایش بفرستد. رویا ویدیو را در فضای مجازی به اشتراک می گذارد و زنان معروف و بازیگر هم با دیدن ویدیو متاثر می شوند و آن را به اشتراک می گذارند. حرف های جمره خیلی زود بین همه دیده و شنیده می شود.

اوزان خبر خوش شنیده شدن حرف های جمره را به او می گوید. جمره انقدر خوشحال می شود که او را در آغوش می گیرد و به خاطر همه چیز تشکر می کند.
عمر به مغازه اش برمی گردد که می بیند اسکندر منتظر او است. عمر لبخند می زند و اول از همه دو لیوان چایی می ریزد. اسکندر به لیوان چایی اش لب نمیزند و عمر می گوید: «نترس زهر توش نیست! » و چایی را تا ته سر می کشد. اسکندر با لبخند به او خیره می شود که عمر ناگهان از پا می افتد و بدون این که بتواند پاهایش را تکان بدهد با عصبانیت به اسکندر خیره می شود. اسکندر می گوید: «تا وقتی من بگم میمیری و تا وقتی من بگم آزادی! اینو تو کله ت فرو کن. تا چند ساعت دیگه بهتر میشی ولی این آخرین هشداره! » و می رود.
رویا به پدرش اعتراض می کند که باید حق جمره را بدهد. کنعان با بیچاره گی می گوید که همه چیزشان را از دست داده اند و ورشکست شده اند.

علی تصمیم گرفته تا برای همیشه برود و وقتی رویا از او می خواهد بماند علی قبول نمی کند و می گوید: «وقتی چیچک نیست فکر میکنم دارم بهش خیانت میکنم. » قبل از رفتن سر خاک چیچک می رود و روی خاک مزارش گل میکارد که ناگهان با نقاشی اطلس که تورمیس انجا پنهان کرده بود روبرو می شود و با تردید به آن خیره می ماند.
تورمیس ماسک صورتی که برای چیچک سفارش داده را به او می دهد تا مقابل بولنت و بقیه به صورتش بزند. چیچک گریه می کند و می گوید: «من واقعا زنده ام؟ »
چلبی وقتی متوجه می شود حرف های چیچک همه جا پخش شده، تصمیم می گیرد مقابل دوربین برود.
در و همسایه از سحر می پرسند حقیقت دارد که اوزان با یک زن شوهردار وارد رابطه شده و حتی حامله اش کرده؟ سحر خیلی عصبانی می شود و وقتی به خانه برمی گردد با عصبانیت جمره را سرزنش می کند. اوزان هم با عصبانیت به مادرش می گوید: «مامان تو چرا حرف اونارو گوش میدی وقتی حقیقت نداره؟ » سحر زیرلب غر می زند و به خاطر اوزان دیگر چیزی نمی گوید.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا