خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال نیکان از شبکه سه سیما + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال نیکان را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال‌ نیکان ملودرامی اجتماعی در ۳۰ قسمت به کارگردانی علی سراهنگ و تهیه‌کنندگی کامران مجیدی محصول جدید مرکز سیمافیلم است که از ۱۲ خرداد ماه پخش خودش را از شبکه سه سیما آغاز کرده است. این سریال هر شب ساعت ۲۰:۳۰ بروی آنتن شبکه سه می رود و تکرار آن ۰۰:۰۰ بامداد، ۰۹:۳۰ صبح و ۱۴:۱۰ ظهر می باشد.

قسمت ۱۵ سریال نیکان
قسمت ۱۵ سریال نیکان

خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال نیکان

نیکان به مغازه پیش دایی‌اش میرود وقتی به آنجا می رسه درباره فروش خونه باهاش حرف میزنه دایی اش قبول نمیکنه و میگه من نه خونه را اجازه میدم کسی بخره نه خودم پول دارم که بخرم الانم برین سراغ همونایی که تو روزهای خوشی و ناخوشی باهاشون بودین نیکان میگه من نمیدونم بین شماها چی گذشته اما من همیشه دوستتون داشتم هر وقت از مامانم درباره شما می پرسیدم او درباره خاطرات گذشته با شما حرف میزد اینکه همیشه پشتش بودین و مراقبش بودیم اما الان فهمیدم که همش دروغ بوده نه الان مراقبشین نه اون موقع سپس بعد از کمی صحبت کردن از اونجا میره. وقتی به مزون میرسه مهرانفر بهش زنگ میزنه که بره پیش صدرا تا تنها نباشه او از آذر میپرسه طراح دکوری که دیروز درباره اش حرف میزد چی شد آذر میگه به جایی نرسید خیلی گرون می گفت مهرانفر هم قبول نکرد نیکان میگه من میتونم طراحی کنم پولم نمیگیرم و واسش توضیح میده درباره طرحش. وقتی به اتاق صدرا میره آروم با خودش صحبت می کنه تا از خواب بیدار نشه و میگه فکر کنم شما از اون دسته روانشناس هایی هستین که حرف های خودتون هم قبول ندارین و میخنده که همان موقع صدرا چشماشو باز میکنه نیکان عذرخواهی میکنه و میگه من میرم تا استراحت کنین. شب نیکان در خانه به درست کردن قاب های گوشی میپردازه تا سفارش‌های گرفته را انجام بده.

نیکان فردای آن روز کیان را به خانه مهتاب میبره و از اونجا به آذر زنگ میزنه و بهش میگه امروز یخورده دیرتر میام آذر میگه تازه مرخصی گرفتی اینجوری مهرانفر عصبی میشه دوباره! نیکان میگه از اونور دو ساعت بیشتر میمونم. نیکان بعد از قطع تماس به مهتاب میگه میتونین یه کاری کنین زودتر نورا عمل بشه! بدنش دیگه نمیتونه تحمل کنه. مهتاب میگه خیلی سخته خیلی ها توی نوبت هستند ماه ها سال ها میخوان با کلافگی بهش میگه میدونست من هیچ کاری برای ما نمیکنی و میخواد کیان را ببره که مهتاب بهش میگه صبر کن حرفم تموم بشه میخواستم بگم ولی من همه تلاشمو می کنم نیکان لبخند میزنه و میگه اگه شما بخوای میشه و بعد از بوسیدن کیان از اونجا میره. جناب سروان که پرونده مادر و پدر نیکان را پیگیری میکنه در حال رفتن به سمت خانه است یکی از مامورانش جلوشو میگیره و میگه dna جنازه سوخته شده مشخص شده که برای فردی به نام داووده. خانواده اش چند وقتی است که ازش بی خبرن با تطابق dna فهمیدیم که جنازه متعلق به داوود هستش جناب سروان از رفتن پیش خانواده‌اش منصرف میشه و هدیه دخترش را به او می‌دهد تا به دم در خانه شان برساند و خودش با یک مامور به طرف ناصرخسرو راهی میشه.

آنجا آنها سراغ یک نفر میرن و جناب سروان بهش میگه مگه قرار نبود دیگه دارو خرید و فروش نکنی؟ آن فرد بهشون میگه من خیلی وقته دیگه اینکارو نمیکنم و هر چیزی پیدا کردین برای مدتها پیشه جناب سروان به مامورش میگه تا بهش دستبند بزنه و ببره او انکار میکنه سپس بهش میگه شخصی که دنبالشین اسمش داووده خودش هم بالا سر کار نیست چندتا نوچه داره که آنها داروها را برایش می فروشند. جناب سروان ازش میخواد تا اسم و آدرس نوچه ها را بده اما میگه به خدا نمی دونم وقتی می خوام ببرنش میگه میتونم واستون پیدا کنم فقط دو روز به هم مهلت بدین جناب سروان قبول می کنه و از اونجا میرن. نیکان به محل کار پدر بزرگ نورا نمیره و بهش خبر میده که پیگیره کارهای کلیه نورا هست. مهتاب قبل از رسیدن نیکان به سر کارش به اونجا رفته و با مهرانفر صحبت میکنه بعد از کمی هم صحبتی بهش میگه که دوست صمیمی مادر نیکان هست و اصلا حس خوبی نداره به کار کردن نیکان در اونجا و حتماً نقشه ای پشتشه آنها با هم دعواشون میشه وقتی مهتاب میخواد از اونجا بره نیکان را میبیند نیکان باهاش بحث میکنه که اونجا چی کار داره سپس برای اینکه ثابت کنه به مهرانفر که مهتاب سر خود اومده اونجا پیشش حرف میزنه و سعی میکنه که اخراج نشه…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال نیکان از شبکه سه سیما

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا