خلاصه داستان قسمت ۱۶۲ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۶۲ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۱۶۲ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۶۲ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۶۲ سریال ترکی تازه عروس

هازار و بلا به اتاق خودشان می روند هازار برای بلا از اسپارتا تخم گلی آورده به همراه خاکش انها با هم دیگه به پشت بام میرن و شروع می‌کنند به کاشتن اون تخم گل بلا میگه من دیگه تنها نیستم و هر وقت که نیستی به گلت نگاه می کنم هازار ازش تعریف میکنه و میگه اما این گل به خوشگلی بلا نیست. از بهزیستی به گوکان زنگ میزنن و بهش خبر میدن که پدر و مادر اون بچه پیدا شده گوکان وقتی این خبر را به خان میده آفت میشنود و حسابی به هم میریزه و به اتاقشان می‌رود و تزیینات اتاق را می کند و گریه میکند. خان بهش میگه اشکالی نداره به این فکر کن که اون بچه پدر و مادرشو پیدا کرده براتون یه بچه دیگه پیدا میکنیم آفت کمی آروم میشه و تمام لباس ها را جمع میکند و به گوکان میده بهش میگه من این لباس ها را برای قریب دوخته بودم الان هم مال اونه ببر بده به پدر و مادر اون بچه گوکان در آغوشش می گیرد و بهش میگه که چقدر با محبت و مهربونه. اسکندر به همراه مسلم کامیل کورکوت قلندر و پسر هایش به اتاقی می روند خان میگه هازار میخواست یه چیزی بهمون بگه بعد از چند دقیقه خان به اکنجا میاد و میگه منو به عنوان یگان ویژه انتخاب کردند و بهم ماموریت دادن باید برم همگی با شنیدن این حرف شوکه میشن و هازار ازشون میخواد تا کسی چیزی نفهمه اما کامیل میگه این چیزی نیست که پنهان کنیم باید دخترم بدونه همان موقع بلا به اونجا میره و میپرسه دارن درباره چی صحبت میکنن؟ گوکان میگه هیچی داشتم بهش یاد می دادم چه جوری باید خاطره تعریف کنم هازار میگه دیر وقته دیگه و با بلا به اتاقشان می روند. انجا بلا بهش میگه منتظرت میمونم تا برگردی و بچه دار بشیم و روزهای خوشمونو از سر کنیم.

فردای آن روز هازار به حیاط عمارت رفته و از همه خداحافظی می‌کند تا به سربازیش برگرده دیلان و فرهاد با همدیگه در انبار بگو مگو میکنن و ازش میخواد تا زودتر به خواستگاریش بیاد ترکمن به اونجا میره و ازش میپرسه اینجا چه خبره؟ دیلان میگه هیچی بهش گفتم که بیاد خواستگاریم ترکمن عصبی میشه و میگه همه دارن از من جلو می‌زند و به دنبال فرهاد میافته فرهاد از دستش فرار می کنه. فرهاد و ترکمن پیش کورکوت و قلندر میروند فرهاد ماجرای خواستگاری را بهشون میگه ترکمن مخالفت میکنه و میگه باید اول خودم ازدواج کنه بعد اون. کورکوت میگه بزار جوان ها به هم برسند بعد نوبت به تو برسه ترکمن عصبانی میشه و با چوب و گونی به طرف حسن کور میره و بهش میگه یا تو منو فراری میدی یا من تو رو سپس با چوب تو سرش میزنه و گونی را روی سرش می کشاند بلا در حال آب دادن به گل هست و باهاش صحبت می کنه. نازگل پیشش میره و میگه چرا داری با گل صحبت می کنی؟ مگه دیوونه شدی؟او میگه این گلو هازار برام خریده اینجوری رفع دلتنگی می کنم نازگل بهش میگه پاشو برو به دیلان کمک کن امشب مراسم خواستگاریشه شب فرهاد میخواد بیاد بلا خوشحال میشه و قبول میکنه. شب همگی توی عمارت نشستن و مراسم شروع میشه قلندر از معتبر و باران دیلان را برای فرهاد خواستگاری می کند اما باران مخالفت میکنه و میگه من خواهرمو به چوپان نمیدم. بلا هم تو اتاقش نشسته و در حالیکه کیت بارداری را در دستش دارد دعا میکند و با گلش صحبت می کنه و ازش میخواد تا برایش شانس بیاورد دو دستش را باز میکند تا نتیجه را ببیند وقتی با دو خط روبرو میشه خیلی خوشحال میشه و نمیدونه باید چیکار کنه.

قلندر از معتبر میپرسه که نظرش چیه معتبر هنوز حرف نزده که جمیل با رئیس ژاندارمری به اونجا میاد قلندر میپرسه اینجا چه خبره چی شده؟‌ رئیس ژاندارمری بهش میگه انگاری هازار خان با یک گروه ۱۰ نفره به یکی از ماموریت های ویژه رفتن اما از هازار خان و دو نفره دیگه هیچ اطلاعی نداریم و نمیدونیم که حتی شهید شدن یا زنده هستند همگی شوکه میشن و نمیدونن باید چیکار کنن. گوکان با ناراحتی میگه همیشه همینطوره وقتی میگن خبری نیست نمیدونیم شهید شدن یا نه خبری نیست که نیست یعنی اینکه از بین رفتن همگی بغض کردن و نمیدونن باید چه کار کنن آسیه با ناراحتی داد میزنه و میگه تو چی داری میگی؟ و میخواد به طرف گوکان حمله کنه. آنها جلوی آسیه را می گیرند و ازش می خواند تا به خودش مسلط باشه همان موقع بلا در حالیکه کیت بارداری در دستش هست وارد اتاق میشه او با دیدن ماشین پلیس به اونجا اومده تا ببینه چه اتفاقی افتاده اما وقتی حرف های گوکان و خان را میشنود شوکه میشه و با تعجب و حالی بد به طرف آنها میرود. کیت بارداری از دستش می‌افتد همه نگاه ها بین بلا و نتیجه آزمایش رد و بدل میشه…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا