خلاصه داستان قسمت ۱۶۴ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۶۴ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۱۶۴ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۶۴ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۶۴ سریال ترکی تازه عروس

هازار وقتی از خواب بیدار میشه میخواد آروم از اتاق بیرون بره که بلا از خواب بیدار نشه اما از اونجایی که پاهاش لمسه بلا از خواب بیدار میشه و میخواد کمکش کنه تا سوار ولیچرش بشه که هازار میگه نکن بلا تو نمیتونی بارداری برای بچه خوب نیست. سپس برادرهایش می‌آیند و بهش کمک می کنند. همه آشپزخانه سر میز صبحانه هستند که آسیه میگه یه چیزی کمه همگی فکر میکنند و هازار میگه آره عمه ترکمن نیست آسیه تایید میکنه و میگه آره ترکمن بود کجاست؟ آنها از هم دیگه سراغ ترکمن را میگیرند که متوجه میشن کسی ازش خبر نداره آن ها میگن باید بریم از حسن کور سراغشو بگیریم اما نازگل میگه سه روزه که دیده نشده نازگل از کورکوت میخواد تا باهم دیگه برن انبار و از مسلم بپرسن. وقتی به اونجا میرسن می‌بینند که مسلم در حال گریه کردنه و داره عکس های اعظم را می سوزونه چون فکر میکنه او فرار کرده. کورکوت و نازگل جا می خورند و کورکوت بهش میگه معلوم نیست با اون دختر چیکار کردی که فراریش دادی نازگل و کورکوت درباره ترکمن ازش میپرسند مسلم میگه صبح بخیر دو سه روز پیش فرار کرد و می خندد کورکوت با تعجب میپرسه یعنی چی؟ مسلم میگه با حسن فرار کرد. در آشپزخانه بلا در حال غذا گذاشتن در دهان هازار هست و میگه خودم درست کردم هازار تشکر میکنه و میگه تو بارداری نباید کار کنی همان موقع نازگل از راه میرسه و میگه ترکمن فرار کرده سپس پشت سرش کورکوت میاد و میگه حسن کور را هم فراری داده همگی جا می خورند و معتبر میگه بهتون گفته بودم باید زودتر عروسش کنیم قلندر میگه چیزی نیست هرجا باشه برمیگرده همینجا باید منتظرش بمونیم. باران و شیرین در خانه شان هستند که با نامه دیلان برای باران رو به رو میشن دیلان به باران گفته که مثل پدرش میمونه و برای کارهایی که برایش کرده تشکر کرده سپس بهش گفته که با فرهاد فرار کرده باران شوکه میشه و با شیرین به سرعت به طرف عمارت میرن.

همگی در آشپزخانه هستند ترکمن در حالی که لباس مشکی پوشیده با گریه و ناراحتی به اونجا میاد و از حرف هایش کسی چیزی نمیفهمه قلندر میگه بهش یک لیوان آب بدین تا بفهمیم چی میگه! ترکمن بهشون میگه حسن کور را کشته همگی جا می خورند و ازش ماجرا را می پرسند او میگه داشته او را فراری می‌داده که با چوب تو سرش زده و الان هم جنازه‌اش تو کاهدونیه قلندر به همراه کامیل به اونجا میرن تا ببینند ماجرا از چه قراره. آنها در کاهدونی لباس های حسن کور را پیدا می کنند اما خودش را نمی بیند وقتی به عمارت برمی گردد از همدیگه می پرسند اما هیچ کسی واقعیتو نمیدونه و حدس هاشونو با همدیگه درمیان میزارن. نازگل فریادزنان به آنجا میاد و میگه دیلان فرار کرده پشت سر آن معتبر در حالی که نامه ای در دستش هست به آنجا میاد و این خبر را تایید میکند. باران و شیرین از راه میرسن و ماجرا را میگن معتبر به باران میگه من خواهری به این اسم دیگه ندارم تو هم نداری آسیه بهش متلک میندازه و با همدیگه دعواشون میشه کار به کتک کاری می کشد که قلندر و بقیه آنها را از همدیگه جدا می کنند. گوکان و خان با زنهایشان به بالا پشت بوم میرن و به هازار و بلا میگن برای عوض شدن حالشون به مسافرت برن هازار میگه اگه دکتر بلا مشکلی نبینه منم مشکلی ندارم آنها به دکتر میرن بعد از معاینه بلا دکتر بهشون میگه فشارش خیلی بالاست باید نمکو کلاً حذف کنه و مراقب خودش باشه سفر و مسافرت هم براش خوبه.

آنها به عمارت بر می گردند تا ببینند کجا برن اول تصمیم میگیرند به اسپانیا برند اما هازار میگه باید سوار هواپیما بشن و ۸ ساعت راهه و برای بلا خوب نیست آن‌ها تصمیم می‌گیرند با اهالی عمارت در میان بگذارند تا ببینند به کجا برن قلندر بهشون یه مکان توریستی را میگه همگی خوشحال میشن و میگن آره اینجا جای خیلی خوبیه. معتبر و آسیه از این که باید آنها آنجا بمانند حالشون گرفته است اما عایشه خوشحاله آنها حاضر می شوند تا به مسافرت برن. وقتی باران صندوق را باز میکنه عایشه را آنجا می بینند انها می‌ترسند که قلندر میگه اونجا چیکار می کنی؟ بیا پایین بچه ها میخوان برن آنها راهی میشن و به محل توریستی میرسند. بعد از کلی چرخیدن و خوش گذروندن و شنا کردن به بازار میرن تا خرید کنن آنجا طلبکار باران بهش زنگ میزنه و میگه حواسش بهش هست شیرین پیشش میره و عکسی که از خودشون به اشتراک گذاشته را به باران نشون میده او جا میخوره و میگه چرا منتشرش کرده و ازش میخواد سریع پاکش کنه. شیرین ناراحت میشه و میگه باشه ولی حواست هم باشه خودت هم پاک نکنم و از اونجا میره و طلبکار باران زنگ میزنه و بهش میگه که فهمیده کجا هستند باران مدام بهش میگه اون عکس قدیمیه و واسه الان نیست سپس از همه میخواد تا سریعاً حساب کنند و به هتل برن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا