خلاصه داستان قسمت ۱۶۶ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۶۶ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها می‌شود.

قسمت ۱۶۶ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۶۶ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۶۶ سریال ترکی تازه عروس

بچه ها را سیبرکلی به یک جای متروکه کنار دریا برده. خان اول از همه به هوش میاد و با دیدن اونجا شوکه میشه او همه را بیدار میکنه و میگه اینجا چخبره؟ گوکان و خان فکر میکنن مردن و اونجا هم بهشته انها در حال کل کل با زن هاشون هستن که بلا عصبی میشه و میگه ساکت بشین مارو دزدیدن آوردن اینجا! سپس تصپیم میگیرن تا برن یه سر و گوشی به اب بدن اما نتیجه میگیرن که وقتی کنار هم باشن قدرتشون بیشتره و زمین نمیخورن خان به باران میگه تو خودت برو یه نگاه بنداز تو باعث شدی این بلا سرمون بیاد تو خودت باید بری باران میگه باشه من شمارو اینجا گیر انداختم خودمم میرم سپس تنهایی از اونجا میره. قلندر به تمام افرادش میگه که بگردن دنبال نوه هاش تا ببینن اونا کجان و پیداش کنن. بعد از رفتن آنها قلندر حالش بد میشه که کورکوت حالشو میپرسه؟ قلندر میگه من خوبم ولی نمیدونم نوه هام حالشون خوبه یا نه! نازگل غر میزنه که پس دایی کجاست؟ باران همان موقع میاد و میگه اینجا خیلی بزرگه هرچی رفتم به تهش نرسیدم اونا کلافه میشن و میگن حالا باید چیکار کنیم! باران داد میزنه و سیبرکلی را صدا میزنه که یکدفعه صدای زنگ یه گوشی به گوششون میرسه باران به طرف صدا میره که میبینه یه موبایل تو ویلچر گذاشته باران جواب میده که سیبرکلی بهش میگه گفته بودم با خانواده ات که نقطه ضعفته میام سراغت بازان میگه اینا همه بوزوک هستن فقط من دورانم! سیبرکلی که از همه چیز خبر داره بهش میگه که میدونه باهاشون فامیل شده و رابطه اش هم خیلی خوبه باهاشون و تلفنو قطع میکنه. زن ها تو آلاچیق نشستن و به این فکر میکنن که بچه ها کجان معتبر یکدفعه به آسیه و عایشه میگه نکنه شماها برای تلافی کردن این کارو کردین؟ بگین ببینم نوه هام کجان؟

اسیه میگه چی داری میگی؟ ما اگه بخوایم کاری کنیم با خودت میکردیم اونم خیلی زودتر نه الان! با بچه ها چیکار داریم آخه! باران و بقیه حسابی تشنه شون شده و نمیدونن باید چیکار کنن باران با گوکان میرن تا بگردن ببینن اون اطراف آب هست یا نه اما هرچی میگردن میبینن آب پیدا نمیشه سپس برمیگردن. بقیه میپرسن چیشد؟ پیدا کردین؟ انها میگن نه اب نیست هازار میگه مگه میشه؟ این همه درخت اینجاست باید از یه جایی تامین بشن یا نه؟ باران میگه اگه هم باشه زیرزمینیه باران کلافه میشه و سیبرکلی را صدا میزنه که گوشی زنگ میخوره سیبرکلی بهش میگه مگه نگفتم داد نزن ارومم صدا بزنی میفهمم؟ باران میگه بی انصاف زن باردار همراهمونه تشنشه! سیبرکلی میگه با معما بهتون جای اب را میگم دیگه بقیه اش با خودتون سپس معمارو میگه. بعد از قطع تماس اونا فکر میکنن تا بفهمن منظورش چی بوده! اونا به این نتیجه میرسن که آب بالای درخت زیر سایه باید باشه و به داخل جنگل میرن. میستیک و جیلان تو یه کلبه نشستن و دورتادورشون پر از اسباب بازی و کنسول بازیه. یه پسر جوان واسشون کلی خوراکی اورده خان بهش به جای پول النگو میده سپس او از اونجا میره. جیلان به میستیک میگه خیلی استرس دارم اگه مامان بساد بفهمه چندتا از طلا هاشو فروختیم خیلی عصبانی میشه خان میگه از کجا میخواد بفهمه؟ الانم که نیست اصلا جیلان میگه مامان هرروز طلاهاشو می شماره امارشو داره بعدا که اومد بشماره میفهمه که ازش کم شده اون موقع چیکار کنیم؟ میستیک میگه بهش میگیم دزد برده تموم میشه میره پی کارش جیلان میگه دقت کردی الان دزد خودمونیم؟ سپس به طرف عمارت راهی میشن. باران و بقیه تو جنگل یه خمره بالای درخت میبینن که اویزون شده اونا نمیتونن نوشته روشو بخونن.

اول باران سپس گوکان بالای درخت میرن اما نمیتونن و به زمین میخورن سپس باران رو کول گوکان میره  با چوب میخواد به خمره بزنه تا به زمین بیوفته اما اون کندو عسل بود و کلی زنبور ازش بیورن میاد و بهشون حمله میکنن انها فرار میکنن و به دریا میرن. ترکمن تو آشپزخانه در حال گریه کردنه و میگه من هنوز با نبود حسن کور عادت نکردم و حالم بد بود که حالا چجوری دوری برادرزاده هامو تحمل کنم! قلندر و کامیل به اونجا میان و میگن باز چیشده که داری گریه میکنی؟ آنها در حال حرف زدنن که یکدفعه میستیک با جیلان در حالیکه خواهرشو تو بغل گرفته وارد آشپزخانه میشن همگی جا میخورن و میگن بچه ها اومدن! بعد از در آغوش گرفتنشون قلندر ازشون میپرسه که کجا بودن؟ اونا میگن تو باغ پرتغال بودیم رفته بودیم خواهر کوچولومونو گردش ببریم قلندر میگه یعنی کسی شمارو ندزدیده بود؟ اونا میگن نه که قلندر عصبی میشه و میگه دفعه اخرتون باشه که بدون اطلاع و اجازه من سرخود از عمارت بیرون میرین فهمیدین؟ اگه این کارو دوباره تکرار کنین انقدر میزنمتون تا صدای، قلندر حرفشو تموم نمیکنه و ازشون میخواد تا به اتاقشون برن. باران و بقیه در حال هلاک شدنن که سیبرکلی بهشون زنگ میزنه و میگه هنوز کلی کار دارم باهات ولی قبلش یخورده اب بخور باران میپرسه کجاست که بخورم؟ او میگه رو هوا و با خنده قطع میکنه. او با پهپاد چند بطری آب بهشون میده اما نازگل میگه نخورین نکنه دوباره زهری چیزی توش باشه خان میگه باران باید بخوره و ببینه چیزی هست یا نه باران و شیرین همزمان آب میخورن اما اتفاقی نمیوفته. بقیه دورشون جمع میشن و میپرسن که حالت خاصی دارن یا نه اونا میگن نه بقیه هم شروع میکنن به خوردن آب اما نازگل نمیخوره و میگه من از یه سوراخ دوبار گزیده نمیشم!…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا