خلاصه داستان قسمت ۱۶۷ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۶۷ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۶۷ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۶۷ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۶۷ سریال ترکی خواهران و برادران

آسیه وقتی میره خانه خاله سوگی با دیدن ماهی های تو دستش خوشحال میشه و میگه آخجون شدم ماهی داریم خیلی دوست دارم! امل میگه شما که همون شب اول که اومدین گفتین ماهی دوست ندارین! خاله سوگی انکار میکنه. عمر به اونجا میاد که آسیه میبینه داره میلنگه ازش میپرسه چیشده که عمر میگه هیچی تو سرکار اینجوری شد و پولی که گرفته را میزاره رو میز و میگه ۵۰تا از بدهی‌مون صاف شده تا الان بعد از چند دقیقه صدای مرغ میاد که اونا تعجب میکنن و از خانه بیرون میرن. تولگا به اونجا اومده و چندتا مرغ و خروس آورده و جلوی خونه گذاشته. عمر با دیدن اونا میگه اینا چیه دیگه؟ تولگا میگه واستون مرغ و خروس آوردم که تنها نباشین باهاشون خوب رفتار کنین دیگه باهم خواهر و برادرین عمر میخواد بهش حمله کنه که آسیه ازش میخواد خودشو کنترل کنه سپس تولگا بهشون کیه خواستم بیام این خبرو خودم بهتون بدم که صاحب جدید مدرسه منم و به زودی بورسیه شماها رو هوا میره   از مدرسه اخراج میشین و از اونجا میره. عمر بهم میریزه. امل تو خونه بهشون میگه یعنی دیگه نمیتونین اونجا درس بخونین؟ دیگه آبجی آسیه با داداش دوروک یه جا درس نمیخونن؟ آسیه میگه نه عزیزم میریم یه مدرسه دیگه عمر میگه از اینکه با حرف اون عوضی این همه اتفاق میوفته و ما از مدرسه باید بریم واقعا خونم به جوش میاد و اگه این اتفاق بیوفته حتما بلایی سرش میارم و هیچکیم نمیتونه با هیچی جلومو بگیره. آیبیکه و اوگولجان با شنگول به پارک برای پیکنیک میرن اونجا شنگول میپرسه چرا اومدیم اینجا؟ الان اینجا چخبره؟ آیبیکه میگه میخواستیم مثل گذشته ها که میومدیم اینجا و خوش میگذروندیم بیایم شنگول لبخند میزنه و میگه آره چه روزهایی داشتیم! سپس با دیدن چهارتا بشقاب میگه مگه کسی دیگه ای هم میخوام بیاد؟ آیبیکه مجبور میشه بگه که به باباشونم گفته بیاد تا به یاد گذشته ها یه غذا تو طبیعت بخورن و شاید شنگول یه فرصت دیگه بخواد بده بهش.

بعد از کمی حرف زدن شنگول قبول میکنه که یهو اونا میبینن که اورهان با گونور به اونجا اومد. اونا حسابی جا میخورن که اورهان با عجله میاد و میگه چیشده؟ ما رفته بودیم خرید که گفتین سریع بیام اینجا یه اتفاقی افتاده ! شنگول باهاش دعوام میکنه و میگه واقعا که! شرم و حیارو گذاشتی کنار و بعد از کمی بحث کردن شنگول از اونجا میره و میگه حیف که با شخصیتم وگرنه جفتشونو همینجا تو ذغال میسوزوندم! جمیل به اتاق آکیف میره و بهش میگه با پولی که از مدرسه گیرتون میاد میتونین دو هفته تو بورس سرمایه گذاری کنین و مطمئن باشین که پولتون ۱۰ برابر میشه آکیف میگه نمیشه ولی این پولو میخوام بدم سوزانو آزاد کنم! جمیل باهاش حرف می نه و میگه بله درست میگین ولی این موقعیت خیلی خوبیه که واسه هرکسی پیش نمیاد! آیلا و نباهت در حال رد شدن هستن که صدای آنها را میشنون و وقتی میشنون که آکیف میگه به نظرم عیب نداره که یخورده بیشتر اونجا بمونه بالاخره که میاد بیرون حالا یخورده دیرتر چیزی نمیشه که، متوجه میشن که میخواد پول مدرسه را سرمایه گذاری کنه برای سود واسه همین آنها باهمدیگه تصمیم میگیرن تا پیش طلبکار آکیف برن که با این کار وضعیت خودشونو سفید کنن. آنها به دفتر اون مرد میرن و بهش میگن اومدیم تا بهتون یه خبری بدیم. آکیف مدرسه را فروخته ولی پولشو نمیخواد بده به شما چون میخواد سرمایه گذاری کنه تو بورس اون مرد جا میخوره و میگه چی؟ عجب آدمیه! بدهکاره به ملت بعد به فکر سرمایه گذاری واسه خودشه؟ سپس ازشون تشکر میکنه که لو را در جریان گذاشتن و بهشون میگن که شماها دیگه از افراد امن من محسوب میشین نباهت و آیلا از این حرف خوشحال میشن و از اونجا میرن.

اسماعیل به خانه عمر اینا اومده و با خاله سوگی در حاله حرف ردن تو خونه ست. اسماعیل میگه همه چیز خوب پیش میره خانم؟ سوگی میگه آره بچه ها خیلی منو دوست دارن خیلی بهم محبت میکنن، خیلی خوبن واقعا ازشون راضیم خیلی بچه های درست و خوبی هستن اسماعیل میگه خوب خانم قصد ندارین واقعیتو بهش بگین؟ خاله سوگی میگه نه نمیتونم اونا منو به عنوان خاله سوگی دوست دارن، زنی که حواس پرتی داره نه کسی که پدر و مادرشو از همدیگه جدا کرده چجوری بگم مادربزرگشم؟ همان موقع عمر و آسیه وارد خونه میشن که خاله سوگی حسابی جا میخوره اما وقتی عمر میگه اگه حرفاتون خصوصیه میخواین من برم، متوجه میشه که او از حرفا چیزی نشنیده و خیالش راحت میشه و خودشو میزنه به حواس پرتی که چرا نورهای تو حیاطو هنوز نرسیده کامل میچینن! سپس میگه چندتا موز بکنه و به اسماعیل بده تا با خودش ببره. آیبیکه به خاطر اینکه آسیه پیش گونور کار میکنه از دستش عصبی و ناراحته. شنگول وقتی به خانه میاد عمر ازش میپرسه که چرا انقدر عصبی زن عمو؟ شنگول ماجرارو برایش تعریف میکنه که عمر متوجه اوضاع بد ماجرا میشه امل واسه سرکار رفتن آسیه واسش آرزوی موفقیت میکنه و میره پیش صباحت که شنگول میپرسه سرکار میری؟ و وقتی میفهمه تو رستوران گونور کار میکنه از دستش حسابی عصبی میشه و میگه که دستت با دشمن من تو یه کاسه ست! شب اوگولجان و آیبیکه نشستن که عمر به خونشون میره برای خواب اما آیبیکه او را با زبان بی زبانی از خانه بیرون میکنه اوگولجان عصبی میشه و ازش گلگی میکنه که این چه اخلاقیه؟ واسه چی اینجوری باهاش حرف زده؟ سپس میگه من خسته شدم از بس بین شماها قرار گرفتم!…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا