خلاصه داستان قسمت ۱۶۸ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۶۸ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۶۸ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۶۸ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۶۸ سریال ترکی خواهران و برادران

اوگولجان پشت سر عمر میره بیرون و از دلش در میاره و میگه ببخشید عمر میدونی که آیبیکه هم مثل مامانم خیلی رکه و حرف دلشو میزنه تو به دل نگیر عمر میگه اشکالی نداره و ازش میخواد بره بگیره بخوابه و به خانه برمیگرده. آسیه ازش میپرسه که چرا اومدی اینجا؟ عمر میگه آیبیکه خانم مقابله به مثل کرده و خیلی محترمانه از خونه بیرونم کرد آسیه بهم میریزه که عمر میگه ولش کن بخوابیم. آکیف تو خونه اش نشسته و در حال فکر کردنه که جمیل پیشش میره و باهاش حرف میرنه و آکیف از حرفاش فکری به سرش میزنه و میگه آفرین جمیل چه فکر بکری یه شرکت تازه تاسیس به اسم دوروک میزنم کی از دوروک مطمئن تر! همه ی اموالمم میزنم به نامش و حسابی خوشحال میشه. صبح خاله سوگی وقتی از خواب بیدار میشه تا آب بخوره با دیدن عمر لبخند میزنه و پتوشو میکشه روش و کنارش میشینه و یاد گذشته می افتد که به پدر سوزان میگفت من با رابطه دخترت با پسرم مخالفم باید دخترتو از اینجا ببری تا از سر همدیگه بیوفتن سپس بهش میگه این بچه نامشروع هم نمیخوایم هرکاری میخوای بکن باهاش پدر سوزان میگه وقتی شما نمیخواینش ما واسه چی بخوایم؟ میزاریمش سر راه هرکی خواست برداره. خاله سوگی با یادآوری این خاطره گریه میکنه و از عمر میخواد که او را ببخشه. فردای آن روز دوروک به آسیه زنگ میزنه و میگه دارم میرم پیش بابام تا ببینم کاری میتونه بکنه واستون یا نه از اونجایی که اگه تو اونجا نباشی منم اون مدرسه نمیرم قطعا یه کاری میکنه آسیه خوشحال میشه و میگه باسه تو مدرسه میبینمت. سر و صدای آیبیکه و شنگول از بیرون میاد که میرن ببینن چیکار میکنن. آنها در حال چادر کشیدن وسط حیاط هستن. عمر دلیلشو میپرسه که شنگول میگه اینجوری دیگه احتیاجی نیست همدیگرو ببینیم و چشممون به همدیگه بخوره آسیه میگه که من کار اشتباهی نکردم!

سپس آیبیکه به بهانه کار داشتن تو لوازم تحریر فروشی میخواد تنها به مدرسه بره و از اوگولجان میپرسه باهاش میاد یا نه اوگولجان بین آنها گیر کرده و با کلافگی میگه میام. دوروک به خانه آکیف میرسه که او با دیدنش میگه به به پسرم منم باهات کار داستم اینجا چیکار میکنی؟ دوروک ماجرای مدرسه را میگه که آکیف با کلافگی میگه ای بابا این پسر چرا انقدر بدجنسه؟ چرا این کارارو میکنه؟ سپس بهش میگه نگران نباش من به اون نفروختن به یکی دیگهکه پیشنهاد بهتری داشت فروختم دوروک خوشحال میشه و میگه واقعا؟ و او را در آغوش میگیره سپس میگه تو باهام چیکار داشتی؟ آکیف ماجرای تاسیس شرکت و اموالشو بهش میگه که دوروک میگه هرکاری بتونم میکنم و کارت شناساییشو به پدرش میده برای انجام کارها آکیف خوشحالی میشه. عمر و آسیه وقتی به مدرسه میرسن تولگا و امیر پیششون میرن و برای اینکه اوگولجان و آیبیکه نیستن میپرسه بقیه تون کو؟ سپس بهشون تیکه میندازه که روزهای آخر مدرسه شونه. آیلا و نباهت در حال بررسی سفارش هاشون هستن که به این نتیجه میرسن باید خط تولیدی از سر بگیرن چون کرم کم میارن آکیف به اونجا میاد که اونا وقتی چشمشون بهش میوفته بهش میگن که باید خط تولید راه بیوفته آکیف میگهبه من اونجوری نگاه نکنین که پول ندارم بدهیامو دادم باید برم زنمو آزاد کنم امروز آزاد میشه. موعد دادگاه شنگول و اورهان میرسه و از همدیگه طلاق میگیرن وقتی از دادگاه بیرون میان گونور برای اینکه اونا از هم جدا شدن خوشحاله و خداروشکر میکنه شنگول بهش تیکه میندازه و با اورهان بحث و دعوا میکنه سپس بعد از خالی کردن خودش از اونجا میره. آیبیکه وقتی به کلاس میره همه از رفتارش میفهمن که با آسیه و عمر مشکل داره.

تولگا درباره اخراج شدنشان در آینده میگه که آیبیکه با گلگی به آسیه میگه کی میخواستی اینو بهمون بگی؟ آسیه میگه تو اصلا تحویل میگیری آدمو که بخوام بگم بهت؟ دوروک از راه میرسه و به تولگا میگه انقدر زود واسه خودت قیافه نگیر! سپس میگه که باباش به یکی دیگه مدرسه را فروخته تولگا میگه چی میگی؟ دیشب با عمو آکیف حرف زدم گفت به بابام فروخته! دوروک میگه خودت میگی آکیف هرلحظه رو یه شاخه ست! تولگا با عصبانیت بیرون میره و به آکیف زنگ میزنه که او بهش میگه به یکی دیگه فروخته نه باباش تولگا عصبی میشه و با قطع تماس میگه بالاخره یه روزی کارت به من گیر میکنه عمو آکیف! سوزان در حال گرفتن وسایلش هست که از زندان بیرون بیاد که بهش به نامه میدن و میگن قرار بود امروز بهتون بدیم سوزان با دیدن نامه میفهمه که از طرف دخترش هاریکاست سپس بیرون میره و با خودش میگه توروخدا دخترم بگو که همینجایی و جایی نرفتی! اما با باز کردن پاکت میبینه که ازش خداحافظی کرده و خواسته که نگرانش نباشه چون از پس خودش برمیاد. سوزان با عصبانیت نامه را پاره میکنه که آکیف از راه میرسه و میگه چیشده سوزانم؟ هاریکا نامه داده؟ چشمت روشن! کجاست؟ چی گفته؟ سوزان میگه من دختری به اسم هاریکا ندارم فقط یه بچه دارم اونم عمره اسمش سپس از اونجا میره. تو کافه مدرسه آیبیکه پیش آسیه و عمر میره و بهشون میگه که ماجرارو از دید خودشون واسه کسی تعریف نکنن که همه حقو بدن به اونا! آسیه میگه چی میگی؟ اتفاقی که افتاده را ما گفتیم نه چیزی زیاد نه کم! سپس آیبیکه بعد از حرفاش بهشون میگه تا زمانیکه از تصمیمت برنگشتی باهم قهریم و به برک هم نگاه میکنه و از اونجا میره. برک میگه الان منظورش منم بودم؟ و به دنبالش میره….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا