خلاصه داستان قسمت ۱۶۸ سریال ترکی دختر سفیر

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۶۸ سریال ترکی دختر سفیر را می توانید مطالعه کنید. فصل اول این مجموعه محصول سال ۲۰۱۹ در ژانر درام است و فصل دوم آن در حال پخش می باشد. نام انگلیسی این سریال The Ambassador’s Daughter است. در این سریال انگین آکیورک  Engin Akyürek ، نسلیهان آتاگل دوغلو Neslihan Atagül Doğulu، تولین یازکان Tülin Yazkan، غنچه جلاسون Gonca Cilasun و اوراز کایگیلاراوغلو Uraz Kaygılaroğlu به ایفای نقش پرداخته اند.

قسمت ۱۶۸ سریال ترکی دختر سفیر
قسمت ۱۶۸ سریال ترکی دختر سفیر

خلاصه داستان سریال دختر سفیر

سانجار و ناره از جوانی یکدیگر را دیوانه‌وار دوست دارند، اما پدر این دختر مخالف رابطه آن‌ها بود. ناره و سانجار تصمیم می‌گیرند فرار کنند و مخفیانه ازدواج کنند. شب بعد از عروسی سانجار گمان می‌کند ناره به او خیانت کرده‌است و حرف‌های ناره را باور نمی‌کند، لذا او را از کلبه‌شان بیرون می‌کند. ناره خود را از صخره به پایین پرت می‌کند و به سختی مجروح می‌شود. ناره بعد از آن ناپدید می‌شود و داستان آن‌ها به افسانه ای تبدیل می‌شود که ترک‌ها برایشان شعر گفته‌اند. سانجار گمان می‌کند ناره به راحتی او را ترک کرده‌است و به دنبال زندگی تازه‌ای به اروپا رفته‌است. سال‌ها بعد ناره دوباره در زندگی سانجار ظاهر می‌شود. او در لحظه‌ای که سانجار قصد ازدواج دارد، با دختر بچه ای ظاهر می‌شود و تصمیم می‌گیرد زندگی جدیدی را آغاز کند. سانجار پس از ورود دوبارهٔ ناره به زندگی اش، دوباره بهم می‌ریزد و سعی در بیرون کردن ناره از زندگی اش دارد اما با اتفاق‌های عجیب و مرتبط بهمی که در ادامه داستان می‌افتاد ورق بر می‌گردد و سانجار به دنبال حقیقت ۸ سال پیش می‌رود.

قسمت ۱۶۸ سریال ترکی دختر سفیر

ماوی همراه با ملک سوار بر ماشین به جای نامعلومی می رود و ملک از ماوی می خواهد پیش پدرش برود. ماوی می گوید: «پدرت از اینکه تو رو دزدیدم خبر نداره چون در صورت خبردار شدن به دردسر می افته و برای همیشه پدرت رو از دست میدی. پس به من اعتماد کن.» ملک هم به او اعتماد می کند. سنجر که تمام شب جلوی ساختمان گوون چلبی نگهبانی داده ناگهان با افراد چلبی رو به رو می شود و سفیر ازمحافظانش می خواهد که سنجر را دستگیر کنند چون نوه اش را دزدیده است. سنجر که تازه متوجه غیبت ملک شده به سمت سفیر هجوم می برد و با تهدید از او می پرسد که چه بلایی سر دخترش آورده است؟ موگه می آید و از سنجر می خواهد به عمارتشان زنگ بزند شاید ملک به آنجا رفته باشد اما ملک آنجا هم نیست.

پلیس می آید و همه جای خانه سفیر را تفتیش می کند و متوجه می شود که دوربین ها از کار افتاده اند. سنجر با عصبانیت به سفیر می گوید که دخترش را به خارج فرستاده و حالا جلوی پلیس فیلم بازی می کند. موگه جواب می دهد که در طول مهمانی آنجا بوده و سفیر فرصت چنین کاری را نداشته است. سفیر هم متقابلا سنجر را متهم به دزدیدن ملک می کند و معلم ملک را اخراج می کند و به محافظانش دستور می دهد که سنجر و ماوی را قدم به قدم تعقیب کنند. یکی از محافظان می گوید: «سنجر و وکیلش فاروق از یه مرد به اسم سلیم صحبت می کردن که قراره علیه تو شهادت بده.» گوون چلبی مطمئن می شود که گم شدن ملک کار سنجر بوده است. دودو جلوی یحیی قسم می خورد که هیچ رابطه یا با احمد نداشته است و احمد و الا دوست نزدیکش بوده اند که با هم رابطه داشته اند و الا حامله شده و هر سه رفته بودند تا الا سقط جنین کند. یحیی باور نمی کند و از دودو می خواهد که الا را به آنجا بیاورد تا از زبان او همه چیز را بشنود. دودو مجبور می شود الا را به خانه اش دعوت کند. الا می اید و همانطور که دودو خواسته با گریه به یحیی توضیح می دهد: «من و احمد رفته بودیم که جنین رو سقط کنیم که اینطوری لو رفتیم.» یحیی می گوید: «پس باید احمد رو پیدا کنیم و یه سوالایی ازش بپرسم.»

از آن طرف خالصه احمد کتک خورده را تهدید می کند که نباید دور و بر دودو دیده شود واگرنه کشته خواهد شد و باید فورا شهر را ترک کند. احمد به ظاهر می پذیرد. یکی از افراد گوون چلبی از این صحنه عکس می گیرد و برای او می فرستد و چلبی از افرادش می خواهد که زود احمد را پیدا کنند و پیش او ببرند. ماوی ملک را به خانه ای در ساحل دریا می برد و ملک از او تشکر می کند که او را از دست پدربزرگش نجات داده است. ماوی می گوید: «به زودی پدرت هم به اینجا میاد.» ملک ماوی را بغل می کند. حالا دیگر او احساس می کند که ماوی را دوست دارد و به او اعتماد می کند. چلبی در اداره پلیس از آنها می خواهد که ماوی را پیدا کنند چون احساس می کند او یک زن بیمار روانی است و ممکن است ملک را جای دختر مرده اش با خود برده باشد و ادامه می دهد: «اصلا وقتی سنجر و ماوی رو توی کلبه چوبی دیده بود از خونه فرار کرد و پیش من اومد.» سنجر که بار اولیست که این را می شنود ناراحت می شود و از اداره پلیس خارج می شود تا نفسی تازه کند. کاوروک میاید و او را سوار ماشین می کند و در میان حیرت سنجر می گوید: «باید یه جایی بریم!» چلبی با دیدن رفتار کاوروک به افرادش دستور می دهد که آنها را تعقیب کنند. او مطمئن است که راه رسیدن به نوه اش را پیدا کرده است.

کاوروک به سنجر می فهماند که دارند پیش ملک می روند و در پمپ بنزین ماشینشان را با ماشیت نجدت عوض می کنند و چلبی را دست به سر می کنند و محافظان چلبی شروع به تعقیب نجدت می کنند. سنجر و کاوروک به ویلا می رسند و ملک را در آغوش می گیرند. الوان شب گذشته پیش بورا بوده و با هم شام و مشروب خورده اند و الوان سردرد شدید گرفته. او تصمیم می گیرد به همراه بورا به عمارت افه اغلو برگردد.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا