خلاصه داستان قسمت ۱۶ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) + پخش آنلاین

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۶ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده‌ است‌.

قسمت ۱۶ سریال ترکی اوچ کوروش
قسمت ۱۶ سریال ترکی اوچ کوروش

قسمت ۱۶ سریال ترکی اوچ کوروش

کارتال شب به خانه میره که بهار با دیدنش پیشش میره و با عصبانیت بهش میگه تا الان کجا بودی؟ کارتال جا میخوره و میگه از ۹ سالگی تا الان کسی این سوالو از من نپرسیده بود! حالا جزء به جزء واست تعریف کنم یا اتفاق های مهمو بگم؟ بهار میگه من الان جدیم! کارتال میگه منم جدیم! از صبح یه اتفاق هایی افتاده که اصلا بگم نمیتونی تحمل کنی! بعد از کمی بحث کردن، بهار یقه کارتال را میگیره و میگه این ازدواج باید سر بگیره من جون تورو نشون دادم تو هم باید فردا کت و شلوار دامادیتو بپوشی! هرموقع دیگه بود واسم مهم نبود که میمیری یا نه ولی باید فعلا زنده بمونی! کارتال میخنده و میگه عصبی میشی خوشگلتر میشیا! بهار با کلافگی به داخل میره‌. فردای آن روز فرهان جعبه ای که غدیر بهش داده بود را برمیداره و گوشواره را داخل یه جعبه موزیکال میزاره و با شنیدن آهنگ جعبه یاد خاطره ای می افتد.”فرهان جعبه موزیکال را تو دستش گرفته و با لبخند به آهنگش گوش میده، کارتال پیشش میره و میگه این چیه دیگه؟ چرا جعبه دخترونه دستت گرفتی و داری به عروسک توش نگاه میکنی؟ فرهان سریع در جعبه را میبینده و میگه این مال من نیست، مال مامانمه گوشواره ای که واسش خریده بودمو گذاشته تو این بعد بهم گفت این باارزش ترین هدیه ای که تا الان گرفتم واسه همین تو این جعبه گذاشتتش. کارتال بهش میگه باشه فهمیدیم که مامانت خیلی دوست داره واست ارزش قائله! بازش کن بزار پزشو بدیم اهنگشو گوش بدیم باحال بود!”

فرهان با یادآوری اون خاطره لبخند میزنه و توهم مادرش ظاهر میشه و میگه دیشب کجا بودی عزیزم؟ نگرانت شدم! فرهان میگه جایی کار داشتم و گوشواره را بهش میده و میگه اینو غدیر پیدا کرد بهم داد. مادرش خوشحال میشه و میگه دستش درد نکنه غدیر مرد خیلی خوبیه آزارش به کسی نمیرسه، مهربونه. فرهان میگه همین واسه خوب بودن به نظرت کافیه؟ مادرش میگه نمیدونم پس باید چجوری باشه! فرهان بعد از کمی صحبت کردن با مادرش میگه فهمیدم باید چیکار کنم باید خودمو بهشون نشون بدم! و از خانه بیرون میزنه و به طرف خانه غدیر میره تا ماشینشو که اونجا پارک کرده برداره. کارتال کت و شلوار دامادیشو پوشیده و جلوی همه میاد و میگه چطور شدم؟ همه واسش دست میزنن و میگن خیلی خوب شدی و شروع به پایکوبی میکنن. کارتال پیش بهار میره که میبینه داره آرایش میکنه که میگه اگه کار داری بعدا بیام؟ بهار میگه نه داشتم آرایش میکردم خوبه؟ کارتال میگه الان آرایش کردی؟ آرایش های ما فرق داره میگم بیان آماده ات کنن سپس میچرخه و میگه چطور شدم؟ بهار میگه خیلی خوشتیپ شدی. کارتال میپرسه اگه بابات نیاد چی؟ زنگ بزن یادش نره! بهار میگه ضایع‌ست ولی به تمام اطرافیانش زنگ زدم و خبر دادم و باهمدیگه میخندن.

فرهان تنبک خربده و روش نوشته شریف و تو ماشین افه میزاره. افه وقتی سوار ماشینش میشه با دیدن تنبک حسابی جا میخوره و به طرف خانه کارتال راهی میشه. کارتال با دیدن افه میگه به به ببین کی اینجاست! اگه واسه جشن مجردی اومدی باید بگم دیر کردی! دیروز بود! افه میگه عروسی چیه دیگه! و بهش تنبکو نشون میده و میگه شریف میشناسی؟ باید بریم دنبالش. کارتال میگه برو سمت در پشتی از اونجا میام افه میپرسه چرا از اونجا؟ کارتال میگه خانمم ناراحت میشه شسو خنده اش میگیره. کازتال تو راه به افه میگه این شریف خواهرشو به زور شوهر میده و در ازای پولی که میگیره کار و کاسبی راه میندازه و الانم کارش حسابی گرفته و اوضاع مالیش خوبه خواهرشم خودکشی کرده! ادرس خانه اش را که گیر میارن و تو مسیر افه میگه امیدوارم اشتباه نباشه چون تا اونجا برسیم احتمالا کشته شده باشه! فرهان به خانه شریف میرسه و خودشو بهش نشون میده، شریف با دیدنش میفهمه که فرهانه و یاد گذشته می افتد و همه چیز را به یاد می آورد. فرهان بهش میگه با یه داستان مسخره کل محله را دور زدی آره؟ و او را می کشد و سکه روش میندازه وقتی عکسشو میگیره در خانه زده میشه که فرهان بهش میگه کارآگاه های باهوشم از راه رسیدن و از پنجره فرار میکنه. کارتال و افه با دیدن جسد میگن دیر رسیدیم. کارتال با دیدن پنجره باز بیرونو میبینه که قاتل را در حال فرار میبینه و با افه به دنبالش میروند. افه کارتال را میزاره و خودش میخواد بره که یاد حرف پدرش می افتد که بهش گفته بود تو انقدر خودخواهی که فقط به خواسته خودت فکر میکنی و بقیه واست مهم نیستن! به خاطر همین برمیگرده و کارتال را سوار میکنه و باهم میرن.

تو مسیر فرهان از قصد می ایستد تا آنها او را گم نکنن و با دیدن ماشینشون به راهش ادامه میده و آنها را به طرف محلدفن مادرش میبرد و خودش پنهان میشه. کارتال و افه با دیدن ماشین غدیر به سمتش میرن که میبینن غدیر هم مرده! کارتال چشماش پر از اشک میشه. افه با دیدن قبر کارتال را صدا میزنه که او میگه مادر همان فرهانه. کنار قبر یه ضبط صوت و یه نوار میبینن که وقتی صدای نوار پخش میشه کارتال چاقو از دستش می افتد و زخم کف دستش را میگیرد و یاد همان شب می افتد سپس با ترس اون ضبط را پرت میکنه و با گریه فرهان را صدا میزنه و میگه همینجایی آره؟ دادش؟ فرهان با شنیدن اسمش و کلمه داداش از زبان کارتال گریه اش میگیرد. کارتال با درماندگی و گریه میگه ما هیچکاری نکردیم فقط بازی می کردیم و به عکس گرفتیم افه وقتی حال بدشو میبینه او را در آغوش میگیرد و ارامش می کند…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا