خلاصه داستان قسمت ۱۷۰ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۷۰ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها می‌شود.

قسمت ۱۷۰ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۷۰ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۷۰ سریال ترکی تازه عروس

شیرین از خرید در حال برگشت به خانه ست که باران با دیدنش سریعا شمع های میز شام را روشن میکنه و با میزی که چیده او را سورپرایز میکنه شیرین شوکه میشه و میگه اینا واسه چیه؟ باران میگه واسه روزیه که بهم یه شانس دادی تا خودمو بهت ثابت کنم شیرین میگه آهان اون شبیه میگی که بعدش همه اومدن مچمونو گرفتم آره؟ و میخندن سپس باران ازش تقاضای رقص میکنه و شیرین میگه با کمال میل. آنها میرقصن و بهم دیگه ابراز علاقه میکنن باران به شیرین میگه من ازت یه بچه میخوام که چشماش مثل تو باشه اما شیرین مخالفت میکنه و میگه قبلا درباره اش حرف زدیم قرار شد من برم دانشگاه هنر بعدا به بچه برسیم باران میگه یعنی تو دانشگاهتو به بچه دار شدنمون و خوشبختی بیشترمون تو اولویت میزاری؟ شیرین میگه بهتره درباره اش حرف نزنیم تا این شب قشنگو خراب نکنیم باران قبول میکنه. عایشه و معتبر و آسیه یواشکی باخوراکی هایی که برداشتن به اتاق ترکمن میرن تا تلویزیون ببینن بعد از چند دقیقه ترکمن به اونجا میره و میگه چیکار میکنین؟ به داداشم بگم ممنوعیت تلویزیونو شکستین؟ اونا ازش میخوان تا به بلندر چیزی نگه چون اون الان داره خواب هفت پادشاهو میبینه بزاره اونا هم فیلمشونو ببینن اما ترکمن قبول نمیکنه آسیه ازش میخواد تا اونم بشینه و باهم ببینن ترکمن قبول میکنه. هنوز خیلی نگذشته که صدای قلندر میاد و زن هایش پنهان میشن. قلندر به داخل میاد و به ترکمن میگه تو مگه رژیم نداشتی؟ اینا چیه دیگه؟ ترکمن میگه من افسرده شدم! قلندر ازش میخواد تا اگه زن هایش به اونجا اومدن تا تلویزیون ببینن اونارو بیرون کنه و نزاره تلویزیون ببینن ترکمن میگه باشه داداش مثل مگس میکشمشون! موقع بیرون رفتنش عایشه عطسه میکنه و قلندر متوجه حضور اونا میشه. زن هایش بیرون میان و قلندر با اونا و ترکمن دعوا میکنه.

آفت و نازگل هم به اتاق کامیلا رفتن و باهمدیگه فیلم میبینن اونا نتیجه میگیرن تا برن با بلا حرف بزنن که برن به بابا قلندر بگن که خدمتکار بیاره. آنها پیش بلا میرن که بلا میگه نه نمیخواد هرچیزی میخواین ازم بگیرین اما تازه عروس بودنمو نه نمیزارم هازار بهش میگه اما عزیزم دکتر گفته نباید خودتو خسته کنی نباید کار کنی در آخر بلا را راضی میکنن تا برن پیش قلندر خان. قلندر بهشون میگه من مشکلی ندارم عروس های گلم مشکل مادراتونه که نمیزارن! نازگل میگه اما از اون روزها خیلی گذشته شما دیگه اونقدر جوان نیستین سنی گذشته ازتون فکر نکنم مخالفت کنن. فردای آن روز تو آشپزخانه قلندر موضوع خدمتکار را مطرح میکنه که زن هایش میگن خدمتکار واسه چی آقا؟ پس عروس ها چی؟ قلندر میگه کدوم عروس؟ نازگل که ۳تا بچه داره باید به اونا برسه بلا که بارداره نباید کار کنه آفتم که امروز کار کرده تنهایی ببین به چه روزی افتاده از پسش برنمیاد! کورکوت میگه من این مشکلو حل میکنم. بلا با خان هازار را میبرن به دکتر اونجا دکتر میگه پیشرفت خاصی نداشتی متاسفانه بلا میگه اما یه لحظه رو پاهاش وایساد دکتر میگه این خوبه یعنی آماده ست واسه فیزیوتراپی سپس کارت یه دکتر را میده تا به خانه شان بره و اونجا درمان را شروع کنه خان وقتی اسم دکتر را میشنوه و میفهمه یه زن آذربایجانیه کارت را میگیره و میگه سریعا زنگ میزنم تا کار به یه روز دیگه نکشه. آنها از اونجا میرن و وقتی به عمارت میرسن میستیک داد میزنه و میگه اومدن. نازگل و آفت با گوکان سریعا میرن پیششون و میگن چیشد؟ آنها میگن که قرار شده فیزیوتراپی را تو خونه شروع کنه. از دور کورکوت خان با سه تا زن جوان و زیبا با ظاهری آراسته به عمارت میاد.

میستیک با دیدن اونا میگه اووووه اونا کین دیگه؟! سپس همه ی اونا به طرف اون زن ها برمیگردن و حسابی جا میخورن. نازگل و آفت حسابی استرس میگیرن و به همدیگه نگاه میکنن. قلندر به تراس میاد و اونارو نگاه میکنه سپس زن هایش هم به وانجا میان تا ببینن چخبره. نازگل از کورکوت میپرسه بابابزرگ این دخترها کین دیگه؟ مهمونن؟ کورکوت میگه نه اینا دخترهای این عمارتن نازگل میگه چی؟ یعنی خدمتکار؟ او تایید میکنه و میگه مگه خودت نبودی که خدمتکار میخواستی؟ منم رفتم بهترینارو آوردم دیگه نازگل میگه نمیخواد پدربزرگ آفت کارهارو میکنه منم کمکش میکنم دیگه زحمت ندیم بهشون اما کورکوت قبول نمیکنه. اون دخترها به پسرهای قلندر نگاه میکنن که از چشم های بلا، نازگل و آفت دور نمیمونه. زن های قلندر ازش میپرسن اونا کین دیگه؟ قلندر میگه خدمتکارهای جدید عمارت و از اونجا میره زن های قلندر با ترس بهم نگاه میکنن و آسیه میگه کافیه فقط به آقا نزدیک نشن به هرکی میخوان نزدیک بشن دیگه. همگی به داخل خانه میرن و کورکوت به دخترها میگه دست خانم ها و قلندر خان را ببوسین آنها همین کارو میکنن. سپس زن های قلندر با اونا به آشپزخانه میرن تا باهاشون آشنا بشن. معتبر ازشون اسماشونو میپرسه که میگن هژا، دلبر و عسل. معتبر باهاشون حرف میزنه که در آخر میگه من از این هژا خیلی خوشم اومده سپس به آسیه و عایشه میگه به نظرمون خیلی به کارمون میان نه آسیه؟ او هم تایید میکنه و لبخند میزنن. قلندر به کورکوت میگه آخه اینا کین آوردی بابا؟ زن های من الان اونارو درسته قورت میدن! اونا حکم دخترهای منو دارن الان حداقل سن بالاتر میاوردی! سپس باهمدیگه درباره این موضوع صحبت میکنن…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا