خلاصه داستان قسمت ۱۷۱ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۷۱ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها می‌شود.

قسمت ۱۷۱ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۷۱ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۷۱ سریال ترکی تازه عروس

عروس ها خدمه هارو به اتاق نازگل میبرن و نازگل شروع میکنه باهاشون حرف زدن و میگه با رئیستون چجوری حرف میزنین؟ دلبر میگه رسمی نازگل میگه نه غلطه باید بگی با کدوم رئیس؟ با ما باید رسمی حرف بزنی اما با شوهرهامون باید با تن صدای خیلی پایین حرف بزنین و به چشماشون نگاه نمیکنین! سپس نازگل میره نزدیک و دستاشونو نگاه میکنه و میگه حلقه نمیبینم تو انگشتتون سپس از عسل میپرسه چرا تا حالا ازدواج نکردی؟ عسل میگه تا حالا کسی که دوست دارمو پیدا نکردم نازگل میپرسه مثلا چه کسیو دوست داری؟ عسل میگه چشم و ابرو مشکی باشه خیلی رمانتیک باشه نازگل میگه خوب اینجا اصلا مرد رمانتیک نداریم سپس به آفت و بلا میگه هیچ خطری از نظر این مارو تهدید نمیکنه بلا میگه نه هازار من خیلی رمانتیکه آفت میگه پس اگه اینجوریه بده به عسل دیگه چشم و ابروشم مشکیه دیگه بلا تعجب میکنه. نازگل از دلبر میپرسه که او میگه خوش اخلاق باشه و پولدار نازگل داد میزنه میگه منظورت از پولدار چیه؟ میخوای عروس خان بشی؟ همه ی خان هارو ما برداشتیم هیچی دیگه نمونده سپس ازشون میخواد تا سوگند بخونن. نازگل سوگند را میگه و اونا تکرار میکنن. مسلم با ترکمن به انبار مسلم میرن و مسلم مدام غر میزنه که چرا تو این هوای گرم او را پیش اون جادوگر الکی برده. ترکمن رو صندلی میشینه که صندلی میشکنه ترکمن میگه چیشد؟ مسلم با خنده میگه نفرین بیوه سیاهه و میخنده ترکمن میترسه و گریه میکنه. شیرین تو آشپزخانه در حال کشیدن غذاست که با آن میاد ناخنک میزنه و قاشق چرب را روی کابینت میزاره شیرین باهاش دعوا میکنه و میگه ببین همه جارو کثیف کردی! سپس باران رو لباسش روغن میریزه که شیرین سریع لباسشو درمیاره و میگه من میرم میشورم تو غذاتو بخور باران از این وسواس او کمی کلافه میشه.

ترکمن به اتاقش میره که با روشن کردن لامپ میترکه و میسوزه او میترسه چون فکر میکنه به خاطر طلسم بیوه سیاهه و با ترس بیرون میره که با کورکوت روبرو میشه. کورکوت ازش میپرسه چیشده؟ که ترکمن خدمه ها را میبینه و میگه اینا کین؟ کورکوت میگه که خدمتکارهای جدید عمارت سپس ازش میخواد تا اتاقشونو نشون بده ترکمن قبول میکنه. نازگل و آفت و بلا پیش شوهرهاشون میرن و بهشون میگن که ما اصلا به این دخترها اعتماد نداریم هیچیشون مثل خدمه نیست! سپس بهشون میگن که مراقب رفتار و نشست و برخواستشون باشن. خدمتکارها تو اتاقشون نشستن و با کلافگی هژا میگه علنی مجبورمون کرد که قسم بخوریم! دلبر میگه معلومه اون زن از همشون باهوش‌تر و خطرناک‌تره باید مراقب اون باشیم! هژا میگه اونقدرها هم باهوش نیست وگرنه انقدر نشون نمیداد که رو شوهرش حساسه این نشون میده که به شوهرش اعتماد نداره! تازه وقتی اومدیم خیلی بهم نگاه میکرد آقا خان! دلبر میگه آره گوکان هم به من نگاه میکرد عسل میگه نه بابا واسه این بود که تعجب کرده بودن و مارو نمیشناختن. هژا میگه اگه خوب پیش بریم دوسال دیگه این عمارتو از خودمون کردیم و شدیم خانم های این عمارت عسل میگه چجوری میخوایم پول اینجارو جور کنیم؟ هژا به دلبر میگه واقعا موندم که چجوری انقدر ساده ای! سپس میگیرن میخوابن. موقع خواب قلندر میره اتاق معتبر و میگه چیشده؟ چرا همش رو ازم برمیگردونی؟ فکر کردی من متوجه نمیشم؟ ازم فرار میکنی! معتبر ازش گلگی میکنه که نزاشته کاندید بشه و رویاهاشون ازش گرفته سپس میگه که اصلا مارو آدم حساب نمیکنی هروقت بخوای ممنوعیت میزاری رو هرچیزی هروقت بخوای برمیداری ما هم که اینجا اصلا هیچی نظرمونو هم نمیپرسی! قلندر باهاش حرف میزنه تا آرومش کنه اما متقاعد نمیشه و با کلافگی از اتاق بیرون میاد.

تو آشپزخانه با کامیل روبرو میشه که از دست غرهای کامیلا به ستوه اومده و درد و دل میکنه که کامیلا مدام میگه میخوام دستیار شهردار بشم قلندر میگه زن من که میخواد خود شهردار بشه! بعد از کمی صحبت کردن تخته برمیدارن و شروع به بازی کردن میکنن. فردای آن روز شیرین وقتی میبینه باران با پاهای کثیف اومده رو تخت با دستمال مرطوب شروع میکنه به تمیز کردن پاهاش باران بیدار میشه و جا میخوره سپس شیرین او را میبره حموم و با آب داغ شروع میکنه او را سابیدن باران با کلافگی و درماندگی ناله میکنه. ترکمن برای مسلم و کورکوت پدرش تو انبار مسلم صبحانه چیده و درباره طلسم شدنش میگه که اونا باورشون نمیشه و هر بلایی که سرش اومده را به پدرش میگه که او واسش دلیل میاره همان موقع در مخفی مسلم باز میشه و ترکمن میره داخلش میوفته ترکمن میگه حالا فهمیدی بابا؟ باور کردی؟ تو آشپزخانه همه در حال صبحانه خوردنن که خان و گوکان با خدمتکارها حرف میزنن واسمشونو میپرسن آفت و نازگل عصبی میشن. معتبر به اونجا میاد که قلندر دوباره باهاش بحث میکنه و میگه داری واسه من قیافه هم میگیری؟ معتبر میگه از این به بعد همینه وقتی ارزش قائل نباشی واسه من منم ارزشی قائل نمیشم اونا باهمدیگه دوعان کنین که بحث بالا میگیره و قلندر بهش میگه خوب حالا که انقدر شهردار شدنو دوست داری از اینجا گم شو برو معتبر بهش برمیخوره و میره. عایشه و آسیه دنبالش میرن و آسیه میگه بریم معتبر را پر کنیم تا عقب نشینی نکنه اینجوری آقا اونو میزاره کنار و یه نفر کم میشه. عایشه و آسیه زیر پای معتبر میشینن و حسابی پرش میکنن معتبر به آشپزخانه برمیگرده و میگه تصمیممو گرفتم کاندید میشم قلندر میگه پس باید طلاقت بدم؟ معتبر میگه نه لازم نیست من طلاق میگیرم و با جدیت از اونجا میره که همگی تعجب میکنن و قلندر چشماش گرد میشه…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا