خلاصه داستان قسمت ۱۷۱ سریال ترکی تردید (هرجایی)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۷۱ سریال ترکی تردید (هرجایی) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی هرجایی در روزهای جمعه ساعت ۸ شب به وقت ترکیه پخش می شود و دارای طرفداران بی شماری در ترکیه و دیگر کشورها می باشد. هرجایی (عهدشکن، بی‌وفا) یک مجموعه تلویزیونی درام عاشقانه ترکیه است که حاصل پیدایش یک عشق با طعم انتقام و با بازی آکین آکین اوزو، گولچین سانتیرجی اوغلو، ابرو شاهین، اویا اونوستاشی ، احمد تانسو تانشانلر، سرهت توتوملر می‌باشد.

قسمت ۱۷۱ سریال ترکی تردید (هرجایی)

خلاصه داستان قسمت ۱۷۱ سریال ترکی تردید (هرجایی)

ریحان بالاخره قاطری سرگردان پیدا می کند و میران را سوار می کند  و او را به سوی روستا می برد. ولی روستا متروک است و آنها تنها ساکنان روستا می شوند. ریحان خانه ای پیدا می کند و میران را در آن می خواباند و آتش درست می کند و تلاش می کند تب میران را پایین بیاورد. در ضمن به میران که چند لحظه به هوش آمده قول می دهد که هرگز به کسی اجازه ندهد آنها را جدا کند و مانع خوشبختی شان شود. حنیفه به دیدن اصلان می رود و می گوید: «تمام شرح حال زندگی عزیزه رو برات نوشتم ولی باید اول به من قول بدی که زندگی جدیدی برم بسازی. چون من خدمتکار بودم و یه بازنده هستم.» اصلان می پذیرد و به محفوظ می سپارد که برای حنیفه حساب بانکی باز کند. سپس عزیزه با حنیفه تماس می گیرد و با او قرار دیدار می گذارد. آنها در مزرعه نصوح همدیگر را ملاقات می کنند؛ همانجایی که خانه شان سوخت و همه چیزشان را نابود کرد. عزیزه از گذشته ها حرف می زند و اینکه چقدر به همدیگر اعتماد داشتند ولی حالا طوری شده که حنیفه به او خیانت می کند.

حنیفه به خیال اینکه عزیزه از رابطه او با اصلان خبر دارد وحشت می کند ولی داد می زند: «تو به من خیانت کردی که منو تو کلانتری تنها گذاشتی و به دست دشمن سپردی.» و اسلحه را از کمر محمود می کشد و به سمت عزیزه نشانه می رود. محمود تلاش می کند اسلحه را از دست او بگیرد که گلوله شلیک می شود و حنیفه کشته می شود. زهرا در میان دشت طاقتش تمام می شود و بچه اش را به دنیا می آورد و هر دو از اینکه بچه سالم است خوشحال به سمت جاده می روند تا خودشان را به بیمارستان برسانند. ریحان کمی آب و چند تخم مرغ از داخل خانه های روستا پیدا می کند و پیش میران بر می گردد و به او آب و غذا می دهد و تب او را با آب خنک پایین می آورد. در همین حین جهان و افرادش به روستا می رسند و دنبال میران می گردند. در عمارت شاداغلو یارن مدام در گوش آزاد می خواهند که باید به فکر آبروی خانواده باشد و برود و ریحان را به خانه برگرداند اما آزاد می گوید: «من دیگه بین ریحان و میران قرار نمی گیرم. اونا همدیگه رو دوست دارن.

در ضمن اگه به آبرو باشه تو مایه روسیاهی شاداغلوها هستی. چون در حالی که از جریان انتقام خبر داشتی سکوت کردی و ریحان رو بیچاره کردی.» یارن اما ساکت نمی شود و به گونول زنگ می زند و به او خبر می دهد که میران و ریحان با هم فرار کرده اند. گونول که امیدوار بود با طلاق آن دو به آرزویش و به میران برسد عصبی می شود. عزیزه خواهرش را پنهانی به خاک می سپارد و برای از بین بردن مدرک خانه متروک قدیمیشان را به آتش می کشد. او که از کشته شدن حنیفه بسیار ناراحت است به عمارت برمی گردد و با گونول که به شدت عصبی است رو به رو می شود. گونول داد می زند: «تو زندگی ما رو تباه کردی. هر چی دوست داشتم از من گرفتی. حالا هم کاری کردی که میران و ریحان با هم فرار کنن.» عزیزه که دیگر طاقتش به سر آمده او را کشان کشان به اتاقی می برد و کتک می زند و می گوید: «باید میران رو فراموش کنی و مثل یه اصلان بی غرورت رو حفظ کنی. میران ارزش گریه های تو رو نداره.» سلطان وقتی می بیند عزیزه گونول را در اتاقی حبس کرده با عجله سراغ تنها پسرش می رود تا از او کمک بخواهد. هازار هم ماشین گیر آورده و زهرا را به دیاربکر می رساند و بستری می کند.

بیشتر بخوانید: 

خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی تردید (هرجایی) + جزئیات داستان

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا