خلاصه داستان قسمت ۱۷۱ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۷۱ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۷۱ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۷۱ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۷۱ سریال ترکی خواهران و برادران

گونور درباره رستوران با اورهان حرف میزنه کهمیبینه او حسابی بهم ریخته و تو خودشه که ازش میپرسه چیشده اورهان تعریف میکنه که داشتم میومدم آیبیکه را دیدم خیلی از دستم ناراحته از دهنش هرچی درومد گفت که اصلا به ما توجه نمیکنی و باید تو خیابون اتفاقی همو ببینیم از این حرفا گونور دلداریش میده و میگه اگه بخوای میتونیم کاری کنیم که همدیگرو زیاد ببینین مثلا اینجا قرار بزاریم و سعی میکنه آرومش کنه اورهان خوشحال میشه و میگه ببینیم چی میشه و ازش تشکر میکنه که بهش حال خوب میده. فردای آن روز عمر میره با بطری از تو مسجد آب میاره و تو حیاط در حال شستن ظرف هستن که اوگولجان و آیبیکه آنها را میبینن و اوگولجان میگه ببین مامان به چه روزی رسونده این بچه هارو همان موقع یهو پلیس میاد که عمر و آسیه با دیدن ماشین پلیس میگن خدا به خیر کنه سپس مامورها بهشون میگن گزارش دادن که یه پیرزنو اغفال کردین و پیش خودتون نگه داشتین و پولاشو بالا کشیدین آسیه و عمر جا میخورن و میگن؟ چی اگه منظورتون خاله سوگی که به زور اینجا نیست! شنگول به اونجا میاد و میگه بله درست اومدین عمر با کلافگی میگه واقعا کار تو بوده زن عمو؟ خاله سوگی میره جلو و به شنگول میگه تو چطور جرأت مردی بگی من پیرزنم هان؟ در ضمن به تو چه ربطی داره؟ سپس باهاش دعوا میکنه و به مامورها میگه نه منو کسی به زور نگه داشته و نه پولمو بالا کشیدن به نظر من این زن دیوونه ست و باید ازش شکایت کنیم ولی ولش کنین و از مامورها میخواد تا برن. سپس بعد از رفتن مامورها اونا به خانه برمیگردن آسیه و عمر از خاله سوگی تشکر میکنن و حاضر میشن میرن مدرسه. نباهت و آیلا با سوزان قرار میزارن و سوزان میگه یه فکری بکنین!

آکیف اصلا از اون اتاق بیرون نمیاد که من بخوام برم اون اتاق نباهت میگه من یه فکری دارم که تو با ترفندی آکیف را بیرون از خونه بکشی ما بریم اونجا و صندوقو باز کنیم سوزان تایید میکنه و میگه خوبه همین کارو میکنیم باید اون آکیف تاوان بهم ریختن زندگی منو بده! نباهت میگه باید خیلی مراقب باشیم وگرنه باید تا مدت ها اذیت کردناشو تحمل کنیم. شنگول تو آشپزخانه در حال آشپزیه که خاله سوگی به اونجا میره و چاقو را از روی کابینت برمیداره و شنگول را تهدید میکنه که دور بچه ها نچرخه وگرنه با اون طرفه شنگول میگه مطمئنی فراموششی داری؟ با داری بازیمون میدی؟ سوگی میگه آره دارم بازیت میدم حرفامو فراموش نکن و از اونجا میره که شنگول تو فکر فرو میره. دوروک پیش آکیف رفته و برگه هایی که میده برای تاسیس شرکت را امضاء میکنه بعد از رفتنش آکیف میگه دومین قدم برای خلاص شدن را برداشتم. بچه ها تو مدرسه سر کلاس هستن که مدیر مدرسه بوراک میره و بهشون میگه که فردا یه جشن آخر سال گرفتیم تو حیاط پشتی مدرسه و برای کمک نیرو میخوان اکثرا دستشونو بالا بردن که بوراک آسیه و دوروک را انتخاب میکنه آیبیکه مدام به آسیه تیکه میندازه ولی او ادامه نمیده. تو کافه مدرسه سوزی به عمر و آسیه میگه که خاله اش با شوهرش از لندن اومدن و برای فرداشب شام منو با دوست پسرم دعوت کردن میخوان ببیننمون عمر کمی کج خلقی میکنه اما آسیه راضیش میکنه که سوزی خیلی خوشحال میشه. شنگول با حلمیه به بازار رفتن و از اون طرف به املاکی میرن و سنگول میگه اینم اجاره این ماه و ماه بعد. مشاور میگه این ماه کافی بود چون ماه دیگه مستاجرجدید میخواد بیاد شنگول با عصبانیت میگه چه مستاجری؟! مگه نمیبینی اونجا داری زندگی میکنیم! پسرتو میکنه به دعوا کردن.

شنگول میگه اگه منو بلند کنین از خونه ام این محله را آتیش میزنم با من در نیوفتین و با عصبانیت از اونجا میرن که شنگول میگه معلوم نیست چیشده که میخواد منو از اونجا بلند کنه! بعد از کمی حرف زدن حلمیه میگه که زیر سر گونوره شنگول جا میخوره و میگه میدونم چیکارش کنم ولی تو از کجا فهمیدی؟ حلمیه واسش تعریف میکنه که با عصبانیت شنگول میره سمت رستوران گونور. او اونجا با عصبانیت باهاش دعوا میکنه و میگه که فهمیده میخواسته اونو بچه هاشو آواره کوچه و خیابون کنه اورهان شوکه میشه و به گونور میگه آره؟ راست میگه؟ گونور میگه آخر ولی فقط واسه زهرچشم گرفتن از شنگول بود میخواست بچه هارو بندازه از اون خونه بیرون رفته گفته بیان مرغدونیو خراب کنن! اورهان با شنیدن این حرف خیلی عصبی میشه و دوباره باهاش دعوا میکنه و از اون رستوران بیرونش میکنه. دوروک و آسیه تو اتاق موسیقی در حال تمرینن که برک میره پیششون و میگه وقتی شمارو میبینم بیشتر دلم برای دوست دخترم تنگ میشه دوروک میگه خوب برو پیشش اما برک میگه اون الان خیلی عصبیه نمیشه بهش دست زد چه برسه به بغل! و درباره آیبیکه کمی حرف میرنن که آیبیکه از دور میبینتشون و اونجا میره و باهاشون دعوا میکنه و میگه پشت سر من انقدر حرف نزنین و با ناراحتی از اونجا میره. برک میره آرومش کنه و بگه اشتباه متوجه شده که آیبیکه میگه بهتره باهم نباشیم و از اونجا میره. بعد از رفتنش تولگا میره پیشش و میگه الان تورو کنار گذاشت؟ و سعی میکنه برک را عصبی کنه برک که بهم ریخته ست خودشو کنترل میکنه و از اونجا میره…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا