خلاصه داستان قسمت ۱۷۲ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۷۲ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها می‌شود.

قسمت ۱۷۲ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۷۲ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۷۲ سریال ترکی تازه عروس

بلا حالش بده و به خاطر رفتن مامان معتبر داره غصه میخوره و ناراحته و به خاطر اینکه مامان معتبر داره وسایلشو جمع میکنه تا از اونجا بره کلافه ست که هازار باهاش حرف میزنه تا آروم بشه و میگه مامان معتبر تو سال چندبار میره و بعد دوباره میاد ما عادت کردیم تو هم سعی کن عادت کنی دیگه بلا میگه من نمیتونم عادت کنم آخه یعنی چی؟ بزرگترین مامانم داره از اینجا میره من نمیتونم دست رو دست بزارم! هازار میگه به جای اینکه خوشحال بشی و دعا کنی دوتای دیگه هم برن داری غصه میخوری؟ بلا میگه من تازه عروسم مگه تازه عروس بدون مادرشوهر میشه آخه؟ سپس میگه من نمیتونم باید برم یه کاری بکنم و میره پیش نازگل و خان که میبینه با خیال راحت نشستن و در حال چای خوردنن. او با کلافگی پیششون میره و میگه باورم نمیشه نشستین دارین چای میخورین؟ نازگل میگه پس چی بخوریم؟ دوغ؟ و میخندن. بلا باهاشون حرف میزنه و شیرشون میکنه تا برن و سعی کنن تا جلوشو بگیرن. معتبر چمدانشو بسته و میخواد از عمارت بره که نازگل و خان باهاش حرف میزنن و خان میگه نرو مامان اگه بری هووهات منو درسته قورت میدن! معتبر میگه تو دیگه مردی شدی واسه خودت میتونی از پس خودت بربیای سپس رو به هووها که کنار قلندر خان تو تراس وایسادن نگاه میکنه و بهش میگه من دیگه دارم میرم و شما به آرزوتون رسیدین بالاخره من با رفتنم آزاد میشم و به عنوان دختر خان زندگی میکنم ولی شماها چی؟ به همون هوو بودنتون ادامه بدین و از اونجا میره. قلندر به آسیه و عایشه میگه شماها نمیخواین آزاد بشین؟ اونا مخالفت میکنن و میگن جاشون خیلیم خوبه. کامیلا هم میگه من از معتبر حمایت میکنم و میرم الان وسایلمو جمع میکنم و میرم پیشش سپس به کامیل میگه تو خودت الان تصمیم بگیر با من میای یا پیش قلندر میمونی!

شیرین در حال تمیز کردن لای موزاییک های آشپزخانه با مسواک هست که یکدفعه حالش بد میشه و از حال میره باران اونو رو کاناپه میزاره و بهش دوغ میده تا حالش جا بیاد ولی کمی از دوغ رو زمین میریزه. باران شروع میکنه به دستمال کشیدن اونجا که یکدفعه معتبر همان موقع از راه میرسه و شوکه میشه و میگه ای وای! یعنی چی هر روز هرروز نظافت؟ من واست زن گرفتم که تو نظافت کنی؟ و زنتم خودش پاهاشو دراز کنه و استراحت کنه؟ باران میگه اونجوری که فکر میکنی نیست آبجی! معتبر با عصبانیت میشینه و به شیرین میگه جمع کن خودتو که خواهرشوهرت اومده میفهمی؟ شیرین جا میخوره. بلا و آفت و نازگل تو حیاط عمارت هستن که دکتر ارتوپد به اونجا میاد و از اونجایی که زن جوان و زیباییه نازگل و آفت جا میخورن اما وقتی بلا اسمشو میشنوه میشناستش به اتاق خودشون میبرتش. دکتر بعد از آشنایی باهاش به بلا میگه آماده اش کنه و روی تخت دراز بکشه تا کار را شروع کنه بلا قبول میکنه. خان و گوکان دکتر را میبینن و برق از سه فازشون میپره سپس باهاش آشنا میشن و متوجه میشن که دکتر هازاره. کار ارتوپد شروع میشه ولی هازار میگه چیزی احساس نمیکنه هنوز، دکتر میگه کم کم برمیگرده طول میکشه. خان به گوکان میگه خدایی شانس بده ببین هازار دکترش کی هست! سپس میگه منم دلم ماساژ میخواد دلم میخواد انرژی و جون به تمام سلول های بدنم برگرده! سپس برای اینکه حس کنجکاویش بیاد پایین میره از جای کلید داخل اتاق هازار را میبینه همان موقع نازگل و آفت از راه میرسن و نازگل میپرسه داره چیکار میکنه خان میگه فقط میخواستم ببینم فیزیوتراپیش چجوری نازگل میگه من خودم بهت نشون میدم!

نازگل خان را به اتاقشان میبره و رو تخت میگه دراز بکشه سپس جفت پا روی کمرش میره و میگه خوبه؟ فهمیدی کارش چجوریه؟ خان به غلط کردن افتاده ولی به خاطر فشارهای زیادی که بهش اومده کمرش دیگه حس نداره. نازگل و آفت پیش دکتر میرن و بهش میگن که بیاد خان را ببینه دکتر بهش میگه دیسکت جابه جا شده باید بیارم سرجاش سپس با یه حرکت خان را خوب میکنه. شیرین و باران از معتبر میپرسن که چیشده؟ ماجرا چیه او هم همه چیزو واسشون تعریف میکنه و میگه که اومده خونه پدرش بمونه شیرین میگه اینجا خونه ی خودتونم هست معلومه میتونین بمونین. خدمتکارها تو حیاط عمارت نشستن و به دهن آسیه و عایشه انگور میدن سپس ازشون میخوان تا برن به کارهای عمارت برسن. آنها تو آشپزخانه در حال کار کردنن که دلبر میگه عجب شانسی داشتی هنوز نیومده مادر شوهرت رفت! هژا میگه اتفاقا این به نفع من نیست چون از طریق معتبر میتونستم به خان بیشتر نزدیک بشم ولی الان چی؟ کارم سختر شد! ترکمن به خاطر طلسم بیوه سیاه نشسته و  در حال گریه کردنه که بلا میره پیشش و دلداریش میده و میپرسه که چیشده او همه چیزو واسش تعریف میکنه که بلا آرومش میکنه و بهش میگه که اصلا همچین چیزی نمیتونه باشه و از خوبی های ترکمن میگه تا حالش خوب بشه. خان و گوکان به اتاق هازار میرن و بهش میگن خوش به حالت ما هم ای کاش میتونستیم همچین چیزهایی تجربه کنیم ماساژ و این حرفا! هازار میگه چی میگین؟ من دارم درمان میشم خوش گذرونی نیست که! سپس هازار به بلا میگه که باید بره حموم بقیه درمان تو حمامه بلا کلافه میشه و به خان و هازار میگه شما هم برین حموم اونا هم از خدا خواسته قبول میکنن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا