خلاصه داستان قسمت ۱۷۷ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۷۷ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۷۷ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۷۷ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۷۷ سریال ترکی خواهران و برادران

عمر و آسیه و امل حاضر شدن و به حیاط میرن که آسیه میگه پس ماشین کو؟ عمر میگه بیاین سورپرایزه سپس به دم در میرن که آسیه با دیدن لیموزین میگه این چیه دیگه؟ مال کیه؟ عمر میگه خاله سوگی هروقت میخواست مهمون های خاصشو جایی ببره داداش اسماعیل اینو اجاره میکرد امروز ازش خواستم بگیره تا مارو ببره به مدرسه و یه دوری هم بزنیم آسیه شوکه میشه و میگه خوب بریم سال جدیدو با این ماشین سروع کنیم عمر میگه ایول همینه! انها سوار ماشین شدن و اول امل را به مدرسه میرسونن سپس خودشون به طرف مدرسه راهی میشن. آکیف کنار دریا باز هم به کلاهبرداری مشغوله، او سنگ های کنار دریا را جمع کرده و به اسم سنگ های بخت گشا به ملت ۱۰ لیر میفروشه سپس مامورهای شهرداری به اونجا میرن که آکیف مجبور میشه از اونجا بره و فرار کنه. برک و دوروک همزمان به مدرسه میرسن و همدیگرو در آغوش میگیرن سپس اوگولجان و آیبیکه به مدرسه میرن و با همدیگه سلام و احوالپرسی میکنن آنها سراغ عمر و آسیه را میرسونن که همان موقع لیموزین وارد میشه و همگی شوکه میشن آسیه و عمر از ماشین پیاده میشن که همگی جا میخورن و آسیه و دوروک همدیگرو در آغوش میگیرن عمر هم اوگولجان را بغل میکنه و سپس با بقیه سلام میکنن. تولگا و خواهرش به مدرسه میان که خواهر تولگا از همان ابتدا شروع میکنه تیکه انداختن به عمر که همین که با همچین ماشینی اومدی مدرسه سه طنز متحرکی! عمر هم میگه تو هم یه نچسب متحرکی! آنها باهم کل کل میکنن سپس به داخل میرن. دوروک و آسیه از دلتنگیشون بهم میگن و اینکه تابستونشونو چجوری گذروندن. آکیف به اتاقی که توش میمونه میره و به هم اتاقیاش میگه که چقدر اینجا بو اسب میاد! پنجره هارو باز کنین حداقل!

صاحب اتاق میاد و میگه باید اجاره تونو بدین وگرنه باید تخلیه کنین آکیف میگه پسرم قرار بود بهم پول بده ولی هنوز نیومده میشه فردا بدم؟ اون مزد میگه نه نمیشه یا الان یا وسایلتو جمع کن برو. آکیف را بیرون میندازن که او با خودش غر میزنه که ببین آکیف را به چه روزی انداختن از چی به چی رسیدیم! سوزان تو کلاس سراغ عمر را میگیره که همان موقع برای همشون پیام جشن سال تحصیلی جدید از طرف عمر برایشان ارسال میشه. تولگا میگه انگار یادش نبوده منو حذف کنه واسه منم فرستاده دستش درد نکنه نمیشه جایی که دعوت شدی نری پس باهم میترکونیم و موقع رفتن به آیبیکه چشمک میزنه که برک حرصش میگیره. عمر و خواهر تولگا بهم برخورد میکنن و باهمدیگه بحث و دعوا میکنن که سوزان به اونجا میاد و عمر او را در آغوش میگیره. تو کلاس اوگولجان به بچه ها میگه اگه من امسال عاشق نشم خیلی اوضاع بد میشه و میخواد از کلاس بیرون بره که با یه دختر برخورد میکنه و تو همون نگاه اول عاشقش میشه بچه ها با دیدن چهره اوگولجان میگه از همین الان ثبت کنین که اوگولجان عاشق شد و میخندن. بوراک به داخل میاد و میگه امسال دوتا دانش آموز جدید داریم یکیش لیلا که خواهر تولگاست و از مدرسه ای تو ازمیر اومده و اون یکی که اوگولجان عاشقش شده از آلمان اومده. تولگا تیکه میندازه و اون دختر باهاش کل کل میکنه و جوابشو میده که اوگولجان خوشش میاد و به عمر میگه دیدی چه تیکه ای بهش انداخت؟! بعد از رفتن بوراک اوگولجان به اون دختر میگه اگه بخوای میتونی بیای پیشم بشینی و عمرو هل میده تا از اونجا بره که عمر به دوروک و برک میگه دیدین چقدر زود منو فروخت؟ اون دختر بهش میگه نه بهتره من اینجا بمونم اگه خواستی تو بیا اینجا اوگولجان میگه باشه اینم فکر خوبیه.

آکیف به دم در خانه سوزان میره و هرچی در میزنه میبینه او جواب نمیده و ازش میخواد تا درو باز کنه اما جوابی دریافت نمیکنه که میبینه پنجره اتاق بازه و از دیوار بالا میره و وقتی وارد اتاق میشه سوزان با گلدون تو سرش میزنه سوزان با ترس میگه آکیف تو اینجا چیکار میکنی؟ فکر کردم دردی چیزیه! آکیف میگه خوب وقتی درو باز نمیکنی راهی نمیزاری واسه آدم دیگه و سعی میکنه نرمش کنه که بزاره اونجا بمونه اما سوزان میگه من تاره کار پیدا کردم نمیخوام خونه ام را از دست بدم الانم از اینجا برو تا کسی ندیده و اونو بیرون میکنه. شنگول در حال رد شدن از جلوی رستوران گونور که اورهان میره پیشش و حالشو میپرسه که شنگول میگه به تو ربطی نداره بهش میگه چاق شدید اما شنگول میگه نخریم تغییری نکردم و از اونجا میره گونور از اورهان میپرسه گفتی بهش وقت عقد گرفتیم؟ اورهان میگه نه نشد گونور میگه ولش کن همین که بچه ها بفهمن بیان کافیه. برک بعد از کلاس میاد تو حیاط پشتی مدرسه که آیبیکه میره پیشش و میگه چیشده؟ پکری! برک میگه گوشیم تولد بابامو یادآوری کرد ناراحت شدم آیبیکه آرومش میکنه که عمر میگه بچه ها بیاین تو سوشی گرفتم بخوریم. برک و آیبیکه جا میخورن و میگن یعنی انقدر هوس کرده که گفته بیارن اینجا؟ سپس به کافه میرن و شروع میکنن به خوردن تولگا و خواهرش میان و میگن این ندید بدید بازیا چیه دیگه! و باهم دعوای لفظی میکنن که بوراک به اونجا میره و میگه نمیخوام تو سال جدید دعوا باشه نزارین روز اولی کمیته انضباطی تشکیل بدم! و میره….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا