خلاصه داستان قسمت ۱۷۸ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۷۸ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها می‌شود.

قسمت ۱۷۸ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۷۸ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۷۸ سریال ترکی تازه عروس

ترکمن و آسیه با خدمتکارها بالا سر بلا وایسادن و هازار میگه که ببرنش به بیمارستان اما آسیه میگه چیزی نیست بزار الان فشارشو میگیرم بعد که به هوش اومد میبریمش هازار کلافه میشه و میگه الان باید ببریمش هم مریضی فشار داره هم حامله ست! بعد از چند ثانیه بلا به هوش میاد که همگی خوشحال میشن و وقتی میخوان ببرنش به بیمارستان بلا میگه لازم نیست من حالم خوبه سپس ازشون میخواد تا او را با هازار تنها بزارن. هازار ازش میخواد تا برن بیمارستان اما بلا بهش میگه نمیخواد لازم نیست سپس باهاش بحث و دعوا میکنه و میگه با حرف هایی که زدی تصمیم گرفتم که دیگه بهت دست نزنم حالا که راضی نیستی باشه من دیگه تو هیچکدوم از کارهات کمکت نمیکنم و ذره ای دخالت نمیدم خودمو و از اونجا میخواد بره که عسل به اونجا میاد و میپرسه کاری دارین آقا یا نه هازار به عسل میگه چرا بیا لباسامو عوض کربلا با حرص بهش نگاه میکنه و میگه آهان که اینطور! هازار حرفشو تکرار میکنه که بلا از اونجا میره. شیرین و باران در حال تلفنی حرف زدن باهمدیگه هستن که معتبر یکدفعه گوشی را از شیرین میگیره و به باران میگه برو سمت همونایی که بودی دیگه حق نداری پاتو اینجا بزاری و تا زمان اتمام انتخابات رسیدن شما دونفر به همدیگه جزء محالاته! و تلفنو قطع میکنه و با خودش میبره شیرین میگه یادت رفت گوشیمو بدی! معتبر میگه نه یادم نرفت از قصد دارم میبرم و در را روش قفل میکنه که شیرین باکلافگی سرجاش میشینه اما به خودش میگه منم دختر آسیه ام جایی که نخوام نمیمونم و ملافه هایی که اونجا تو اون اتاق بود را به همدیگه گره میزنه و از پنجره اون اتاق پایین میره معتبر از راه میرسه و میخواد جلوشو بگیره که موفق نمیشه اما سر راه تو حیاط کامیلا جلوی شیرینو میگیره و نمیزاره بره.

شیرین و باران رو تخت دراز کشیدن و حسابی دلتنگ همدیگه هستن و با دیدن وسایل همدیگه یاد خاطراتشون میوفتن. باران پیش قلندر مدام ناله میکنه که قلندر میگه چیشده؟ چی داری میگی؟ باران بهش میگه که شیرینمو گرفتن و نمیزارن بیاد اینجا! و بعد از کمی حرف زدن قلندر میگه خوب برو بدزدتش بیار اینجا باران میگه آفرین و همون شب میخواد به طرف عمارت دوران ها بره که قلندر میگه اول وایسا باهاتون حرف دارم سپس همه را جمع میکنه و میگه شماها بوزوک واقعی هستین سپس بهشون میگه باید بریم به کارگرها سر بزنیم و سر زمین ها خودمونو یه نسون بدیم. یاران به طرف عمارت میره اما بار اول نگهبان جلوشو میگیره و نمیزاره وارد عمارت بشه دفعه بعد پنهانی وارد اتاق شیرین میگه و او را بیهوش میکنه سپس به طرف عمارت قلندر میبره. شب خدمه تو اتاقشون در حال امتحان کردن طلاهایی هستن که ترکمن بهشون داده بود ترکمن پیششون میره و به هژا میگه گفته بودی پسر عمه ات منو دوست داشت خوب الان کجاست؟ بگو بیاد هژا که گیر کرده میگه راسیتش وقتی فهمید با حسن کور ازدواج کردی زد به دشت و کوه ازش خبری نیست ترکمن از عسل میپرسه و میگه تو چی؟ او هم میگه اصلا ازش خبری نیست بدجور شکست عشقی خورد ترکمن به دلبر میگه تو هیچ پسری تو فامیل ندارین؟ او میگه چرا دارم ولی همشون آذربایجانن ترکمن میگه عیب نداره زنگ بزن بگو بیان اینجا عسل میگه شارژ ندارم ترکمن بهش ۱۰۰۰ لیر میده تا شارژبگیره و زنگ بزنه! و از اونجا میره فردای آن روز بلا و هازار وقتی از خواب بیدار میشن نشون میدن که اصلا به هم توجه نمیکنن اما زیرچشمی حواسشون به همدیگه هست. تو آشپزخانه بلا وقتی میبینه چای هازار تموم شد میخواد بریزه که هازار میگه نمیخواد بلا به بلندر میگه که و برای او چای میریزه.

آسیه از بلا میخواد واسش کاری درست کنه اما قلندر میگه باز دوباره دارین از این بچه کار میکشین که! مگه من خدمتکار استخدام نکردم! پس اونا کجان الان؟ بلا میگه هر سه تاشون رفتن به اتاق داداش خان قلندر جا میخوره و میگه چی؟ قلندر با کلافگی میگه پاشین بریم اونجا ببینیم چخبره! قلندر با کامیل و باران به طرف اتاق خان میرن که تو سالن صدای موزیک میشنون قلندر میگه شما هم میشنوین؟ آنها تایید میکنن و به طرف صدا میرن که میرسه به اتاق خان. آنها با باز کردن در اتاق خان میبینن که موزیک گذاشتن و دارن میرقصن که قلندر عصبی میشه و سرشون داد میزنه و میگه اینجا چخبره؟ سپس یکدفعه خودش میره وسط و شروع میکنه به رقصیدن با خدمتکارها که مرد ها هم میان وسط و شروع میکنن به رقصیدن قلندر برای مسخره کردن به خان میگه چطوره؟ خوبه؟ راضی؟ خان میگه خوبه ولی هماهنگیش خوب نیست و شروع میکنه بهش یاد دادن که قلندر با عصبانیت داد میزنه و میگه بسه و از خدمه میخواد تا از اونجا برن به کارهاشون برسن. قلندر به خان میگه انگاری سر دردت خوب شده آره؟ خان میگه نه بابا هنوز نه اما قلندر میگه بس کن! حاضرشو میریم به زمین ها سر بزنیم بدو!……

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا