خلاصه داستان قسمت ۱۸۰ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۸۰ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها می‌شود.

قسمت ۱۸۰ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۸۰ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۸۰ سریال ترکی تازه عروس

معتبر و بقیه در حال خوردن صبحانه تو الاچیق عمارت دوران ها هستن که نگهبان ها باران را به اونجا میارن و میگن اینو وقتی داشت وارد عمارت میشد گرفتیمش معتبر میگه بندازش تو کوچه! باران میگه بزار وقتی کارت دعوتو بهتون بدم هم اینجوری میگین! سپس کارت دعوت عروسی آسیه و قلندر را بهشون میده آنها شوکه میشن و معتبر و عایشه در حالیکه گریه میکنن کارت را میخونن و عایشه میگه من نمیزارم این عروسی سر بگیره! معتبر با عصبانیت به باران میگه تو چجوری جرأت کردی که این کاغذ پاره را بیاری اینجا؟ باران میگه من فقط قاصدم تقصیری ندارم که! معتبر و عایشه به دنبال باران می افتند و در آخر عایشه به طرف عمارت قلندر راهی میشه و تو حیاط گریه میکنه و قلندر را صدا میزنه. قلندر و آسیه به تراس میان و میگن چیشده؟ اومدی جشنمونو بهمون تبریک بگی؟ آسیه میگه من کینه ای نیستم میتونی بیای شاهد عقدمون بشی عایشه با عصبانیت بهش میگه همه ی اینا زیر سر توعه! نقشه تو بوده! عایشه سعی میکنه از قلندر عذرخواهی کنه اما اونا بهش اعتنایی نمیکنن و به داخل ساختمان میرن. عایشه به داخل میره و باران میخواد پشت سرش بره  که شیرین جلوشو میگیره و میگه شما کجا؟ بیا کارت دارم. عایشه به داخل میره و به پای کورکوت خان میوفته و عذرخواهی میکنه سپس به پای مسلم و ترکمن میوفته و میگه شما یه کاری کنین منو ببخشین ترکمن میگه به من چه عقد من که نیست پس به من ربطی نداره برو هرکاری میخوای بکن. عایشه میگه من هیچ جا نمیرم همینجا میمونم و تا منو نبخشین هیچی نمیخورم سپس به حیاط میره و خودشو با طناب به درخت میبنده. شیرین و باران دوتا قهوه درست کردن و میخوان برن پیش هازار و بلا که عایشه را میبینن و جا میخورن سپس از اونجا میرن.

باران پیش هازار میره و شیرین پیش بلا میره و هرکدومشون جداگانه باهاشون حرف میزنن تا باهمدیگه آشتی کنن اما بلا میگه اون باید بیاد پا پیش بزاره نه من از طرفی هازار هم همینو میگه که باران میگه عین میمون لجباز و یه دنده! سپس بلا  یش باران میاد اما هر کدومشون منتظر اون یکی هستم که باران و شیرین شروع میکنن به آنها عاشقانه ای خوندن و اونا همزمان دست همدیگرو میگیرن و آشتی میکنن. شیرین و بلا به اتاق آسیه میرن که میبینن داره گریه میکنه و همونجا سعی میکنن دلداریش بدن و آرومش کنن اما آسیه مدام گریه میکنه که شیرین میگه الان خوب بگو حداقل چیشده؟ بلا میگه آهان فهمیدم واسه اینه که باور نمیکنی بابا قلندر میخواد باهات ازدواج کنه آره؟ شیرین لبخند میزنه و بلا میگه بزار الان میرم میگم که بیا تا توجیحت کنه قلندر همان موقع وارد اتاق میشه و میگه اینجا چخبره؟ بلا و شیرین آروم بهش میگن که باهاش حرف بزنه و آرومش کنه. قلندر به آسیه نیگه چیشده آسیه ام؟ آسیه میگه من فکر میکنم فقط برای اینکه حساب اون دوتا زن دیگه ات را برسی میخوای با من ازدواج کنی یه حس خیلی بدی افتاده تو جونم و گریه میکنه. قلندر میگه آسیه ام، مادر بچه هام، مادربزرگ نوه هام با من ازدواج می کنی؟ آسیه با گریه میگه نمیدونم که قلندر میگه تاحالا شنیدی میگن ناز زیاد عاشقش میپرونه؟ پس تا منصرف نشدم و نپریدم کارای ازدواجو بکن آسیه با شنیدن این حرف استرس میگیره و میگه نه همین الان کارارو انجام میدم. فردای آن روز کورکوت با قلندر و ترکمن به حیاط میرن که قلندر با دیدن عایشه به درخت که کج شده میگه این از کی اینجوری؟ ترکمن میگه پرسیدم گفتن از دیروز خودشو اینجا بسته آنها نمیدونن مرده یا زنده ست که قلندر میره از آشپزخانه پیاز میاره و جلو دماغش میگیره.

عایشه یکدفعه به هوش میاد و میگه بده بخورمش تا نمردم! آنها بعد از کمی حرف زدن عایشه را باز میکنن تا بره به عمارت دوران ها. اما عایشه به آشپزخانه عمارت میره و شروع میکنه به خوردن که ترکمن بهش میگه بسه دیگه بقیه غذاهاتو برو عمارت دوران بخور عایشه میگه من هیچجا نمیرم ترکمن میگه تو خودتو به در جوش بدی هم داداشم دیگه نمیخوادت! عایشه میگه خودش بیاد بگه دیگه دوست ندارم برو از اینجا تا برم قلندر میاد و همینارو میگه که عایشه با گریه میگه باشه میرم ولی بدون خیلی قوی برمیگردم و از اونجا میره. او با گریه پیش معتبر برمیگرده و ازش میخواد تا کمکش کنه معتبر میگه به من چه شوهر خودته هرکاری میخوای بکن عایشه میگه چطور ممکنه؟! شوهر من شوهر تو هم محسوب میشه دیگه خان به معتبر میگه هووی مامان عایشه ای دیگه باید کمکش کنی معتبر میگه باشه سپس ازشون میخواد تا اونارو تنها بزارن که ببینن چیکار میتونن بکنن. خان وسط پله ها می ایستد و گوش میده که چیا میخوان بگن. معتبر به عایشه میگه راهکاری که قبلا انجام دادین واسه عقد من همون کارو بکن عایشه میگه اونجوری متوجه میشن که کار ما بوده معتبر میگه راست میگی پس آسیه را بدزد من کار دارم نمیتونم عایشه میگه با این قدم از من میخوای آسیه را بدزدم؟ چجوری اونوقت؟ سپس میگن باید یه نقشه ای بریزیم. خان به تراس میره و زنگ میزنه به قلندر که قلندر میگه جاسوسم داره زنگ میزنه سپس ازش میپرسه چخبره اونجا چیشده؟ خان میگه دوتا خبر دارم یکی اینکه مامان عایشه میخواد آسیه را بدزده قلندر میگه چی؟ واسه چی؟ سپس میگه خبرهای مهم بده نه اینارو خان میگه خبر بعدی اینه که مامان معتبر گفت میخواد وقتی وضعیت سرد شد یکم انتقامشو ازت بگیره قلندر میگه یعنی چی؟ خان میگه نمیدونم قلندر از خبرهای مسخره اس کلافه میشه و تلفنو قطع میکنه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا