خلاصه داستان قسمت ۱۸۱ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۸۱ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها می‌شود.

قسمت ۱۸۱ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۸۱ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۸۱ سریال ترکی تازه عروس

آسیه با ذوق میره پیش قلندر و میگه من حاضرم قلندر میگه واسه چی؟ کجا؟ آسیه میگه خرید عروسی دیگه! قلندر میگه من اونجوری جلوی عایشه گفتم از سن و سالمون گذشته دیگه جشن عروسی چیه دیگه! آسیه میگه یعنی لباس عروس نپوشم؟ تازه بقیه عروسم ندارم! قلندر میگه باشه ولی من نمیتونم بیام چون شگون نداره قبل مراسم تو لباس عروس ببینمت آسیه میگه باشه بعدا پس باهم خرید بریم برای کت و شلوار دامادی قلندر قبول میکنه. قلندر به باران زنگ میزنه و میگه آسیه داره میاد ببرینش خرید لباس عروس ولی نباید چشم ازش برداری! باران دلیلشو میپرسه که قلندر میگه امکان داره معتبر و عایشه بیان آسیه را بدزدن باران میگه چی؟ واقعا؟ باشه من چشم ازشون برنمیدارم خیالتون راحت. آسیه پیش باران و بقیه میره و میگه خوب بریم دیگه ترکمن میگه من نمیام واسه چی باید بیام؟ نگا توروخدا یکی چندبار چندبار لباس عروس میپوشه بعد من هنوز استارتم نزدم! باران به شیرین میگه ببین توروخدا چجوری عشوه میاد! سپس باهمدیگه به طرف مزون لباس عروس میرن. آسیه به همراه بلا و شیرین به داخل اتاق پرو میرن و آسیه بعد از پوشیدن لباس بیرون میاد که همگی ازش تعریف میکنن و میگن خیلی خوشگل شده. وقتی میرن داخل تا لباس دیگه ای را پرو کنه باران میگه من برم بیرون یخورده سرک بکشم ببینم کسی اینورا هست یا نه. باران از پشت شیشه یه زنی را میبینه که لباساش خیلی شبیه مامان عایشه ست به خاطر همین به دنبالش میره و جلوشو میگیره که میبینه اشتباه کرفته بوده اما پسرهای اون زن به دنبال باران می افتند تا به بهونه مزاحم شدن او را کتک بزنن اما باران تو مزون برمیگرده و پنهان میشه. اون پسرها حسابی عصبین و به مزون میرن هازار جلوشون درمیاد و میگه چخبره؟ اون پسرها وقتی میفهمن هازار بوزوک هستش از هازار قدردانی میکنن و از اونجا میرن.

ترکمن یه لباس عروس واسه خودش خریده و وقتی به عمارت برگشت پوشیده و آرایش کرده سپس پیش خدمتکارها رفته و میگه چطور شدم؟ خوب شدم؟ اونا ازش تعریف میکنن که ترکمن خوشحال میشه و هژا میگه میتونیم براتون یه پیج بزنیم تو فضای مجازی و ازتون عکس بگیریم بزاریم اونجا عملی میگه آره حتی میتونیم واستون فالوور هم بخریم ترکمن خوشحال میشه و میگه واقعا؟ پس بریم هژا میگه ولی یخورده خرج داره ترکمن میپرسه مثلا چقدر؟ اونا میگن مثلا اگه ۱۰۰۰تا بخوای ۱۰۰۰لیر اگه ۱۰۰۰۰تا بخوای ۱۰۰۰۰لیر ترکمن میگه ۱۰۰۰۰۰تا میخوام اونا خوشحال میشن و میرن تو تراس تا شروع کنن به عکس گرفتن. قلندر تو عمارت بهشون میگه من میخوام از سیاست کناره گیری کنم همگی جا میخورن و میگن چی؟ باران میگه اینجوری آبجی معتبر برنده میشه که قلندر میگه خوب بشه به من جه ربطی داره! من میخوام از این به بعد برای خانواده واقعیت کسایی که واقعا دوستم دارن بیشتر وقت بزارم و بیشتر خوش بگذرونیم همگی لبخند رضایت میزنن که قلندر میگه البته یه ماری مونده که باید برم اونو انجام بدم. ترکمن صندوق طلاهاشو برده تو تراس و شروع میکنن به عکس گرفتن و هژا به بهونه های مختلف که پشت سرت برج ایفل میزارم یا فتوشاپ میکنم داماد میزارم ازش طلا میگیره. قلندر به عمارت دوران ها رفته و نگهبان پیششون میره و میگه خانم واستون مهمون اومده معتبر میگه کیه؟ قلندر خودش میگه منم! همگی خودشونو جمع و جور میکنن و معتبر میگه چرا اومدی اینجا؟ قلندر میگه اومدم بهتون بگم که میخوام از سیاست کناره گیری کنم همگی جا میخورن و خوشحال میشن کامیلا میگه چیشد قلندر خان؟ ترسیدی؟ قلندر میگه نه و میخنده و میگه میخوام از این به بعد برای کسانی که دوستشون دارم و دوستم دارن و خانواده اصلی من هستن وقت بیشتری بزارم.

اونا کمی تو فکر میرن و حسادت میکنن که قلندر میگه یه چیز دیگه هم مونده سپس روبروی عایشه می ایستد و ۳ بار روبروی عایشه می ایستد و میگه طلاقت دادم عایشه از شدت شوکه شدن از حال میره سپس روبروی معتبر می ایستد و همینو میگه معتبر میگه پس تو هم گمشو از خونه ام بیرون و سه بار میگه گمشو. قلندر میگه باشه فقط یه کار دیگه مونده سپس به گوکان و خان میگه اسم شمارو هم از فرزندانم پاک میکنم برین ثبت احوال و اسم منو از تو شناسنامه تون خط بزنین همگی بیشتر شوکه میشن و گوکان و خان رو زمین میشینن و به گوشه ای خیره میشن. قلندر به عمارت میرسه که خان جلوشو میگیره و میگه باباجون من به گفته خودت رفتم تو اون عمارت که جاسوسی‌تو بکنم چرا منو کنار گذاشتی؟ قلندر میگه جلوی بقیه اونجوری گفتم که نفهمن نفوذی بودی خان میگه خداروشکر خیالم راحت شد حالا میتونم برگردم به عمارت؟ قلندر میگه آره فردا با نازگل بیا خان میگه اونایی که تو عمارت هستن کافین دیگه! قلندر میگه هوو داشتن دیگه ممنوعه! بهت سه روز وقت میدم برگردونیش خونه و میره. بلا و شیرین و باران با هازار تو انبار همون آهنگ محلیو میخونن که تو جنگل هازار باهاش به لحظه رویاهاش وایساد که ببینن بازم میتونه یا نه اما اثری نداره. باران میگه الان میرم تعدادشو بیشتر میکنم. او خدمه و هرکیو دیده آورده اونجا و شروع میکنن به خوندن آهنگ که قلندر به اونجا میاد و میگه چخبره؟ بلا واسش موضوعو میگه که قلندر میگه پس این آهنگو نخونین یه فکر دیگه دارم! آسیه میاد و یه آهنگ دیگه شروع میکنن به خوندن که وقتی تموم میشه هازار هیچ تاثیری تو خودش ندیده و واسشون دست میزنه آسیه میگه اگه با این آهنگ بلند نشد با آهنگ های دیگه نمیشه اصلا قلندر میگه آخه هازار وقتی بچه بود با این آهنگ راه میرفت و رو پاهاش وایساد آنها میپرسن خوب-الا چیکار کنیم؟ باران میگه میریم بخوابیم بدون اینکه نا امید بشیم قلندر تایید میکنه و هرکی به اتاق خودشون میره……

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا