خلاصه داستان قسمت ۱۸۱ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۸۱ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۸۱ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۸۱ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۸۱ سریال ترکی خواهران و برادران

عمر و آسیه با امل نشستن سر میز صبحانه و در حال صبحانه خوردنن و آسیه درباره رفتار بد پدر تولگا باهاش حرف میزنه و میگه خیلی ناراحت شدم و دلم برای تولگا سوخت! فاتوش میاد و عمر بهش میگه که ابجی فاتوش دیشب که ماجرای ساعت هارو گفتی باید بگم که من برداشتمشون فاتوش جا میخوره که عمر میگه البته نگران نباشین امروز میزازم سرجاشون خیالتون راحت فاتوش میگه باشه اگه اینجوری میگین پس مشکلی نیست و به آشپزخانه برمیگرده. او با اسماعیل صحبت میکنه و میگه این بچه ها بدجور مارو تو دردسر میندازن! سپس میگه ساعت ها دست عمر بوده گفت خودش میزاره سرجاش ولی من فکر میکنم که میخواسته بفروشه و پولشو بالا بکشن! اونقدرها هم ساده نیستن حتما نقشه ای دارن و با برنامه قبلی خاله سوگی را بازی دادن تا اینجارو در اختیارشون بزاره! اسماعیل ازش میخواد تا الکی حرف نزنه و اعصاب اونو خورد نکنه سپس باهاش بحث میکنه که فاتوش با کلافگی از اونجا میره اسماعیل یاد حرف های خاله سوگی بهش می افته که بهش گفته بود ماجرارو به خاطر همین به خودش میگه تو هیچی نمیدونی فاتوش! عمر نوه واقعی سوگی خانمه! سوزان به دم در خانه نباهت میره و وقتی در باز میشه آکیف را با حوله تن پوش میبینه و میگه اینجا چخبره آکیف؟ این چه سر و وضعیه؟ آکیف میگه اونجوری که فک ظ ر میکنی نیست دیشب اتفاقی واسه دوروک افتاده بود اومده بودم تا باهاش حرف بزنم بعد دیگه دیروقت شد منم همینجا خوابیدم وگرنه تو تنها کسی هستی که تو قلبمی! همان موقع نباهت هم میاد و با دیدن آکیف جا میخوره و میگه اینجا چخبره؟ چرا اینجوری میگردی تو خونه؟ آکیف از حرف های نباهت و سوزان میگه آروم باشید خانم ها میدونم دعواتون سر منه! آنها ازش میخوان تا از اونجا بره آکیف میگه من برم شرکت دیگه. نباهت بعد از رفتن آکیف به سوزان تیکه میندازه که خیالت راحت من با مردهای متعهل و زن دار کاری ندارم و میخنده که سوزان از اونجا میره.

تو رستوران گونور و اورهان با افرا در حال صبحانه خوردنن و اورهان حسابی تو خودشه و به یاد خاطراتش با شنگول و بچه هاشه گونور میفهمه که اصلا اورهان تو این دنیا نیست و اصلا حواسش به اونا نیست اورهان به بهانه ای از اونجا میره که افرا بهش میگه این چیزی که من میبینم اصلا خوب نیست کاملا دو دل شده و بهم ریخته. آکیف با عمر سر برار میره و عمر وقتی میفهمه که آکیف ساعت هارو فروخته بهش میگه به این سرعت؟ چجوری؟ یعنی نمیشه پس گرفت؟ آکیف میگه نه بابا دیگه با کسی که قراره بسازه اونجارو هم قرار گذاشتم سپس ازش میخواد تا پا پس نکشه و ماجرای دعوت برادر اینجی را به خانه خودش میگه و از عمر میخواد تا موافقت کنه و الکی نشون بده که خونه اونا خونه آکیفه عمر باهاش بحث میکنه و در آخر ناچارا قبول میکنه. عمر وقتی به مدرسه میرسه ماجرارو به آسیه میگه و او از دست آکیف عصبی و کلافه میشه و چیزی نمیتونه بگه و عمر بهش قول میده که این آخریشه و دیگه بی فکر کاریو نمیکنه. افرا تو مدرسه در حال پخش کردن شکلات عروسی مادرشه که به اوگولجان و آیبیکه میرسه و اوگولجان بعد از برداشتن شکلات بهش میگه که تو امروز تو محله ما نبودی؟ افرا میپیچونه و میگه بعدا درباره‌اش حرف میزنیم الان باید برم به استادها شکلات بدم و میره. آنها واقعا فکر کردن که افرا اوگولجان را تعقیب میکرده. آیبیکه به آسیه میگه با عمر آشتی کردی؟ او تایید نمکنه که آیبیکه میگه تو نفهمیدی چرا برک و دوروک باهم دعوا کردن؟ آسیه میگه راسیتش چیزی به من نگفت! دوروک از راه میرسه که او با دیدن برک میخواد باهاش حرف بزنه که برک میگه بس کن دوروک تمومش منو از اونجا میره.

برک به اتاق رادیو مدرسه میره و به مسئولش میگه استاد بوراک منو فرستاد اینجا تا کارهارو ادامه بدم و اون پسرو از اونجا بیرون میکنه. آسیه تو کلاس از دوروک میپرسه که ماجرای بحثش با برک چیشده! دوروک گفت نمیتونم توصیح بدم الان آسیه درکم کن! یکدفعه صدای برک را از رادیو مدرسه میشنون که همگی جا میخورن دوروک باخودش میگه نکن نگو برک! برک میگه میخوام واستون امروز یه برنامه ویژه ترتیب بدم از خیانت رفیقم که مثل برادر بود واسم میخوام واستون تعریف کنم و شروع میکنه به تعریف کردن ماجرا که در آخر بوراک به اونجا میره و برک را از اتاق بیرون میکنه و بهش میگه که باید حساب این کارشو پس بده! همگی شوکه شدن و به دوروک تو کلاس نگاه میکنن آسیه میپرسه حقیقت داره؟ دوروک میگه نه اینجوری که میگه نیست! آسیه میگه پس چجوریه؟ دوروک شروع میکنه به تعریف کردن ماجرا که برک به اونجا میره و میگه دوروک شروع کرده به خالی بندی؟ سپس باهم کل کل میکنن که استاد به اونجا میاد و میگه میخوام نماینده دانش آموزان را انتخاب کنم سپس از دوروک و آسیه میپرسه که میخوان امسالم نماینده بچه ها باشن؟ آنها تایید میکنن که برک مخالفت میکنه و در آخر عمر نماینده میشه و لیلا پیشنهاد میده با عمر نماینده بشه استاد قبول میکنه و سوزی حرص میخوره. گونور اورهان را میبینه که تو بازار در حال خرید لباس نوزاده که بهش زنگ میزنه و میگه کجاست اورهان به دروغ میگه اومده دفتر پیشخوان برای پرداخت قبوض گونور عصبی میشه و تو رستوران منتظر اورهان میمونه که وقتی به اونجا برمیگرده حسابی باهاش دوع میکنه و میره به کارهاش برسه اورهان با حالی بد رو صندلی میشینه…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا