خلاصه داستان قسمت ۱۸۲ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۸۲ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۸۲ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۸۲ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۸۲ سریال ترکی خواهران و برادران

بچه های مدرسه به مسابقه موتور چهارچرخ میرن و استاد بهشون میگه باید گروه های دونفره تشکیل بدین، اوگولجان میره پیش افرا و میگه یه گروه بشیم؟ افرا میپرسه میتونی رانندگی کنی؟ اوگولجان تایید میکنه و میگه خیلی عالیه. برک هنوز از دست دوروک عصبیه و آیبیکه سعی میکنه آرومش کنه، دوروک به آسیه میگه نگاهش کن هنوز با عصبانیت بهم نگاه میکنه هنوز منو مقصر میدونه باورم نمیشه آسیه میگه ولش کن معلومه که یه مدت همینجوریه تا خودش نخواد کسی نمیتونه کاری بکنه! سپس سوار موتورها میشن و شروع میکنن به گشت زدن تو جنگل و ساحل و حسابی خوش میگذرونن. برک برای خالی کردن حرصش با سرعت میره سمت آسیه و دوروک که باعث میشه اونا تعادلشون بهم بخوره و رو زمین بیوفتن. عمر و اوگولجان با سوزی و افرا از پشت سر میرسن پیش آسیه و ازش میپرسن که حالش خوبه یا نه آسیه میگه خوبم فقط گونه ام یکم میسوزه دوروک میبینه که خراش برداشته. آیبیکه از برک میخواد تا نگه داره و پیش آسیه میره عمر میپرسه چیشد؟ اوگولجان میگه حیوون اومد جلو راهتون؟ دوروک با حرص میگه حیوون نه یه دیوونه! برک میخواد به طرفش حمله کنه که آنهارو از همدیگه جدا میکنن تا باهمدیگه درگیر نشن. آیبیکه به برک میگه تو چت شده؟ از عصبانیت کلا زده به سرت؟ برک میگه تو چرا؟ آیبیکه میگه نمیبینی حرص و عصبانیتت کلا کورت کرده؟ برک میگه چطور هروقت میخوای دختر عموت میشه هروقت بخوای نه؟ آیبیکه باهاش دعوا میکنه و میگه تا وقتی که عقلت نیومده سرجاش برو به درک! برک از اونجا میره. شب وقتی اوگولجان و آیبیکه به خانه میرن اوگولجان مدام از خوشگلی افرا میگه که شنگول ازش میخواد بس کنه و بهش میگه که هوس بستنی کرده و باهمدیگه میرن تا بستنی بخورن. عمر به آکیف زنگ میزنه و میگه ما دو ساعت دیگه میایم خیالتون راحت به مهمونتون برسین آکیف تشکر میکنه. فاتوش با کلافگی از اسماعیل میپرسه که چخبره؟

دیگه اینا دارن شورشو درمیارن! شدیم مسخره ۴تا بچه! اسماعیل میگه ایندفعه منم جا خوردم ولی کاری نمیشه کرد سوگی خانم دستور داده هرچی خواستن همونو انجام بدیم. مهمون آکیف از راه میرسه و آکیف میره به استقبالش. سوزان اینجی را تو رستورانی که کار میکنه میبینه و میره پیشش و درباره ماجرای آیلا و نباهت حرف میزنه سپس حواسش پرت میشه و به گارسون میخوره سپس ظرفش می افته و میشکنه رضا صاحب کار سوزان باهاش دعوا میکنه. او سوزان را به گوشه ای میکشاند و شروع میکنه باهاش دعوا کردن و دستشو میگیره که عمر همان موقع از راه میرسه و با رضا دعوا میکنه و بهش میگه که به بالاسریت شکایتشو میکنم. دوروک سر قرار با آسیه میره و برای اتفاق صبح سعی میکنه از دلش دربیاره و پیک نیک آماده کرده. گونور با افرا برای خرید رستوران به مرکز خرید رفتن که گونور شنگول را با بچه هاش میبینه که از اونجا رد میشن سپس با عصبانیت به ببرون میره و شنگول را صدا میزنه سپس باهاش بحث میکنه و میگه نمیزارم اورهانو با این بازی های مسخره ات بکشی سمت خودت فهمیدی؟ سپس باهمدیگه دعوا میکنن و موهای همدیگرو میگیرن و میکشن اوگولجان و آیبیکه سعی میکنن جداشون کنن که افرا آنها را میبینه و سریعا پیششون میره. اوگولجان و آیبیکه جا میخورن و میگن تو دختر اینی؟ گونور میگه آره مگه چیه؟ سپس بعد از چند دقیقه از اونجا میرن. اوگولجان و آیبیکه شوکه شدن که شنگول میگه افرا افرا که میگفتی این بود؟ دختر این زنیکه؟ اوگولجان میگه من از کجا باید میدونستم آخه! سپس به طرف خانه راهی میشن. عمر با سوزی برای خوردن شام به بیرون رفتن که سوزی میگه چند وقت پیش لیلا یه استوری گذاشته بود تو یه رستوران ایتالیایی بود خیلی دلم خواست بریم اونجا عمر میگه خوب بریم.

سوزی میگه نمیشه چون بدون رزرو قبلی نمیشه رفت عمر میگه چرا بابا حلش میکنیم سوزی میگه چجوری؟ عمر میگه حل میشه دیگه برو اونجا سوزی میگه خیلی از خودت مطمئنیا! عمر میخنده و میگه تو برو. وقتی به اونجا میرسن بهشون میگن که بدون رزرو قبلی نمیتونم بزارم برین داخل عمر برای اینکه ماجرارو حل کنه ۲۰۰ لیر از تو کیفش درمیاره میگیره طرفش سوزی جا میخوره و از طرفی رزوشن میگه ببخشید آقا ولی نمیشه باید از قبل رزرو کنین عمر ۲۰۰ لیر دیگه روش میزاره اما اون مرد قبول نمیکنه و سوزی میگه چیکار میکنی عمر؟ نمیشه دیگه قانونشان اینجوریه و میخواد تا از اونجا برن اما عمر پولو بیشتر میکنه که سوزی دیگه کلافه میشه و از اونجا میره عمر دنبالش میره و میگه چیشده؟ سوزی میگه رفتارت درست نیست داری تحقیرشون میکنی! عمر سعی میکنه کارشو توجیه کنه که سوزی باهاش دعوا میکنه و از اونجا میره.عمر با کلافگی میگه حالا باید منتظر تاکسی باشیم تا صبح. بعد از چند دقیقه یه ماشین جلوی پاش می ایستد که میبینه لیلاست. او ازش میپرسه که اونجا چیکار میکنه غذا خورده یا نه؟ عمر میگه نه خواستم برم تو که نشد نخوردم هنوز لیلا میگه آشپزش عوض شده خوب نیست الان و بهش پیشنهاد میده باهم برن شام بخورن عمر قبول میکنه. آنها به کنار دریا تو ساحل میرن و نون و ماهی میخورن برک که از اونجا در حال رد شدن بود از تو ماشین میبینه آنهارو و به خودش میگه پس به سوزی هم میتونی خیانت کنی! عمر وقتی به خانه میرسه میبینه آسیه هم همون موقع از راه رسید آسیه میپرسه شام خوب بود؟ عمر ماجرارو واسش تعریف میکنه و میخواد تا به کسی نگه با لیلا شام خورده آسیه قبول میکنه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا