خلاصه داستان قسمت ۱۸۳ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۸۳ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها می‌شود.

قسمت ۱۸۳ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۸۳ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۸۳ سریال ترکی تازه عروس

بلا و شیرین یه جشن دخترونه تو خونه گرفتن که از بین دخترها یه زن برای عمو مسلم پیدا کنن بلا میگه فکر نمیکردم همچین پارتی میشد تو این عمارت گرفت شیرین میگه ما آدانایی هستیم نفر اول تو پارتی گرفتن بلا میگه فکر نمیکردم همچین دخترهایی داشته باشه طایفمون شیرین میگه ولی هم طایفه ما نیستن از اونجایی کن همه میدونن عمو مسلم من یخورده دیوونه ست نمیومدن اما اینا که نمیدونن عمو مسلم من چجور آدمیه! بعد از چند دقیقه خان با هازار و باران به تراس میرن که جا میخورن از اون پارتی خان فیلم میگیره از پارتی که باران جلوشو میگیره و میگه از دختر مردم فیلم نگیر! شیرین و بلا میرن دم در انبار مسلم و صداش میزنن تا بیرون بیاد، میلم وقتی بیرون میاد آنها با دیدن تیپ و ظاهرش جا میخورن و با تعجب بهش نگاه میکنن مسلم میگه چطور شدم؟ خوب شدم؟ بلا میگه آره عمو جون ولی اون کلاهتو بده به من شیرین هم میگه او چترو هم بده دست من بلا دستکش هاشو هم میگیره و باهمدیگه میرن سمت مهمون ها. بلا میکروفون را میگیره و به دخترها میگه حالا میخوام یکی از مردهای فوق مدرن بوزوک را معرفی کنم این شما و این مسلم بوزوک همگی دست میزنن و تشویقش میکنن خان از تراس داد میزنه و میگه یه لحظه صبر کنین منو هم همتون میشناسین حتما تو فضای مجازی منو دیدین به اسم خان بوزوک! همشون با تعجب بهش نگاه میکنن که باران جلو دهنشو میگیره و از مهمون ها عذرخواهی میکنه و به داخل میبرتش. مهمونی از سر گرفته میشه که بعد از چند دقیقه نازگل اسلحه به دست و با یه بشکه دوغ به اونجا میره و تیر هوایی میزنه همگی از ترس سرجاشون خشکشون میزنه که بلا میگه اینجا چخبره؟ نازگل؟! خان با دیدن نازگل پشت باران قایم میشه و میگه وای نازگل اومد دایی الان همه را میکشه!

نازگل که آفت بهش فیلم خان را نشون داده بود بهشون میگه ازتون توقع نداشتم! بیشتر از همه از تو بلا! چطور تونستی باهام این کارو بکنی؟ دو روز رفتم اونور چرا از پشت بهم خنجر زدین؟ بلا میگه بزار واست توضیح بدیم اونجوری که فکر میکنی نیست! نازگل مدام تیر هوایی میزنه و همگی حسابی ترسیدن که نازگل میگه حالا دو دسته بشین سریع اونایی که میخوان دوغ بخورن و اونایی که میخوان تیر بخورن و میخنده همگی میترسن و از اونجا میرن. قلندر و کامیل به بیرون میان و میگن اینجا چخبره؟ چیشده؟ نازگل میگه چطور تونستین واقعا؟ مگه من مردم که دارین واسه خان زن پیدا میکنین؟ بلا و بقیه میخوان توضیح بدن که نازگل میگه ساکت بشین نمیخوام چیزی بشنوم خودم میخوام این دورو بخورم تا راحت بشم بلا و شیرین میخوان جلوشو بگیرن که نازگل میگه میدونین توش چیه؟ اول یخورده تلو تلو میخورم و سرم گیج میره بعد میوفتم رو زمین و کم کم همه ی اعضای بدنم از تو از کار میوفته بعدشم میمیرم سپس شروع میکنه به سر کشیدن دوغ و رو زمین میوفته. بلا و شیرین بالا سرش میرن و میگن این چه کاری بود که کردی و باران میخواد سریع به آمبولانس زنگ بزنه و بلندر گریه میکنه که نازگل میخنده و میگه واقعا تو حال خیلی خنده دار میشین بابا قلندر با کلافگی از جاش بلند میشه و میگه این چه کاری بود که کردی؟ و همگی یکی یدونه چک تو صورتش میزنن که نازگل واقعا از حال میره. فردای آن روز قلندر دم در منتظره آسیه ست تا بیاد برن واسه خرید عروسی او چندبار با ماشین بوق میزنه و میگه اگه نمیای برگردم تو خونه! آسیه میاد و میگه اومدم آقا آخه چرا انقدر عجله!

آسیه از هازار و بلا میخواد تا اونا هم بیان اما هازار میخواد تا خودشون برن بلا هم میگه من ازش مراقبت میکنم مامان جون نگران نباشین برین سپس همگی برای خرید عروسی میرن. بلا به هازار میگه نظرت چیه یه چای دم کنم بریم تو آلاچیق بخوریم؟ هازار میگه فکر خیلی خوبیه بریم. هازار تو حیاطه که بلا میره تو مرغدونی که عایشه بعد از چند دقیقه به اونجا میاد و در را از داخل قفل میکنه سپس شروع میکنه به بنزین ریختن که بلا از دیدنش جا میخوره و میگه مامان عایشه شما اینجا چیکار میکنین؟ عایشه میگه اومدم انتقام خشم درونمو بگیرم بلا با دیدن بنزین ریختنش شوکه میشه و میگه نکن مامان عایشه میخوای چیکار کنی؟ عایشه میگه میخوام اینجارو به آتیش بکشم که ببینن آتیش خشم من بیشتره یا این آتیش! بلا میگه اینجوری جفتمون میسوزیم! عایشه میگه مهم نیست و کبریتو میندازه بلا میگه مامان عایشه با بچه من چیکار داشتی؟ من حامله ام! عایشه با یادآوری این موضوع میگه ای وای یادم رفته بود برو دخترم خودتو نجات بده! بلا میگه در قفله کلیدش کو؟ عایشه میگه ای وای گند زدم انداختم تو آتیش! آنها دوتایی به جون در میوفتن و هازار را صدا میزنن که هازار میره اونجا و وقتی میفهمه اونجا گیر کردن و آتیش گرفته داخل سعی میکنه درو بشکنه و در آخر موفق هم میشه و باهمدیگه بیرون میرن هازار و بلا با عایشه دعوا میکنن که این چه کاری بود دیگه از حد گذروندی! عایشه میگه بزارین من برم خودمو بسوزونم که رو ندارم نگاهتون کنم هازار میگه تو هیچ جا نمیری همینجا میمونی و جواب منو میدی! آنها به داخل میرن که عایشه با گریه میگه باباتون عقل و هوش واسه من نداشته دیگه دیوونه ام کرده! هازار و بلا ازش میخوان تا بره و میبخشنش عایشه با شرمندگی میره. وقتی قلندر و بقیه برمیگردن و ماجرارو میفهمن به بلا میگن که انگاری تو با یه نفر دیگه اونجا گیر کرده بودی اون کی بود؟ بلا سعی میکنه تا مامان عایشه را لو نده و سکوت میکنه و چیزی نمیگه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا