خلاصه داستان قسمت ۱۸۴ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۸۴ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها می‌شود.

قسمت ۱۸۴ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۸۴ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۸۴ سریال ترکی تازه عروس

قلندر به بلا میگه یکبار دیگه درباره این موضوع باهات حرف میزنم و ازت میپرسم که کی باهات اونجا بوده؟! خان با لباس های ورزشی هاکی رو یخ به اتاقشان میرن که نازگل بهخان میگه یعنی انقدر من وحشی و ترسناکم که خودتو قرنطینه کردی؟ و از خان عذرخواهی میکنه که نازگل عذرخواهی میکنه و میگه دفعه آخرم بود منو ببخش این لباسارو در بیار چشم تو چشم باهام حرف بزن خان میگه من دیگه گول نمیخورم تو توی این عمارت نزدیکتر از ۵متر نمیتونی نزدیک من بشی فهمیدی؟ نازگل میخواد ازش معذرت خواهی کنه و دستشو ببوسه اما خان اجازه نمیده و میگه میتونی به جای دستم چوبو ببوسی سپس میگه به یک شرط میبخشمت که شرط های منو قبول کنی اونم تو محضرخانه! نازگل میگه یعنی تو این سن میخوای قرارداد ازدواج امضاء کنم؟ خان تایید میکنه که نازگل میگه اگه امضاء نکنم چی؟ خان میگه تورو بخیر مارو به سلامت! و از اونجا میره. خان میخواد بره به اتاق ترکمن که تو راهرو حسن کور را میبینه و با بیل بهش حمله میکنه که حسن کور با یه ضربه رو زمین میندازتش. نازگل تو اتاقش در حال گریه کردنه که بلا و شیرین پیشش نیرن و میگن چرا گریه میکنی؟ نازگل میگه خان اومده بود تو اتاق ولی انگار اومده بود تو میدون جنگ! شیرین میگه باهم حرف زدین حالا؟ نازگل میگه آره گفت فردا یکسری شرط و شروط مینویسه که امضاء کنم خدا میدونه چیا هست! شیرین میگه حتما برای جونشه میخواد مطمئن بشه که جونش تو خطر نیست! نازگل میگه ولی آخه نازگل بدون سم، سیلی و درگیری میشه آخه؟ شیرین میگه اگه نزاری کنار باید داداشمو بزاری کنار! ترکمن و حسن کور خان را به اتاق ترکمن بردن و وقتی به هوش اومده با دیدن حسن کور باور نمیکنه که اون واقعا زنده باشه ترکمن ازش سوالاتی میپرسه تا ببینه حالش خوبه یا نه.

بلا به اتاقشون میره که میبینه هازار پاهاش یخ کرده و میخواد جوراب پاش کنه که هازار میگه ازت خواهش میکنم مثل بچه ها باهام رفتار نکن! سپس از بلا میخواد تا اجازه بده عمل کنه بلا اول مخالفت میکنه اما بعد از چند دقیقه اشک میریزه و دستشو دراز میکنه و میگه باشه پس دستمو بگیر تا من قبول کنم هازار دستشو میگیره و با خوشحالی میگه یعنی الان اجازه میدی عمل کنم؟ بلا میگه یعنی هرتصمیمی بگیری من تا آخرش کنارتم و تنهات نمیزارم هازار حسابی خوشحال میشه. فردای آن روز نازگل رو تخت دراز کشیده که خان میاد و میگه من شرطامو نوشتم بیا امضاء کن بعد بیا پشت بوم وکیل بالاست و میره. نازگل با طوماری که روبرو میشه جا میخوره و شروع میکنه به خوندن سپس پیش خان و وکیل میره و میگه من هیچ کدوم از اینارو قبول ندارم جزء یکیش اونم آه کردن که میدونم برمیگرده به خودم خان میگه پس منم آشتی نمیکنم و حق نداری به ده متری من نزدیک بشی! نازگل میگه کی خواست نزدیک بشه حالا و از اونجا میره که خان هم میره. هژا به دلبر و عسل میگه این نارگل نمیدونه داره به نفع من عمل میکنه خوبه همینجوری ادامه بده و با خوشحالی به کارشون ادامه میدن. آسیه و قلندر درباره مراسم ازدواج حرف میزنن که بلا و هازار به اونجا میان و هازار میگه باید یه موضوعیو بهتون بگم اونم اینکه بهتره عقدو کمی عقب بندازیم آنها میپرسن واسه چی؟ چیشده؟ هازار میگه ما یه تصمیمی گرفتیم یعنی من گفتم و بلا پشتم وایساده و قراره عمل بشم قلندر و آسیه با تعجب میگن چی؟ یعنی چی؟ هازار درباره تصمیمش میگه که قلندر به بلا میگه پشتشو دخترم؟ ازش حمایت میکنی؟ بلا تایید میکنه.

هازار به بیمارستان میره تا برای عمل آماده بشه او حسابی استرس داره و بلا دستشو گرفته. همگی تو اتاق هازار جمع شدن و در حال روحیه دادن بهش هستن که معتبر عایشه با گوکان و آفت به اونجا میان آسیه و قلندر قیافه میگیرن و آسیه میپرسه شما اینجا چیکار میکنی بوزوک های سابق؟ معتبر میگه اومدیم به پسرمون روحیه بدیم آسیه میگه پسرتون؟ هازار پسر منه من زاییدمش نه شماها! معتبر میگه چرا اینجوری میکنی آسیه ما هم به انداز تو برای هازار مادری کردیم! قلندر به آسیه میگه بریم اینجا هواش مسموم شده و همگی بیرون میرن. انها با هازار حرف میزنن و گوکان میگه چطوری داداش؟ روحیه ات چطوره؟ هازار میگه تو این وضعیت باید چجوری باشم؟ آنها بهش اطمینان میدن که اتفاقی میوفته و همه چیز به خوبی پیش میره ناراحت نباشه و نترسه. هازار به اتاق عمل میره و تا لحظه آخر بلا دستشو گرفته سپس همگی پشت در اتاق عمل منتظرش میمونن و دعا میکنن. بعد از چند ساعت دکتر بیرون میاد که بلا میپرسه چیشد آقای دکتر؟ حالش خوبه؟ قلندر میپرسه چجوری پیش رفت عمل؟ دکتر میگه تو حین عمل اتفاقی نیوفتاد و حالش خوب بود باید ببینیم بعدش اتفاقی میوفته یا نه همگی استرس دارن که هازار بیرون میاد و به خاطر تاثیر داروهای بیهوشی هذیون میگه و همگی میخندن. بعد از دو روز بلا تو اتاق هازاره و منتظرن دکتر بیاد نظرشو بگه هازار بهش میگه باید خودتو آماده کنی چون احتمال داره هرچیزی بشنوی! بلا میگه نفوذ بد نزن هازار میگه الکی نیست من هنوز دوتا پامو حس نمیکنم بلا یکدفعه زیر گریه میزنه و از اتاق بیرون میره قلندر پیشش میره و ازش میخواد تا بگه چیشده اما او چیزی نمیتونه بگه و فقط گریه میکنه……

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا