خلاصه داستان قسمت ۱۸۵ سریال ترکی دختر سفیر

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۸۵ سریال ترکی دختر سفیر را می توانید مطالعه کنید. فصل اول این مجموعه محصول سال ۲۰۱۹ در ژانر درام است و فصل دوم آن در حال پخش می باشد. نام انگلیسی این سریال The Ambassador’s Daughter است. در این سریال انگین آکیورک  Engin Akyürek ، نسلیهان آتاگل دوغلو Neslihan Atagül Doğulu، تولین یازکان Tülin Yazkan، غنچه جلاسون Gonca Cilasun و اوراز کایگیلاراوغلو Uraz Kaygılaroğlu به ایفای نقش پرداخته اند.

قسمت ۱۸۵ سریال ترکی دختر سفیر
قسمت ۱۸۵ سریال ترکی دختر سفیر

خلاصه داستان سریال دختر سفیر

سانجار و ناره از جوانی یکدیگر را دیوانه‌وار دوست دارند، اما پدر این دختر مخالف رابطه آن‌ها بود. ناره و سانجار تصمیم می‌گیرند فرار کنند و مخفیانه ازدواج کنند. شب بعد از عروسی سانجار گمان می‌کند ناره به او خیانت کرده‌است و حرف‌های ناره را باور نمی‌کند، لذا او را از کلبه‌شان بیرون می‌کند. ناره خود را از صخره به پایین پرت می‌کند و به سختی مجروح می‌شود. ناره بعد از آن ناپدید می‌شود و داستان آن‌ها به افسانه ای تبدیل می‌شود که ترک‌ها برایشان شعر گفته‌اند. سانجار گمان می‌کند ناره به راحتی او را ترک کرده‌است و به دنبال زندگی تازه‌ای به اروپا رفته‌است. سال‌ها بعد ناره دوباره در زندگی سانجار ظاهر می‌شود. او در لحظه‌ای که سانجار قصد ازدواج دارد، با دختر بچه ای ظاهر می‌شود و تصمیم می‌گیرد زندگی جدیدی را آغاز کند. سانجار پس از ورود دوبارهٔ ناره به زندگی اش، دوباره بهم می‌ریزد و سعی در بیرون کردن ناره از زندگی اش دارد اما با اتفاق‌های عجیب و مرتبط بهمی که در ادامه داستان می‌افتاد ورق بر می‌گردد و سانجار به دنبال حقیقت ۸ سال پیش می‌رود.

قسمت ۱۸۵ سریال ترکی دختر سفیر

ماوی از پزشک معالجش درخواست می کند که با مرخصی او موافقت کند چون دخترش تنهاست و شوهرش بازداشت شده اما دکتر تاکید دارد که او باید شب را تحت مراقبت باشد. در همین حال ملک با ماوی تماس می گیرد و اظهار دلتنگی می کند و ماوی خیال او را راحت می کند که به زودی کنار هم خواهند بود. سنجر بعد از آزادی بلافاصله به بیمارستان می رود و از اطلاعات بیمارستان متوجه می شود ماوی به هوش امده و حالش خوب است و گاوروک هم از اتاق عمل خارج شده و با خوشحالی به اتاق انتظار می رود. او زهرا را در آغوش می گیرد و دلداری می دهد.
بورا به دیدن ماوی می رود و ماوی می گوید: «من حالم خوبه باید منو مرخص کنن. چون سنجر بازداشت شده من باید برای آزادی اون تلاش کنم. » بورا می گوید: «ولی همین حالا سنجر رو طبقه پایین کنار خانواده اش دیدم. » ماوی متوجه می شود که سنجر از دست او خیلی ناراحت است که به دیدنش نیامده. سنجر از یحیا می خواهد خالصه را به عمارت برگرداند و خودش و زهرا چند دقیقه به بخش مراقبت های ویژه و دیدن گاوروک می روند. سنجر خودش را در تیر خوردن گاوروک مقصر میداند و از او معذرت خواهی می کند. در همین حال گاوروک ایست قبلی می کند و پزشک ها می آیند و هرطور شده او را احیا می کنند و سنجر و زهرا نفس راحتی می کشند.

خالصه وقتی به خانه برمی گردد و دودو را کنار ملک می بیند. دودو می گوید: «به خواست گولسیه برای مراقبت از ملک اینجام. » خالصه از او می خواهد که شام را کنار انها باشد و سپس با یحیا و دودو صحبت می کند و به یحیا می گوید: «افه اغلو ها هیچ وقت به کسی که اشتباه کرده پشت نمی کنن و به اون فرصت میدن. » یحیا می گوید: «من پشت نکردم خونه ی اجاره ای رو به نام دودو سند زدم و هرچقدر هم پول بخواد بهش میدم. » دودو می گوید: «من نیازی به پول شما ندارم و الانم تو خونه ی دوستم زندگی میکنم. فقط وقتی میفهمن من مدتی با یحیا بودم توی این شهر به من کار نمیدن چون از افه اغلوها حساب میبرن. » خالصه که تلاش می کند انها را با هم آشتی بدهد نگاه سرزنش آمیزی به یحیا می کند. در بیمارستان سنجر به اتاق ماوی می رود و می گوید: «میدونم به خاطر من خودتو به خطر انداختی تا مدرک آزادی منو درست کنی ولی درک نمیکنم چطور تونستی سوار ماشین اون آدم غیر عادی بشی. به من بگو اگه تصادف نمیکردی با ون به استانبول برمیگشتی؟ اگه اتفاقی برات می افتاد چطوری می تونستیم جبران کنیم؟ من آدم حسودیم نمیخوام اون مردک حتی به تو نگاه کنه. » ماوی داد می زند: «من داشتم میمردم و اون وقت تو داری در مورد این چیزا حرف میزنی. واقعا مثل عقب مونده ها هستی! من از دست یه حسود روانی نجات پیدا کردم و دست یه حسود دیگه که تو باشی افتادم. » سنجر که از مقایسه خودش و سدات که توسط ماوی ناراحت شده با عجله از اتاق خارج می شود و ماوی از حرفش پشیمان می شود.

الوان به بورا می گوید: «بهتره تو به خونه ت برگردی. من باید اینجا باشم تا خانواده ام تنها نباشن. » بورا می رود و الوان احساس می کند که به طور غیر عادی ای حالت تهوع دارد و می ترسد که باردار باشد.
در عمارت افه اغلو دودو آخر شب از یحیا می خواهد که او را ببخشد و به او فرصت دوباره ای بدهد اما یحیا که فکرش پیش الوان است و دلش می خواهد هرطور شده دوباره با الوان ازدواج کند خودش را از مقابل دودو کنار می کشد و می رود و دودو گریه می کند.
گوون چلبی و سدات نقشه می کشند که برای ضربه زدن به سنجر و ماوی خالصه را که دل خوشی از ماوی ندارد با خودشان همدست کنند و از طریق او زهرشان را بریزند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا