خلاصه داستان قسمت ۱۸۸ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۸۸ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها می‌شود.

قسمت ۱۸۸ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۸۸ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۸۸ سریال ترکی تازه عروس

هازار و بلا در کلاس پیلاتس بارداری در حال تمرین هستن که هازار مدام از حرکت ها ایراد میگیره و به مربی میگه میشه اینارو بلا انجام نده؟ واسش خطرناکه! مربی میگه من اینجا مربی هستم و میدونم چی خوبه چی بد سپس بعد از چند دقیقه باران و شیرین به اونجا میان و میگن ما هم تازه ثبت نام کردیم میتونیم بیایم؟ مربی تایید میکنه ولی میگه تا ۳ ماه اول خیلی خطرناکه نباید ورزش کنین اما باران پاشو میکنه تو یه کفش که ما میخوایم الان ورزش کنیم بلا یکدفعه داد میزنه و میگه نازگل! آنها میترسن و میگه چیشد؟ بلا میگه بهش قول داده بودم ببرمش تراپی یادم رفته بود! سپس بلند میشن تا از اونجا برن. بلا با نازگل به تراپی میرن و دکتر با نازگل کمی حرف میزنه سپس ازش میخواد رو صندلی بشینه و با ساعت سعی میکنه اونو هیپنوتیزم کنه اما نازگل میگه این چیه دیگه؟ حداقل طلا بیارین تا با طلا هیپنوتیزم بشم اما دکتر میگه با اینم درسته تو رو ساعت تمرکز کن! بعد از چند دقیقه نازگل میگه با این شدنی نیست سپس نازگل به دروغ خودشو میزنه به هیپنوتیزم و دکتر ازش میپرسه خوب برو پیش مادرت الان چیکار میکنی؟ نازگل میگه رفتن پیش مادرم و ازش میپرسم که اسم من چیه؟ دکتر میپرسه جوابش چی بود؟ نازگل میگه اسم خواهر بررگترمو گفت دوباره ازش پرسیدم اسم خواهر کوچیکترمو گفت یکبار دیگه پرسیدم اسم دختر همسایه را گفت و ناراحت میشه که دکتر میگه انگاری مادرت یخورده حواسش پرت شده برو پیش پدرت نازگل میره پیش باباش و میگه میخوام درس بخونم منو مدرسه بنویس پدرش میگه درس بخونی که چی بشه؟ لازم نکرده بشین خونه نازگل با گریه میگه میخوام مهندس بشم اما پدرش میگه نمیخواد و باید شوهر کنی دکتر میپرسه خوب دوست نداشتی شوهر کنی؟ نازگل میگه چرا با پسر مو فرفری قلندر خان که سرتاپامو طلا بگیره.

نازگل تو هیپنوتیزم هم مدام درباره طلا حرف میزنه که یکدفعه در آخر میگه من با این هیپنوتیزم نمیشم و شروع میکنه به خندیدن و آنها میفهمن که خودشو زده بوده به هیپنوتیزم سپس به بلا میگه بیا بریم اینا رو من اثر نداره دکتر میگه نه بشین میدونم چیکار کنم سپس یه سکه طلا میاره و با اون سعی میکنه هیپنوتیزم کنه که نازگل میخنده و میگه حالا فهمیدی چجوری باهام رفتار کنی و هیپنوتیزم میشه. دکتر سوال های مورد نظرشو میپرسه ازش و در آخر وقتی به هوش میاد از صورت بلا میفهمه که خوب حرف نزده و بهش میگه خیلی بد بود؟ همه چیزو ریختم رو دایره؟ بلا میگه تا حدودی! دکتر میگه برای جلسه اول خیلی خوب بود و برایشان یه وقت دیگه میزاره. آسیه تو آشپزخانه دخترهای خدمتکار را به صف کرده و بهشون میگه از این به بعد دیگه باید از من دستور بگیرین و خریدهایی که میشه را اول باید من چک کنم و تایید کنم سپس لیست غذاهارو میده و میگه طبق این لیست غذا درست میکنین، معتبر و عایشه از راه میرسن و از بچه ها میخواد تا غذا درست کنن واسشون اما آنها از آسیه اجازه میگیرن که آسیه میگه فقط از من دستور میگیرن چون خانم این عمارت منم فقط! عایشه میخواد با آسیه دعوا کنه که دخترها جلوشو میگیرن و آسیه دستور میده که بزارن بره و خودشون هم برن شروع کنن به شام درست کردن. شیرین و باران تو خونه شون در حال تمرین یوگا هستن که باران مدام مراقب شیرین هستش و تا میخواد یه حرکت بره باران نمیزاره و میگه برای دوقلوهامون اتفاقی میوفته در آخر شیرین کلافه میشه و میره اتاقشون. عایشه و معتبر تو حیاط با نازگل هستن که نازگل معتبر خالی صدا میزنه او میگه معتبر؟ وس بقیه اش کو؟ آسیه میگه تموم شد دیگه اینجا خانم، آبجی و کلمه های دیگه حذف شد!

عایشه میگه یعنی چی؟ آنها دوباره باهمدیگه درگیر میشن و موهای همدیگرو میگیرن میکشن! که همان موقع بلا و هازار با نازگل از راه میرسن. انها هرچی میگن نمیشنون که بلا کلافه میشه و اسلحه هازار را برمیداره و تیرهوایی چندتا میزنه. آنها از ترس سرجاشون تکون نمیخورن بلا ازشون میخواد از هم جدا بشن و میگه دارین چیکار میکنین؟ آنها باهمدیگه میگن چی؟ به تو چه ربطی داره؟ که بلا با عصبانیت اسلحه را سمتشون میگیره و میگه یعنی چی؟ قرار بود تو این عمارت دیگه دعوا نباشه! سپس تیر هوایی میزنه و میگه آشتی کنین انها از ترس همدیگرو در آغوش میگیرن و آشتی میکنن سپس به داخل میرن که آسیه و معتبر و عایشه پیش قلندر میرن و شروع میکنن از بلا برای او گفتن که به طرفشون اسلحه گرفته بود و میخواست بکشتشون قلندر میگه ببینین چیکار کردین که عروس مهربون و سر به زیرم اینجوری قاطی کرده! سپس بعد از کمی حرف زدن میگه میتونین برین دیگه عایشه به آسیه میگه بیا دیگه! آسیه میگه منظور آقا با شماها زن های غیر شرعی بود نه من! آنها حرص میخورن و میرن. شب بلا تو اینترنت عکس میوه دراگون را میبینه و به هازار میگه هوس کردم سپس ازش میخواد تا بره واسش بخره هازار با خان به یک مزرعه میرن و دراگون جمع میکنن و در آخر پولشو میزارن واسش که مسئول اونجا با اسلحه میپرسه کی اونارو فرستاده؟ وقتی میفهمه پای زن باردار وسطه میگه باشه اشکالی نداره و هازار به طرف عمارت میره که بین راه دو نفر به خاطر تصادف دعوا میکنن و راه را بستن هازار عصبی میشه و باهاشون دعوا میکنن و شیشه تو سرشون خرد میکنه که پلیس همان موقع از راه میرسه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا