خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال ترکی پسرم Oğlum + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران سریال های ترکی خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال ترکی پسرم را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. این سریال ترکی با نام های پسرم یا پسرم من برای اولین بار ۲۰ بهمن ۱۴۰۰ از شبکه Show Tv در ۱۵ قسمت ۱۲۰ دقیقه پخش شد و حال به صورت دوبله فارسی در ساعت ۱۸:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ جانان ارگودر , سرهات تئومان , سونگول اودن , کوبیلای آکا , نازان کسال , توگچه آچیق گوز و نیهال یالچین و… .

قسمت ۱۸ سریال ترکی پسرم
قسمت ۱۸ سریال ترکی پسرم

قسمت ۱۸ سریال ترکی پسرم

روز حادثه وقتی کان از روی درخت پایین می‌افتد افه بالای سرش می رود و با گریه خواهش می‌کند تا چشمانش را باز کند اما وقتی میبینه او بیدار نمیشه می ترسد و از آنجا فرار می کند. کان وقتی به هوش میاد از درد پا گریه می کند که فرد دیگری بهش نزدیک می شود. افه را به اتاق جلسه در بیمارستان می برند آنجا ۵ پزشک و روانشناس نشستن سپس شروع میکنند سوالاتی ازش پرسیدن بعد از چند دقیقه یکی از پزشک ها میگه سوال های ریاضی را که خوب حل کرد از این نظر مشکلی نبود حالا بریم سراغ هوش اجتماعیش! افه با همان سوال های ابتدایی یاد حادثه توی جنگل می‌افتد و از ترس و استرس خودش را خیس میکند دمت او را از آنجا می برد و بهش شلواری تمیز می دهد. دکتر بهش میگه هوش افه هیچ مشکلی نداره فقط به خاطر اتفاقی که تو جنگل افتاده ترومایی را تجربه می کند و فعلاً نمی تونه درباره این حادثه صحبت کند دمت هم میگه من هم با این نظرتون موافقم زینب که دم در خانه ملیکه رفته بود، ملیکه با دیدنش جا میخوره و میگه واسه چی اومدی اینجا؟ زینب میخواد باهاش حرف بزنه و میگه نمیدونم چی باید بگم اما خیلی ناراحتم جرن با شنیدن حرف هایش عصبانی میشود و شروع میکند به فحاشی کردن سپس میخواد به طرفش حمله کند اما ملکه جلویش را میگیرد و ازش میخواد تا خودشو کنترل کنه سپس به زینب میگه من هم اومده بودم دم در خانه تان اما در را باز نکردی ولی من مثل شما نیستم سپس تعارفش می کند به داخل خانه بره. زینب وقتی به داخل می رود در سالن می نشیند و با چشمانی بغض دار شروع میکند به صحبت کردن و میگه من خیلی ناراحتم برای این اتفاق نمیدونم باید چیکار کنم و روزی هزار بار میگم که ای کاش میشد خدا جون منو میگرفت جای پسرتون!

جرن با شنیدن این حرفا عصبانی می‌شود و شروع می‌کند به گریه کردن ملیکه ابتدا با شنیدن این حرف ها کمی احساساتی می شود اما بعدش خودشو کنترل میکنه سپس با بی تفاوتی بهش میگه این حرفها واسه چیه؟ این همه راه اومدی که اینارو بگی؟ همان موقع الیاس وارد خانه می‌شود و بدون اینکه داخل سالن را نگاه کند میگه هنوز قاتلو به بیمارستان منتقل نکردن این یعنی اینکه هنوز آزادش نکردن پس یعنی آدمهای با وجدان هنوز هستند این هم یه درسی باشه برای اون پدر و مادر بی وجدانش که بفهمن هر چیزی را نمی توانند با پول بخرند. زینب با شنیدن این حرف ها بدون هیچ حرفی از جایش بلند می‌شود و به طرف در خروج می رود. وقتی از خانه خارج می شود تو ماشینش می نشیند و با خوشحالی میگه آفرین پسرم درست ترین کار را انجام دادی. ندیم نتیجه جلسه پزشکان و روانشناسان را به طغرل میدهد وقتی می بیند که صحت سلامت روان تایید شده و به زندان دوباره منتقلش کردند عصبی و کلافه میشه و میگه یعنی چی؟ اون همه داستان بافتیم یعنی هیچ کدومشون هیچ اثری نداشته؟ حالا درسته ما دروغ گفتیم ولی وقتی یه بچه مرتکب قتل میشه پس حتما یه مشکل اساسی داره! ندیم بهش میگه فعلاً که به زندان منتقل شده من میرم صورت جلسه هیئت داوران را میخونم تا ببینم توی جلسه چه اتفاقاتی افتاده. الیاس در سرکار اش به مرتضی میگه نه داداش من دیگه نمیتونم اینجا کار کنم من نمیتونم دیگه هیچ موجود زنده ای را بکشم، مرتضی بهش میگه حق داری کار تو خیلی زود شروع کردی برو استراحت کن و بعداً حالت که بهتر شد دوباره بیا الیاس میگه نه داداش من میگردم دنبال یه کار دیگه با این کار دیگه نمیتونم پیش برم.

طغرل وقتی به خانه میرسه با زینب رو به رو می شود درباره نظر هیئت پزشکان به زینب میگه و غر می زند زینب با کمال خونسردی میگه همونجوری شد که باید میشد پسر من دروغ نگفت سپس طغرل از حرفش جا میخوره و ازش میپرسه که تو از کجا میدونی که دروغ نگفته و حقیقتو گفته؟ زینب میگه چون من خودم بهش گفتم! براش نامه نوشتم تا هرچی که اتفاق افتاده که همونو بگه اصلاً دروغ نگه طغرل حسابی عصبانی شده میگه من الان چه جوری جلوی خودمو بگیرم که قاتل تو نشم؟ این چه کاری بود که کردی؟ سپس شروع میکنه به فحاشی کردن و با عصبانیت میگه الان تو بگو من باهات چیکار کنم؟ آنها درباره این موضوع مدتی دعوا می کند سپس به این نتیجه می رسند که دیگه به درد هم دیگه نمی خورد و از دست هم دیگه خسته شدن سپس تصمیم میگیرند که از همدیگه جدا بشن. در اولین فرصت طغرل با عصبانیت به طرف خانه دوست دخترش می رود وقتی می رسد با کلافگی و عصبانیت درباره اش با او حرف می‌زند و میگه دیگه تموم شد میخوایم از هم طلاق بگیریم. دوست دختر طغرل بهش میگه با همدیگه دوباره آشتی می کنید؟ از همون حرف های همیشگیه. طغرل میگه نه بابا این سری فرق میکنه همیشه بخاطر بچمون کوتاه میومدیم و با هم دیگه کنار میومدیم اما الان که اصلاً خوب نیست دلیلی نداره ما باهم باشیم! دوست دختر طغرل با شنیدن این حرفها خوشحال میشه و امیدوار میشه که رابطه طغرل و زنش کلا بهم بخوره….

بیشتر بخوابید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پسرم Oğlum + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا