خلاصه داستان قسمت ۱۹۲ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۹۲ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها می‌شود.

قسمت ۱۹۲ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۹۲ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۹۲ سریال ترکی تازه عروس

نازگل با هژا دعوا میکنه و میگه معلوم هست داری چیکار میکنی؟ بگو دیگه! بگو از قصد میخواستی منو خونه و زندگیمو آتیش بزنی! هژا با عصبانیت میگه آره من کردم از قصد انجام دادم! نازگل داد میزنه و میگه چی داری میگی؟ واسه چی؟ هژا میگه چون به قول هایی که بهم داد عمل نکرد! نازگل میگه چه قولی داده بود مگه؟ هژا میگه که بهم امید داد بهم وعده داد که یه زندگی میسازه که فقط خودم باشم و خودش! نازگل جا میخوره و میگه چی؟ خان از راه میرسه و پشت نازگل درمیاد و با هژا دعوا میکنه. خان میگه بگو ببینم بین ما چی بوده مگه؟ چیکار کردیم مگه؟ هژا میگه تو نبودی گفتی که مهم نیست الان چی هستیم مهم اینه که در آینده چی میشیم؟ سپس باهمدیگه بحث میکنن که خان زیر بار حرفاش نمیره و با سردی و عصبانیت باهاش رفتار میکنه که هژا از اونجا میره. نازگل با گریه از خان میپرسه و میگه تو با این دختر چه سر و سری داشتی؟ خان میگه به خدا هیچی! من فقط باهاش درد و دل کردم و به حرفاش گوش دادم! نازگل میگه راستشو بگو بهم نزدیک شدین؟ خان میگه نه ما فقط باهمدیگه حرف زدیم کلامی نزدیک شدیم درسته اوایل نظرشو جلب کرده بود چون تو همش دعوا میکردی و داد میزدی ولی اون با آرامش باهام حرف میزد تو هرکاری میکردی اون با محبت جبران میکرد واسم ولی بعد از یه مدتی به این نتیجه رسیدم که من فقط دوست دارم واسه تو آقا خان باشم دوست دارم تو بهم محبت کنی و فقط تورو دوست دارم! نازگل با گریه و خوشحالی او را در آغوش میگیره. قلندر و کامیل روی راه پله نشستن و قلندر میگه دیدی بهت گفتم نازگل عوض نشده؟ حالا شرطو باختی! عایشه و معتبر باهمدیگه درحال نقشه کشیدن هستن تا یه راهی پیدا کنن و آسیه از چشم آقا بیوفته.

آنها در آخر به این نتیجه میرسن که برای اینکه آسیه بره کنار برای آقا هوو چهارمو جور کنن آنها اول میرن سراغ دلبر و شروع میکنن از او تعریف کردن و با اون حرف میزنن تا ببینن مناسب هست یا نه اما نظرشون منفی میشه سپس میرن با عسل صحبت میکنن. قلندر و کامیل با بلا تخم های شترمرغشونو به پارک بردن. اونجا قلندر و کامیل تخم شترمرغشونو سوار تاپ، سرسره و وسایل های بازی میکنن بقیه با تعجب به آنها نگاه میکنن و میخندن. یه پسر بچه میاد و میگه چرا تخم شترمرغارو سوار تاپ کردن؟ آنها میگن آوردیمشون پارک بازی کنن اون پسر بچه از قلندر میخواد تخم شترمرغشونو بده بهش تا باهاش سوار تاپ بشه اماقلندر میگه نه و اون بچه به سرعت برمیداره و فرار میکنه قلندر دنبالش میره اما وسط راه از دستش میوفته و میشکنه. قلندر استرس میگیره و با خودش میگه حالا باید چیکار کنم؟ او میسپاره تا واسش یه تخم شترمرغ بگیرن اما پیدا نمیکنن و یه جوجه شترمرغ واسش میارن او به خانه باران میره و ماجرارو برای شیرین و باران تعریف میکنه و در آخر تصمیم میگیره که به بلا بگه این جوجه سر از تخم درآورد. بلا تو اتاقشه که در حال کتاب داستان خوندنه او یکدفعه دردش شروع میشه و بلا فکر میکنه داره لگد میزنه اما وقتی دردش بیشتر شد میفهمه که موقع زایمانش رسیده او با سختی خودشو به دم پنجره میرسونه و داد میزنه و هازار را صدا میزنه و میگه دردم گرفته بدو! اما قلندر و بقیه بهش میگن بشین سرجات دوباره داره حتما مانور میره هازار میگه راست میگی بابا و میشینن و شروع میکنن به تخمه شکستن بلا وقتی میبینه حرفشو باور نمیکنن خودشو به سختی به پایین میرسونه و رو زمین میوفته.

همگی دورش جمع میشن و میپرسن واقعا الان درد داری؟ بلا تایید میکنه که قلندر ازش میخواد قسم بخوره بلا قسم میخوره و انها با دستپاچگی میبرنش به بیمارستان. تو بیمارستان کامیلا بهشون میگه دعا کنین واسه دخترم و نوه ام اتفاقی نیوفته وگرنه دادگاهاتون میکنم! سپس بلا تمام تلاششو میکنه تا بچه را به دنیا بیاره. هازار که پیشش رفته با دیدن لحظه به دنیا اومدن بچه از حال میره. سه روز بعد همگی به عمارت برمیگردن که اهالی عمارت میان به استقبالشون. قلندر نمیزاره کسی نزدیک بچه بشه و میگه اینجوری میترسه بزارین بگذره کم کم میبینینش. سپس خدمتکار خودش کوکسال را صدا میزنه و میگه بیا ازمون عکس بگیر باید یه عکس یادگاری بگیریم بعدها باید نوه هام از این لحظات باخبر باشن و بدونن که چه اتفاقاتی افتاده! باید همه بدونن که با اومدن تازه عروسمون کلا همه چیز تغییر کرده! بلا یکدفعه داد میزنه و میگه نه تازه عروس بدون پارچ که نمیشه! همه میخندن و عایشه میگه پس بهتره همه اون چیزی که خیلی دوست دارند تو دستشون بگیرن! ترکمن دلر برقی، مسلم یکی از اختراعاتشو، زن های قلندر هرکدام سلاح مورد علاقه شونو، خان کلاه کاسکت و نازگل شمش طلا، بلا پارچ و هازار بطری شیشه ای، کامیلا و کامیل همدیگرو در آغوش گرفتن و قلندر در کنار کامیل و آسیه در حالیکه نوه جدیدش تو بغلشه عکس میندازه سپس کوکسال عکس را میگیره وهمگی به طرف دوربین دست تکون میدن و خداحافظی میکنن. پایان.

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا