خلاصه داستان قسمت ۱۹۸ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۹۸ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۹۸ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۹۸ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۹۸ سریال ترکی خواهران و برادران

راننده اتوبوس عمر را صدا میزنه اما وقتی میبینه از خواب بیدار نمیشه میره پیشش و میبینه که کلا بیهوشه او سریعا به آمبولانس زنگ میزنه. گونور صدای آکیف را تو مینی بوس میشنوه و به خودش میگه نه نه نمیتونه آدم اون تو باشه و سریعا برمیگرده که میبینه آکیف تو مینی بوس داره میسوزه و کمک میخواد او سریعا همسایه هارو صدا میزنه و اون مینی بوسو خاموش میکنن و آکیف را نجات میدن. دوروک از باشگاه بیرون میاد و به عمر زنگ میزنه و میگه زنگ زده بودی داداش من باشگاه بودم! اما پرستار بیمارستان جواب میده و میگه ما بهتون زنگ زدیم و خبر میده که صاحب گوشیو به بیمارستان منتقل کردن و ازش میخواد تا به خانواده اش خبر بده. دوروک با آسیه به بیمارستان میرن که پرستار بهشون میگه الان دکتر میاد و واستون توضیح میده. آسیه از دکتر میپرسه که چه بلایی سر داداشش اومده دکتر بهش میگه مشکوک به خونریزی مغزیه اینجا تحت مراقبت های ویژه میمونه تا خیالمون راحت بشه. بعد از رفتن دکتر آسیه با ناراحتی به دوروک میگه اگه اتفاقی واسش بیوفته من چیکار کنم؟ اگه اونم از دست بدم چی؟ هیچکی واسم نمونده دوروک اونو دلداری میده و میگه نگران نباش اتفاقی نمیوفته مطمئنم عمر خوب میشه. آسیه به دوروک میگه که کار صرب بوده و ادامه میده که من اونو میکشم خودم به حسابش میرسم دوروک ازش میخواد آروم باشه.

آسیه تو یه فرصت به طرف خانه صرب راهی میشه. وقتی میرسه با عصبانیت به در میکوبد و با باز شدن در به داخل میره و به طرف صرب حمله میکنه و اونو کتک میزنه یاسمین جداشون میکنه و سوال و احمد میپرسن که چیشده؟ آسیه بهشون میگهکه به خاطر صرب عمر خونریزی مغزی کرده و الان تو بیمارستانه اگه بلایی سرش بیاد خودم میکشمت و کسیم نمیتونه جلومو بگیره و از اونجا میره. احمد شروع میکنه به دعوا کردن صرب و میگه تو پس به چه دردی میخوری؟ همش دردسر! دوروک به اونجا اومده و با دیدن آسیه جلوی خونه میگه تو چرا اومدی اینجا؟ آسیه ازش میخواد تا اونو از اونجا ببره. احمد دم در خانه عمر اینا میره وبه سوگی میگه که باید باهم حرف بزنیم سوگی میگه تو حیاط منتظر باش تا بیام.   احمد ماجرارو برای سوگی میگه که سوگی شوکه میشه و ناراحت میشه و میگه خونریزی مغزی کرده؟ همه ی اینا مقصرش تویی اگه قبولش میکردی دوتا برادر باهم دشمن نمیشدن! احمد میگه که اون پسر من نیست باعث شرمندگیه که سوگی سیلی تو صورتش میزنه و میگه تو باعث شرمندگی منی و ازاونجا میره. دکتر از اتاق بیرون میاد و میگه خیلی شانس آورده خونریزی جای حساسی نبوده و به زودی به بخش منتقل میشه آنها خوشحال میشن. دکتر تو اتاق به عمر میگه که دیگه نباید به سرت ضربه بخوره و دعوا نباید بکنی دیگه بعد از رفتن دکتر عمر به آسیه و دوروک عکسو نشون میده و میگه که کار صرب بوده او وبه امل زده و در رفته آنها عصبی میشن که عمر میگه به حسابش میرسم آسیه میگه دیگه نباید دعوا کنی دوروک میگه الان به پلیس بیمارستان میگیم تا اون کارارو بکنه.

یک روز بعد، بچه ها در حال نون خوردن هستن که به مدرسه برن سوگی وقتی میبینه اونا دستشون نگه و چیز خاصی ندارن بخورن بهم میریزه و به حیاط میره اونجا حرف های شنگول و بچه هاشو میشنوه که اونا هم وضعیتشون زیاد خوب نیست و گریه اش میگیره. امل به خانه برمیگرده و به عمر میگه داداش یه دختر اومده کارت داره آنها بیرون میان و میبینن که لیلاست. او میگه اومدم تا مریضو تا مدرسه ببرم همان موقع سوزی میاد که با دیدن لیلا میگه اینجا چیکار میکنی؟ او میگه شنیدم امروز میخواد عمر بیاد مدرسه اومدم برسونمش تو بیمارستان خیلی کار کرد خواستم یجوری جبران کرده باشم سوزی هم میگه اومدم دنبال دوست پسرم سپس به عمر نگاه میکنه و میگه اگه البته دوست پسرم باشه هنوز لیلا میگه خوب شما دوتا باهم بیاین مدرسه منم بقیه رو میاریم. پلیس دم در خانه احمد میره و بهشون میگه که از صرب به خاطر تصادف شکایت شده باید باهامون بیاد احمد میره تا صرب را در جریان بزاره و بهش میگه هرچی گفتن تو گردن نگیر تو اون شب خونه بودی باشه؟ تو رستوران گونور با افرا درباره آتش زدن مینی بوس حرف میزنن و گونور میگه اورهان اصلا نباید بفهمه همان موقع حلمیه در حال تمیز کردن میز بود که میشنوه. تو مدرسه عمر به یاسمین میگه که فهمیده اون به بهونه برداشتن دستبند اومده بود تا شیمی یاد بگیره یاسمین میگه چه داداشم مقصر باشه چه نباشه اون داداشمه و کمکش میکنم عمر میگه پس بهش بگو که چه دستبند باشه چه نباشه اون مجازات میشه یاسمین با حرص از اونجا میره….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا