خلاصه داستان قسمت ۱۹ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۹ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل پنجم این سریال پر طرفدار از شبکه جم سریز در ساعت ۱۱ و از شبکه جم تی‌وی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای  چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.

قسمت ۱۹ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
قسمت ۱۹ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

قسمت ۱۹ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

ییلدیز به چاتای زنگ میزنه و حالشو میپرسه. چارتای بهش میگه به خاطر کاری که کردی عذاب وجدان گرفتی؟ او بهش میگه تو هر بلایی هم سر من بیاری باز هم من نمیتونم عذابت بدم فقط نگرانت شدم و بهش میگه نگران من نباش و تلفن را قطع می کنه. ییلدیز خیلی عصبانی میشه و با خودش میگه هر بلایی سرت بیاد حقته. فیضا به اتاق ییلدیز میره بهش میگه قبلا با همدیگه حرف زده بودیم تا برنامه بچینیم هالیت جان و اطلس باهم آشنا بشن و به خونه ما بیاری، ازت می خوام که امشب بیاریش خونه من تا اطلس وقتی از مدرسه میاد خونه با هم دیگه بازی کنن. ییلدیز بهش میگه نه امشب مهمون دارم و نمیتونم تنهایی بفرستمش باشه یه موقع دیگه. فیضا بهش میگه انقدر بچه را به خودت عادت نده بذار یک ساعت تنها باشه با اطلس آشنا میشه، ییلدیز با اصرارهای فیضا قبول میکنه و میگه آیسل میارتش.

ییلدیز به اتاق دوعان میره و بهش میگه درسته خیلی ازش متنفر شدم وقتی خیانت کرد اما امروز که اونجوری شد و با اون حال از اینجا رفت ناراحت شدم دوعان بهش میگه بعد از این همه رفت و آمد شناختمت با اینکه خیلی بلا سرت اومده اما هنوز خیلی دل رحمی و یه خورده سادگی تو دلت داری حالا که تو اینو میخوای باشه بهشون اطلاع میدم تا بهش بگم به شرکت برگرده. عمر که ماجرا را از امیر و جانر میشنوه به طرف خانه‌ی چاتای میره و باهاش حرف می زنه و حالشو میپرسه بعد گلگی میکنه و میگه اگه تو مشکل مالی داشتی چرا اصلا به من چیزی نگفتی؟ چاتای بهش میگه فکر می کردم می تونم جور کنم و به عمر میگه نبودی ببینی که امروز ییلدیز تو چشام نگاه کرد و منو از شرکت خو بیرون کرد. ۵مر با کلافگی بهش میگه اشتباه کردی قبول ولی این همه کینه از کجا میاد؟ من نمیفهمم! سپس بهش میگه من پشتتم. در شرکت جلسه ای برگزار میشه و به هرکدام یک فلش مموری میدن و میگن این تحقیقات درباره شرکتو بررسی کنید و اگه سوال داشتین بگین و نظرتونو تو جلسه فردا بازگو کنید.

سپس همه به اتاق هایشان میرن. آرزو که متوجه شده دوعان شب قرار تو شرکت بمونه تا کاراشو انجام بده فردی به اسم گلستان را به اتاق ییلدیز میفرسته و به بهانه انتخاب دستیار او را به روابط عمومی میفرستد. او از این فرصت استفاده میکنه و وارد اتاقش میشه و فلش را از توی کیفش در میاره و زیر میزش می اندازد تا به بهانه ی برداشتن فلش به شرکت برگرده تا با دوعان تنها بشه. فیضا وقتی به خانه اش میرسه به چاتای زنگ میزنه و بعد از پرسیدن حالش بهش خبر میده که تا چند دقیقه دیگه هالیت جان به خانه‌اش میاد. چاتای حسابی خوشحال میشه و به طرف خانه فیضا حرکت می کنه. آیسل وقتی هالیت جان را پیش فیضا میبره می خواد به داخل خانه بره که فیضا بهش میگه بچه من بیقراری میکنه، مریض احواله ولی هالیت جانو میشناسه با این مشکلی نداره میترسم شما رو ببینه دوباره حالش بد بشه شما یک ساعت برین دور بزنید بعد بیاین اینجا دنبالش.

آیسل قبول میکنه و میره. چاتای با پسرش تمام وقت بازی میکنه و خوش میگذرونه بعد از یک ساعت آیسل به خانه فیضا میره تا هالیت جان را پس بگیره همان موقع صدای چاتای را میشنوه واز فیضا میپرسه چاتای خونه شماست؟ فیضا میگه آره یک سر اومد پیش ما. آیسل با خودش میگه حالا چه جوری من به ییلدیز خانم بگم؟! آرزو وقتی پیش کومرو میره بهش میگه که تو شرکت چه خبر بوده و درباره نقشه ای هم که کشیده به کومرو میگه. کومرو میخنده و میگه چه برنامه ای چیدی سپس بهش میگه خوبه. آرزو جا میخوره و بهش میگه همین؟ نمی خوای هیچ کاری انجام بدی یعنی این نقشه ای که من کشیدم و این کاری که من کردم بی معنی بوده؟ کومرو بهش میگه احتیاجی نداره من کاری انجام بدم جاسوس های چاتای خودشون بهش خبر میدن. اندر با ییلدیز و مادرش سر میز شام نشستند و در حال خوردن غذا هستند اندر بهشون میگه یه دسر رژیمی آوردم براتون ییلدیز بهش میگه تو مهمون مایی تو که نباید این کارو بکنی! اندر بهشون میگه حالا که اجازه دادین چند روزی پیشتون باشم پس دسر با من.

ییلدیز یاد فلش مموری میافته که دوعان تو جلسه به همشون داده بود ولی هر چی تو کیفش میگرده پیداش نمیکنه و به اندر میگه من برم ببینم تو شرکته برش دارم بیام. از طرفی چاتای هنوز تو خونه ی فیضاست و میخواد بره که فیضا نمیزاره و بهش میگه میشه یه خورده دیگه بمونی چند وقتیه می خوام باهات تنها بشم تا درباره چیزی باهات حرف بزنم او از علاقه اش به چاتای میگه و میبوستش. چاتای شوکه میشه سعی میکنه آرومش کنه و میگه من الان به هیچ چیز نمی تونم فکر کنم جزء پسرم و کارم این رو چند بار تکرار می کنه که فیضا عصبانی میشه و بهش میگه جلوی چشام داری برای بچه دیگه پدری می کنی این منو عذاب میده و در آخر بهش میگه که اطلس پسرشه. چاتای حسابی شوکه میشه و از این که این همه مدت او را بازی داده و حقیقت را نگفته عصبانی میشه و بهش میگه دیگه نمیخوام ببینمت. ییلدیز به شرکت میره و از آن جایی که دوعان هنوز تو شرکته، مهمت بهش خبر میده که ییلدیز اومده شرکت.

دوعان به اتاقش میره و ازش دلیل آمدنشو میپرسه سپس پیشنهاد میده تا درباره کار کمی باهاش حرف بزنه و همه چیز را براش توضیح بده او هم قبول میکنه و بهش میگه فردا میتونین بیاین و بهشون بگین که ما هیچ رابطه با هم نداریم؟ دوعان قبول میکنه و میره. فردای آن روز آیسل به اندر میگه که چاتای دیروز خونه فیضا بوده همان موقعی که هالیت جان را به آنجا برده بود اندر تو فکر میره. ییلدیز با زلیخا وکیلش به همراه چاتای و وکیلش توی اتاق جلسه شرکت جمع می شوند و درباره طلاقشان حرف میزنن ییلدیز به چاتای میگه من هیچ سر و سری با دوعان ندارم و شاهد هم دارم سپس دوعان به عنوان شاهد وارد اتاق می شه که چاتای از دیدنش حسابی جا میخوره و با عصبانیت بهش چشم میدوزه و ییلدیز از دوعان میخواد تا بهشون بگه واقعیت‌و. دوعان به چای میگه امروز اومدم اینجا تا کمک کنم زودتر از هم طلاق بگیرین و به چاتای میگه میدونی چرا؟ سپس ادامه میده و میگه چون می خوام با ییلدیز ازدواج کنم. همگی شوکه شده اند و با تعجب به دوعان نگاه می کنن…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان فصل پنجم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا