خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال ترکی رامو + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال ترکی رامو را قرار داده ایم با ما همراه باشید. رامو (به ترکی استانبولی: RAMO) یک مجموعه تلویزیونی ترکیهای است که در ژانرهای اکشن، جنایی و درام ساخته شده است. از بازیگران این سریال میتوان به مراد ییلدریم Murat Yildirim، اسرا بیلگیج Esra Bilgic، ساجیده تاسانر Sacide Tasaner و…. اشاره کرد.
قسمت ۱۹ سریال ترکی رامو
دوعان با دیدن سیبل عصبی میشه و میخواد به طرفش حمله کنه که جلوشو میگیرن. همگی به جون هم میوفتن با دیدن سیبل که فیدان میره اونجا و میگه چخبره؟ و سعی میکنه اونارو آروم کنه زن عمو میاد و با دیدن سیبل میگه تو با چه رویی اومدی اینجا هان؟ چرا اومدی؟ واسه چی اومدی؟ رامو با شنیدن این سر و صداها به اونجا میره و داد میزنه و میگه اینجا معلوم هست چخبره؟ سپس با عصبانیت میگه از این به بعد بی احترامی به سیبل یعنی بی احترامی به من! حد خودتونو بدونین! و به داخل میبرتش. او وقتی با سیبل تنها میشه بهش لبخند میزنه و صورتشو نوازش میکنه و میگه تو همیشه واسم یه رویای قشنگ و بزرگ بودی انقدر بزرگ که محال بود بهت برسم سپس بعد از کمی حرف زدن بغلش میکنه و میگه این آخرین باریه که بهت نزدیک میشم درست میگی ما اصلا نمیتونیم باهمدیگه آینده ای داشته باشیم تو همون رویای قشنگ میمونی و از اونجا میره. سیبل بعد از رفتنش هرچی غم و ناراحتیه میریزه تو دلش. رامو با خانواده اش جلسه گذاشته و باهمدیگه میخوان حرف بزنن. دوعان با رامو دعوا میکنه و میگه تو چرا اون زنو آوردی اینجا؟ زن عموش میگه مگه من بهت نگفتم اگه یخورده احترام قائلی نیارش دیگه اینجا؟
فیدان میگه مگه دسته راموعه؟ یه قراردادی باید بیاد چه امروز چه جند روز دیگه چه فرقی میکنه؟ اونا با رامو بحث و دعوا میکنن که دوعان میگه نباید اون زن مار میومد اینجا! رامو باهاش دعوا میکنه و میگه حدتو بدون تو کی هستی که به زن من بی احترامی میکنی هان؟ اون زن منه! بعد از چند دقیقه بز به اونجا میاد که حسن میگه چیشده بز؟ رامو میگه من گفتم بیاد دیگه از این به بعد بز هم تو مجلسات خانوادگیمون شرکت میکنه بز جا میخوره و بقیه هم تعجب میکنن. اونا میگن چرا باید بز تو جلسات خانوادگی ما باشه؟ دوعان میگه نه هم خون ماست نه از رگ و ریشه ماست! رامو میگه مگه من نگفتم چیزی که مارو نگه داشته پیش هم خون نیست! سپس باهم بحث میکنن که یکی یکی از اونجا میرن و با بودن بز راضی نیست. بعد از رفتنشون بز به رامو میگه نکن داداش این قابل هضم نیست واسه هیچکدومشون یکسری از کارها نشدنیه! رامو میگه از این به بعد میشه و از جاش بلند میشه و قدم میزنه تو خونه.
نجو که به خونه رفته به خاطر کشتن اون ادم حالش اصلا خوب نیست و حرف نمیزنه و با چشمانی اشکی به زمین فقط خیره شده نسلیهان از دیدنش میترسه و به سلیمان میگه نجو چش شده؟ سلیمان میگه چیزی نیست کاری که باید میکرد و کرد ومیره. نجو به اتاقش میره که فاتوش اونجاست و با دیدنش قیافه میگیره اما میبینه نجو حالش اصلا خوب نیست و کنار تخت نشست بدون هیچ حرفی او مدام نجو را صدا میزنه که بالاخره به خودش میاد و سرشو میزاره رو پای فاتوش و گریه میکنه فاتوش شوکه شده و حسابی تعجب کرده. یاقوز از آدانا خارج شده او به بیمارستان برای دیدن دختری زفته که با دیدنش دخترم خطابش میکنه و زنی را اونجا در آغوش میگیره و حال و احوال میپرسه. شب سیبل با رامو رو بالا پشت بوم هستن که سیبل میگه ایندفعه فقط من میخوام حرف بزنم تو حرف نزن بزار خالی بشم و ازش میپرسه که چرا زودتر بهش نگفته بود بهش از احساسش و از کاری که پدر و پدربزرگش با پدرش کرده بودن! رامو حرف نمیزنه و به شوخی میگه گفتی حرف نزنم دیگه سیبل میگه چقدرم که تو حرف گوش میکنی و باهم میخندن. ثابت به حنیف که جلوی کاباره نگهبانی میده وایساده میگه بره تو تا اونجا کمک کنه حنیف به داخل میره و تمام اتاق هارو میگرده به این بهونه….