خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی پسرم Oğlum + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران سریال های ترکی خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی پسرم را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. این سریال ترکی با نام های پسرم یا پسرم من برای اولین بار ۲۰ بهمن ۱۴۰۰ از شبکه Show Tv در ۱۵ قسمت ۱۲۰ دقیقه پخش شد و حال به صورت دوبله فارسی در ساعت ۱۸:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ جانان ارگودر , سرهات تئومان , سونگول اودن , کوبیلای آکا , نازان کسال , توگچه آچیق گوز و نیهال یالچین و… .

قسمت ۱ سریال ترکی پسرم
قسمت ۱ سریال ترکی پسرم

قسمت ۱ سریال ترکی پسرم

در یک روز برفی یک پسر بچه به پارک می رود و تاپ یک پسر بچه دیگه را هل میدهد و با جون و دل می خندد. راوی اینگونه این صحنه را تعریف می کند؛( منظره خیلی زیبا نیست چون فقط رویای یک بچه است این پسر بچه اسمش افه است همان پسر بچه ای که قرار است ماجرای داستانش را ببینید. در دنیای بچه ها اصلاً ناامیدی معنی ندارد منم کسی هستم که می خوام به آدمهای این قصه ثابت کنم که زندگی ارزش ادامه دادن و جنگیدن داره.) پسر بچه‌ای با بیژامه به سر کوچه می رود تا نون بخرد مادرش ملیکه به پدرش الیاس میگه اشتباه کردم من نباید پسر بچه را برای خریدن نون می فرستادم من میرم بیرون تا پیداش کنم الیاس همسرش ملیکه را در آغوش می گیرد و میگه نگران نباش جای نگرانی نیست الان خودش پیداش میشه. همان موقع زنگ در به صدا در میاد و کان پسرشان به خانه برمی گرده آنها خوشحال میشن و او را در آغوش می گیرد. سپس با کان شروع به بازی کردن می کنند بعد از چند دقیقه ملیکه دختر نوجوانش جرن را به مدرسه می فرستد سپس خودش کان را به مدرسه می برد. ملیکه با سرعت کان را می رساند تا به سرکارش دیر نرسد. او کارش را تازه شروع کرده و برای شروع روز کاری جدید ذوق و اشتیاق دارد. در خانه ای دیگر پسر بچه های ۱۲ ساله به نام افه در حال بازی کردن با کامپیوترش است مادرش زینب پیشش میره و بهش میگه بیا بریم یک صبحانه‌ی خانوادگی خوب بخوریم اما وقتی به طبقه پایین میرن افه دوباره شاهد دعوای پدر و مادرش میشود او با کلافگی به اتاق خودش برمی گردد. زینب به همراه افه به مدرسه میروند زینب که خودش معلم یکی از پایه های مدرسه می باشد گرم صحبت با همکارش می شود افه به حیاط مدرسه میرود و شروع می‌کند به نقاشی کشیدن.

دوتا از پسر بچه های شیطون و شر مدرسه پیش افه می روند و نقاشی‌های او را مسخره می‌کنند سپس یکی از نقاشی ها را بر می دارند و می روند. افه در مقابلشان سکوت میکند و چیزی نمیگه سپس به طرف گیم نت می‌رود تا اونجا کمی بازی کند. ملیکه در اتوبوس به شوهرش الیاس زنگ میزند و بهش میگه من امروز اولین حقوقمو گرفتم میتونم ببرمتون رستوران سپس تو مسیر اسکوتر می بیند و میخواد برای کان بخرد سپس پالتوی کرم رنگی نظرش را جلب می‌کند و اصلا متوجه گذر زمان نمی شود. مدرسه تمام شده است و کان کنار یکی از معلم ها نشسته و با نگرانی منتظر مادرش می ماند ملیکه یک دفعه متوجه می شود که زمان گذشته و حسابی دیرش شده او با عجله به طرف مدرسه پسرش راهی می شود معلم برای زدن گوشیش به شارژ به داخل مدرسه میرود و از کان می‌خواهد تا همانجا بماند و تکان نخورد. کان بعد از رفتن معلم همانگونه که ناراحت و نگران روی سکوی کنار درب ورودی مدرسه نشسته چشمش به یک جوجه تیغی می‌افتد و به دنبال آن میرود او سر از یک پارک در می آورد. افه در آن پارک روی نیمکت نشسته و در حال کشیدن نقاشی میباشد. افه با دیدن کان که تنها اونجا اومده نظرش جلب میشه و میره پیشش سپس متوجه میشه که او گم شده است به خاطر همین بهش میگه من جای پلیس ها را بلدم اگه بخوای میتونم ببرمت اونجا کان قبول میکنه و به دنبالش راه می‌افتد. ملیکه به مدرسه میرود و با نگرانی و استرس تمام مدرسه را می‌گردد اما او را پیدا نمی کند. معلم بهش میگه همین جا نشسته بود من رفتم گوشیمو بزنم به شارژ و برگردم که دیدم نیست و رفته! ملیکه استرس میگیرد و با نگرانی مسیر برگشت خانه را میبیند و سراغ کان را از همسایه ها می گیرد اما کسی او را ندیده.

ملیکه با نگرانی و استرس به الیاس زنگ میزند و میگه کان گمشده من دیر رسیدم مدرسه اما وقتی رفتم از مدرسه بیرون اومده و هرچی گشتم نبود تو محله هم نیست الیاس او را دلداری میده و به طرف محل راهی میشود. ملیکه به پلیس زنگ میزند و گزارش گم شدن پسرش را می دهد کان و افه در مسیر پلیس با همدیگه صحبت می کنند کان میگه من یک خواهر بزرگتر دارم اون زیاد از من خوشش نمیاد و به من میگه زیاد حرف میزنم افه هم درباره مخفیگاه شون در جنگل به کان میگه کان خیلی مشتاق میشه تا آنجا را ببیند وقتی به پلیس می رسد کان به اف میگه قبل از اینکه منو بدی به پلیس ها بیا بریم مخفیگاهو بهم نشون بده خیلی دوست دارم ببینم افه قبول میکنه و او را به طرف جنگل می برد. آنها از مسیر رودخانه رد می شوند‌. افه در خانه به سرویس بهداشتی میرود و دستان گلی و کثیفش را می شوید او فرار کردنش از جنگل و گذاشته شدن دستی روی شانه هایش را به یاد می آورد سپس روی پله ها مینشیند و زانویش را بغل میکند زینب از راه میرسد و افه بهش میگه باید به یه چیزی بگم اما زینب که به شدت از دست او عصبانی است دعوایش می کند و بهش میگه بسه دیگه! خستم کردی! چرا اینجوری می کنی؟ چرا هر روز به یک بهونه از مدرسه فرار می کنی؟ او با کلافگی به اتاقش برمیگردد و دوباره فرار کردنش از جنگل را به یاد می آورد. او از پنجره اتاقش به جنگل و مسیر رودخانه چشم می دوزد…..

بیشتر بخوابید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پسرم Oğlum + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا