خلاصه داستان قسمت ۲۰۰ سریال ترکی دختر سفیر
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۰۰ سریال ترکی دختر سفیر را می توانید مطالعه کنید. فصل اول این مجموعه محصول سال ۲۰۱۹ در ژانر درام است و فصل دوم آن در حال پخش می باشد. نام انگلیسی این سریال The Ambassador’s Daughter است. در این سریال انگین آکیورک Engin Akyürek ، نسلیهان آتاگل دوغلو Neslihan Atagül Doğulu، تولین یازکان Tülin Yazkan، غنچه جلاسون Gonca Cilasun و اوراز کایگیلاراوغلو Uraz Kaygılaroğlu به ایفای نقش پرداخته اند.
خلاصه داستان سریال دختر سفیر
سانجار و ناره از جوانی یکدیگر را دیوانهوار دوست دارند، اما پدر این دختر مخالف رابطه آنها بود. ناره و سانجار تصمیم میگیرند فرار کنند و مخفیانه ازدواج کنند. شب بعد از عروسی سانجار گمان میکند ناره به او خیانت کردهاست و حرفهای ناره را باور نمیکند، لذا او را از کلبهشان بیرون میکند. ناره خود را از صخره به پایین پرت میکند و به سختی مجروح میشود. ناره بعد از آن ناپدید میشود و داستان آنها به افسانه ای تبدیل میشود که ترکها برایشان شعر گفتهاند. سانجار گمان میکند ناره به راحتی او را ترک کردهاست و به دنبال زندگی تازهای به اروپا رفتهاست. سالها بعد ناره دوباره در زندگی سانجار ظاهر میشود. او در لحظهای که سانجار قصد ازدواج دارد، با دختر بچه ای ظاهر میشود و تصمیم میگیرد زندگی جدیدی را آغاز کند. سانجار پس از ورود دوبارهٔ ناره به زندگی اش، دوباره بهم میریزد و سعی در بیرون کردن ناره از زندگی اش دارد اما با اتفاقهای عجیب و مرتبط بهمی که در ادامه داستان میافتاد ورق بر میگردد و سانجار به دنبال حقیقت ۸ سال پیش میرود.
قسمت ۲۰۰ سریال ترکی دختر سفیر
سنجر در کنار دختر و زنش احساس خوشبختی می کند و ملک عکس ها و خاطراتی که پنج ماه با ماوی گذرانده اند را به پدرش نشان می دهد. ماوی می گوید: «ما فقط مدت کوتاهی از هم دور بودیم چیزی نیست که نتونیم جبرانش کنیم. » سنجر به دخترش نگاه می کند. او احساس می کند ملک بزرگ شده و می خندد. سپس به باغچه می روند و سنجر نگران ماوی است که اگر موقع زایمانش برسد بدون دسترسی به بیمارستان این شرایط سخت خواهد بود و باید به عمارت برگردند. اما ماوی می گوید: «حالا که گوون چلبی حضانت ملک رو داره اگه برگردیم ملکو با خودش میبره. بهتره همینجا بمونیم. » سنجر جواب می دهد: «بهتره مادرم به اینجا بیاد تا از ملک مواظبت کنه و تو به عمارت بیای. » اما ماوی می گوید: «ما نمیتونیم ملک رو تنها بذاریم چون احساس میکنه که ترکش کردیم. در ضمن به دنیا اومدن برادرش رو هم نخواهد دید. » بالاخره سنجر راضی می شود و می گوید: «بهتره از چیزای خوب حرف بزنیم. من به کسی اجازه نمیدم ما چهار نفرو از هم جدا کنه. »
گوون چلبی از این که اطرافش را آدم های بی عرضه پر کرده اند عصبی شده و با سدات تماس میگیرد و به او خبر می دهد که دوباره از سنجر رودست خورده نتوانسته تعقیبش کند. سدات از او می خواهد با هم ملاقات کنند و تهدیدش می کند که اگر با او همکاری نکند گزارش کارهای غیرقانونی اش که با کشتی های لوکس انجام می دهد را به پلیس خواهد داد. چلبی که ترسیده، فورا به ملاقات سدات می رود. سدات بعد از شنیدن توضیحات چلبی و این که چطور یحیا با پوشیدن لباس سنجر انها را گمراه کرده می گوید: «سنجر بین ما جاسوس داره وگرنه از کجا میدونه که تو خونه ش شنود داره. تورو فریب داده. » چلبی متوجه میشود که حق با سدات است. سدات از این که نتوانسته باعث سقط بچه ماوی بشود و او را با خود به استانبول بیاورد از خشم فریاد میزند و چلبی می گوید: «خودت خوب میدونی که ماوی اگه بمیره هم جایی نمیره. ما نتونستیم از پس سنجر بربیام. اگه دوست داری میتونم تورو با کشتی به یونان بفرستم تا زندگی کنی. » سدات خنده ی ترس آوری می کند و می گوید: «از صدقه سری من تونستی حضانت ملک رو بگیری حالا که احساس میکنی وجود من میتونه مانع رسیدن به خواسته هات بشه میخوای از شر من خلاص بشی. اما اگه دست از پا خطا کنی گزارشت رو به پلیس میدم. »
چلبی که می بیند سدات غیر قابل کنترل شده از افرادش میخواهد او را تعقیب کنند تا سر از کارش دربیاورد.
یحیا به مغازه الوان می رود و گیدیز برادر زاده ی الوان برای اولین بار یحیا را بابا صدا میزند و یحیا که انتظار این را نداشت از خوشحالی منقلب می شود. اما الوان می گوید: «تو عموی این بچه ای بهتره به این چیزا امیدوار نباشی. » یحیا می گوید: «ماه هاست که من همراه شما دوتام. بهتون عادت کردم. اجازه بده با هم زندگی کنیم. » اما الوان با ناراحتی می گوید این امکان ندارد و یحیا هم با دلخوری میرود.