خلاصه داستان قسمت ۲۰۵ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۲۰۵ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۲۰۵ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۲۰۵ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۲۰۵ سریال ترکی خواهران و برادران

عمر اینا در حال فکر کردنن که درباره چه موضوعی مطلب بنویسن که تو بورسیه ایتالیا قبول بشن. سپس آیبیکه به حیاط پشتی مدرسه میره و در حال فکر کردن به موضوعه که تولگا میره پیشش و میگه مشکلت برکه؟ آیبیکه میگه نه دیگه از دستش ناراحت نمیشم فقط عصبیم! سپس آیبیکه درباره بورسیه ایتالیا بهش میگه که اصلا هیچی به ذهنم نمیرسه که بنویسم  تولگا میگه پس انگیزه نداری! آیبیکه نه اتفاقا خیلی انگیزه هم دارم ولی نمیدونم چی بنویسم! سپس باهمدیگه صحبت میکنن. تو مدرسه آسیه میره پیش دوروک و ازش میپرسه که شال دور گردنت واسه چیه؟ دوروک میگه امروز تیم ملی بسکتباله سپس بهش میگه میخوام یه چیزیو بهت بگم که هیچکی نمیدونه و ازت میخوام کسی نفهمه چون موضوع خیلی مهمیه واسم سپس تعریف میکنه که من یه عروسک خرسی دارم که هروقت ازش شانس میخوام و میزارم بالاسرم میخوابم به چیزی که میخوام میرسم شاید از نظر تو مسخره باشه ولی واسه من خیلی موضوع جدیه آسیه میگه نه بابا چرا مسخره؟ خیلیم خوبه. دوروک تایید میکنه که به کسی چیزی نگه آسیه میگه چرا باید بگم؟ معلومه که نمیگم! برک که حرف های اونارو شنیده به خودش میگه اما من نمیتونم به کسی چیزی نگم! شنگول با آیبیکه و اوگولجان با مینی بوسشان تو سطح شهر میگردن و با بلندگو تبلیغ میکنن.

از طرفی گونور و اورهان و افرا با ماشین تو سطح شهر میگردن و با بلندگو تبلیغ میکنن و برای خودشون رأی جمع میکنن. شنگول با بچه هاش یه جا وایسادن و تعداد زیادی از اهالی جمع شدن و باهاشون حرف میزنه که گونور از اونجا میخواد رد بشه و حامله بودن شنگول را بهونه میکنه که نباید از بچه اش جداش کنیم تا اینجوری به اون رأی بدن اما شنگول میگه نماینده باید از جنس خود مردم باشه نه اینکه با ماشین لوکسش سطح شهر راه بره و فخر بفروشه! سپس همگی شنگول را تشویق میکنن و اسم اونو به زبون میارن که گونور به اورهان میگه برو که دارم از عصبانیت میترکم! شب آسیه تو محل کارش وقتی میفهمه که دوست و همکارش پالتو نداره، پالتوشو بهش میفروشه و قبل از اینکه بره خونه میره بازار با پول پالتو یه بوت برای امل که کفشش پاره شده بود میگیره و به خانه میره و میزاره کنارش تا وقتی از خواب بیدار شد ببینه. عمر و سوزی و لیلا برای انجام تکلیف استاد ادبیاتشون که باید یه فیلم را نقد کنن به سینما رفتن اما عمر و لیلا بیشتر درباره مسابقه تیم ملی هیجان دارن. آنها وقتی وارد سینما میشن از طریق ایرپاد مسابقه را دنبال میکنن که وقتی امتیاز میگیرن همزمان باهمدیگه وسط سینما بلند میشن و داد میزنن که سوزی با تعجب بهشون نگاه میکنه و میگه واقعا باورم نمیشه! شما داشتین به مسابقه گوش میکردین؟ باورم نمیشه که همچین کاری باهام کردین! و ازشون میخواد تا از اونجا برن.

فردای آن روز وقتی امل از خواب بیدار میشه با دیدن کفش هاش حسابی خوشحال میشه و میگه اینا مال منه؟ عمر متوجه کفش ها میشه و میگه خیلی خوشگله مبارکت باشه! سپس از آسیه میپرسه از تولیدی پول گرفتی؟ او میکه نه پالتوشو فروختم امل اینو میشنوه و ناراحت میشه. عمر آسیه را سرزنش میکنه و میگه خوب اینجوری سرما میخوری زمستون میخوای چیکار کنی؟ او میگه یه کاریش میکنم حالا. بعد از رفتن بچه ها به مدرسه اورهان به خونه میره و با دیدن کفش های امل میگه چقدر قشنگه امل میگه آره آبجیم واسم خریده اورهان میپرسه پس چرا ناراحتی؟ امل میگه آخه شنیدم پالتوشو فروخته اینو واسم خریده اورهان ناراحت میشه و میگه بریم تو واسه این یه فکری میکنیم. آسیه مقاله بورسیه را نوشته و افرا میخونه و میگه این خیلی خوبه آسیه میگه ولی نمیخوام تحویل بدم افرا دلیلشو میپرسه که او میگه چون اگه قبول بشم ناراحت میشم از نظر مالی نمیشه رفت سپس مچاله میکنه و از اونجا میره. آیبیکه وقتی به اونجا میره با دیدن اون مقاله وسوسه میشه که برداره تولگا بهش میگه اگه میخوای برداری حواست باشه که با قلم خودت بنویسی و میره. اورهان به خانه میره و گونور ازش میپرسه که چرا انقدر بهم ریخته ست او ماجرای پالتو آسیه را میگه گونور میگه من بعد از میتینگ امروز میرم پالتو میخرم واسش اورهان خوشحال میشه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا