خلاصه داستان قسمت ۲۰۸ سریال ترکی تردید (هرجایی)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۰۸ سریال ترکی تردید (هرجایی) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی هرجایی در روزهای جمعه ساعت ۸ شب به وقت ترکیه پخش می شود و دارای طرفداران بی شماری در ترکیه و دیگر کشورها می باشد. هرجایی (عهدشکن، بی‌وفا) یک مجموعه تلویزیونی درام عاشقانه ترکیه است که حاصل پیدایش یک عشق با طعم انتقام و با بازی آکین اوزو، گولچین سانتیرجی اوغلو، ابرو شاهین، اویا اونوستاشی ، احمد تانسو تانشانلر، سرهت توتوملر می‌باشد.

قسمت ۲۰۸ سریال ترکی تردید (هرجایی)

خلاصه داستان قسمت ۲۰۸ سریال ترکی تردید (هرجایی)

زهرا بعد از بگومگو با هازار دیگر مطمئن است که زندگی اش را از دست داده است. عزیزه در بیرون از شهر به محمود وصیت می کند که مراقب خانواده اش باشد و سپس توی قبر دراز می کشد و با خودش می گوید: «کارهایی که من انجام دادم قال بخشش نیستن. نه هازار نه میران هرگز منو نمی بخشن.» و به لحظه ای فکر می کند که با وجود آن همه ظلم ریحان خودش را به خطر انداخت و جان او را نجات داد. او حتی زندگی جهان را هم به دوزخی تبدیل کرده بود. عزیزه آماده می شود که خودش را از بین ببرد. ریحان خودش را به آنجا می رساند و به عزیزه می گوید: «نباید بدون حرف زدن و رو به رو شدن با پسرت بری. تو باید عذاب کارهات رو به خاطر بچه هات تحمل کنی. با اسم عزیزه بدی کردی ولی با اسم عایشه خوبی کن. چون من مطمئنم که هنوز خوبی در وجودت زنده ست. چون من و بچه م رو نجات دادی. اگه بمیری پدرم و میران هرگز خودشون رو نمی بخشن. اون موقع خودت هم هرگز بخشیده نمیشی. زنده بمون و جبران کن.» عزیزه با حرف های ریحان مجاب می شود و به خانه برمی گردد.

میران که تا صبح جلوی اتاق نشسته تا شاید دلشاه اسم او را صدا بزند وارد اتاق می شود و کنار مادرش می نشیند. دلشاه فاصله اش با او را حفظ می کند و میران می گوید: «به من یه قبر نشون دادن و گفتن که قبر توئه. تو چطور مطمئن شدی که پسرت مرده؟» دلشاه می گوید: «عزیزه منو سر مزاری برد که اسم میران روش نوشته شده بود و پیراهن کوچیک خونی اونو به دستم داد. حالا تو خودت رو ناراحت نکن. عزیزه تو رو هم فریب داده و من مادرت نیستم.» میران دست ای دلشاه را می بوسد و می رود. بیرون از اتاق ریحان به او می گوید: «تو باید سراغ عزیزه بری و اونو با مادرت رو به رو کنی. اگه عزیزه بهش بگه که تو زنده ای شاید باور کنه.» گونول که احساس می کند جایی جز کنار مادرش ندارد تصمیمی می گیرد به کارس پیش مادرش برود. ولی از طرفی نسبت به آزاد احساس پیدا کرده و می خواهد احساس آزاد را هم نسبت به خودش بداند. بنابراین پیش او می رود و می گوید قصد دارد به کارس برود. آزاد از او می خواهد که همانجا بماند و کنار خانواده اش باشد. در ضمن به او می گوید که می تواند روی حمایتش حساب کند.

نصوح تصمیم دارد به هازار بگوید که عزیزه مادرش است ولی هازار وقتی از زبان پدرش می شنود که او و عزیزه عاشق هم بوده اند و حتی فرزندشان در آتش سوزی از بین رفته فریاد می زند: «پس هر زنی که بچه ش از بین رفت بیاد و مردم آزاری کنه و انتقام بگیره. عزیزه قابل بخشش نیست.» و می رود. او به ادامه حرف های پدرش گوش نمی دهد. عزیزه به سمت عمارت اصلان بی می رود و مردم به او لعنت می فرستند. اما عزیزه تصمیم گرفته تحمل کند و با تقدیرش رو به رو شود و وارد عمارت می شود. فیرات از او می پرسد: «تو از من و مادرم حمایت کردی ولی چرا به مادر میران رحم نکردی و مادر و پسر رو از هم جدا کردی؟» اسما به او می گوید: «باید چیزایی به تو بگم.» و او را به اتاقی می برد و عزیزه با فسون تنها می ماند. هارون ناخواسته حرف های یارن را از پشت تلفن می شوند که به هاندان می گوید: «من و هارون دیگه زن و شوهریم. به زودی حامله میشم. اون موقع می تونم هارون رو روی انگشتام بچرخونم و گونول و فیرات رو از عمارت اصلان بی بیرون بندازم و خانم اینجا بشم.» هارون مات و مبهوت زنش را نگاه می کند.

بیشتر بخوانید: 

خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی تردید (هرجایی) + جزئیات داستان

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا