خلاصه داستان قسمت ۲۰۹ سریال ترکی تردید (هرجایی)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۰۹ سریال ترکی تردید (هرجایی) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی هرجایی در روزهای جمعه ساعت ۸ شب به وقت ترکیه پخش می شود و دارای طرفداران بی شماری در ترکیه و دیگر کشورها می باشد. هرجایی (عهدشکن، بی‌وفا) یک مجموعه تلویزیونی درام عاشقانه ترکیه است که حاصل پیدایش یک عشق با طعم انتقام و با بازی آکین اوزو، گولچین سانتیرجی اوغلو، ابرو شاهین، اویا اونوستاشی ، احمد تانسو تانشانلر، سرهت توتوملر می‌باشد.

قسمت ۲۰۹ سریال ترکی تردید (هرجایی)

خلاصه داستان قسمت ۲۰۹ سریال ترکی تردید (هرجایی)

در عمارت اصلان بی فسون به عزیزه می گوید: «به زودی به عمارت شاداغلو می رم و به همه میگم تو و نصوح عاشق هم بودین و هازار پسر شماست.» عزیزه جواب می دهد: «هر کاری دوست داری بکن ولی بدون اگه با پسرم کاری داشته باشی پسرت به خطر می افته.» در همین حال میران و ریحان از راه می رسند و میران با خشم داد می زند: «پیراهن خونی منو به مادرم نشون دادی و باعث شدی بپذیره فرزندش مرده. حالا اون منو قبول نمی کنه.» ریحان جلو می رود و از عزیزه می خواهد همراه آنها به عمارت شاداغلو برود و دلشاه را مجاب کند که میران پسر اوست. عزیزه همراه آنها نی رود. فیرات به اسما می گوید: «اگه میگی هازار پسر نصوح و عزیزه ست پسر هازار حق داره اینو بدونه.» اسما می گوید: «عزیزه می خواد بدی هاش رو جبران کنه و بعد با هازار رو به رو بشه. پس هازار نباید چیزی بفهمه.»

از آن طرف هارون یارن را سوار ماشینش می کند و داد می زند: «اجازه نمیدم با احساسات من بازی بشه. اول تو رو به عمارت شاداغلو می برم و تحویل پدرت میدم بعد هم طلاقت میدم.» یارن گریه می کند و در اتومبیل را باز می کند تا خودش را بیرون بیندازد. هارون ماشین را نگه می دارد و یارن می گوید: «نمی خوام به خونه پدرم برم.» و اسلحه را از کمر هارون می کشد و روی شقیقه اش می گذارد. هارون سعی می کند او را نصرف کند و اسلحه را از دستش می گیرد ولی گلوله شلیک می شود و هارون نقش بر زمین می شود. یارن جیغ می کشد و با جهان تماس می گیرد و می گوید هارون را کشته است. جهان و هاندان خودشان را با وحشت به آدرسی که یارن داده می رسانند. جهان سریع اثر انگشت یارن را از روی اسلحه پاک می کند و همگی از آنجا می روند و جنازه هارون همانجا می ماند.

میران و ریحان و عزیزه وارد عمارت شاداغلو می شوند و هازار از دیدن عزیزه عصبانی می شود ولی میران توضیح می دهد که او باید با دلشاه صحبت کند. هازار دلشاه را که ترسیده پیش عزیزه می آورد و عزیزه گریه کنان می گوید که سال ها پیش به میران دلشاه دروغ گفته و میران زنده است. دلشاه رو به میران می گوید: «چشات شبیه چشمای پسرمه ولی اون مرده. من بیست و پنج ساله پیراهن خونی پسرم رو بغل کردم و خوابیدم. اون نمی تونه زنده باشه.» میران مادرش را سوار ماشین می کند و او را به گورستان می برد تا قبر خالی را نشانش دهد. فسون که منتظر است ضربه ای به عزیزه بزند ماشین را تعقیب می کند. هازار از عزیزه یم خواهد که گورش را گم کند. نصوح و ریحان از هازار می خواهند که با عزیزه بدرفتاری نکند. عزیزه با چشم گریان می رود و هازار داد می زند: «این زن قابل بخشش نیست. چرا ازش حمایت می کنین؟» میران مادرش را سر مزار خالی می برد و به او توضیح می دهد که عزیزه هر دوی آنها را فریب داده و قبر هر دو خالیست اما دلشاه هنوز هم باور ندارد. فسون از پشت درخت ها آنها را زیر نظر گرفته است. در همین حال جهان که قصد دارد قتل هارون را به گردن عزیزه بیندازد با فسون تماس می گیرد و خبر کشته شدن هارون را می دهد. فسون در میان خشم و ناامیدی اسلحه محافظش را بر می دارد و به سمت دلشاه و میران شلیک می کند.

بیشتر بخوانید: 

خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی تردید (هرجایی) + جزئیات داستان

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا