خلاصه داستان قسمت ۲۰ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۲۰ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…
خلاصه داستان قسمت ۲۰ سریال ترکی تازه عروس
قلندر با کمک ترکمن لباس هایش را میپوشد و به ترکمن میگه برو به فامیلم خبر بده تا بریم بیرون ترکمن میگه تازه از زیر کتک اون زن ها بیرون اومدی دوباره میخوای بری؟ قلندر میگه من تازه از دست اونا خلاص شدم میخوام برم روحم آزاد بشه همان موقع زن هایش وارد عمارت میشن و قلندر با کلافگی میگه مار از پونه بدش میاد دم لونه اش سبز میشه! همه ی آنها یکی یکی تو صورتشون تف میکنن و میرن. خان پیش الماس میره و میگه اگه اینکارو نمیکردی اگه به مادرم نمیگفتی همه چیزو میخواستم درست کنم حالا اینجوری نمیدونم چی پیش میاد! الماس با پرویی میگه اگه خبرها زود پخش میشه مقصرش منم؟ و سر این موضوع باهم بحث میکنن الماس میگه برو جلو بابات وایسا و بگو میخوام با الماس ازدواج کنم من واسم مهم نیست که هوو بشم اشکالی نداره اما خان میگه تو کلا نمیدونی چی داری! فردای آن روز زن ها از این وضعیت ناراحت هستن که ترکمن بهشون میگه انقدر زیاده روی کردین تا قلندرخان از اینجا گذاشت و رفت! معتبر میگه رفت؟ کجا رفت؟ ترکمن میگه از اینجا رفت خسته اش کردین. عایشه میگه یعنی تو این وضعیت مارو تنها گذاشت و رفت؟ ترکمن سر سینی صبحانه میشینه و میگه ولی خداروشکر همه چیز الکی بوده. آنها میپرسن یعنی چی؟ ترکمن میگه یعنی اینکه الکی گفته بود که ورشکست شده بود میخواسته شمارو بسنجه ببینه کی تو نداری پیشش میمونه که این بلارو سرش آوردین که از خونه خودش فراری بشه. آنها میگن وای ببین با این بلایی که سرش آوردیم دیگه کلا از ما زده شده معتبر میگه همش زیر سر اون کامیلاست اومد زندگیمونو به فنا داد! نازگل و آفت تو آشپزخانه هستن و الماس میگه میخوام برم اون الماسو ببینم و از آفت میپرسه میدونی آدرسش کجاست؟ او میگه نه سپس به بلا اشاره میکنه و میگه ولی اون شاید بدونه یعنی حتما هازار بهش گفته.
نازگل پیش بلا میره و میگه با آفت میخوایم بریم بازار بگردیم گفتم تو هم بیای بریم اینجا حوصله ات سر نرفت؟! بلا خوشحال میشه و میگه الان از منم میخواین تا باهاتون بیام؟ الان سریع میرم حاضر میشم میام سپس با همدیگه به مرکز شهر میرن. اونجا بلا میپرسه کجا میریم؟ نازگل میگه شمارو نمیدونم ولی من میخوام برم پیش الماس بلا میگه اونجا چرا؟ سپس سعی میکنه منصرفش کنه و در آخر میگه من نمیام شما برین اما نازگل میگه نه باید بیای و آدرسو ازش میگیره و باهم به اونجا میرن. وقتی میرسن نازگل تو لابی هتل شروع میکنه با صدای بلند الماس را صدا زدن و وقتی الماس میاد میگه اینجا چخبره؟ نازگل میره جلو و میگه پس اون زنیکه تویی! الماس میگه تو که خوشگلی اونجوری که خان میگفت نیستی! نازگل داد میزنه که اسم شوهر منو به زبونت نیار! و باهم درگیر میشن بلا میاد اونارو از هم جدا کنه که یکدفعه الماس از پله ها پایین میوفته بلا حسابی خشکش زده و انها بلارو با خودشون میبرن و فرار میکنن. وسط راه بلا میگه بیاین برگردیم ببینیم حالش چجوریه خوبه یا نه؟ اما نازگل میگه حق نداری بری اونجا وگرنه با من طرفی! بلا میگه باشه و زنگ میزنه هازار تا بیاد پیشش و آروم بشه. قلندر خان تو شرکت هست که هازار و خان بهش میگن دارن نقشه ات به واقعیت تبدیل میشه همه دارن زنگ میزنن قراردادشونو فسخ میکنن ورشکستگی نزدیکه! خان میگه باید بری به تک تک اونا بگی ماجرا از چه قراره! قلندر خان به عمارت برمیگرده که زن هایش تو آلاچیق نشستن و با دیدنش میگن برگشتی آقا؟ قلندر میگه نه اومدم یکسری وسایل بردارم و برم همان موقع کامیل و کامیلا هم چمدان به دست میان و قلندر وقتی میبینه کامیل داره میره بیشتر ناراحت میشه و به داخل عمارت میره. زنهای قلندرخان کامیلارو مقصر میدونن و میگن اومدی نظم ۲۵ساله مارو بهم زدی و الان میخوای بری؟ کامیلا میگه چرا میندازین گردن من؟ شما زیادی شوهرتونو آزاد گذاشتین اگه افسارشو گرفته بودین اینجوری نمیشد!
سپس به زن ها میگه ما زن ها اگه پشت همدیگه باشیم هیچوقت جرأت نمیکنن این بلاهارو سرمون بیارن و شروع میکنه باهاشون حرف زدن. آنها تحت تاثیر قرار میگیرن و بهش میگن میشه نری به ما کمک کنی ما بهت احتیاج داریم؟! کامیلا خوشش میاد و میگه واقعا به من احتیاج دارین؟ سپس قبول میکنه و میگه باشه میمونم نمیرم و بهتون کمک میکنم. قلندر میاد و وقتی کامیل بهش میگه که نمیرن خوشحال میشه و باهمدیگه سوار ماشین میشن و میرن به ویلا و تنهایی باهم کباب درست میکنن. هازار پیش بلا میره و او واسش تعریف میکنه که جه بلایی سر الماس آورده در حین حرف زدن بلا یه مرد مست زل زده به بلا که هازار به بلا میگه ببخشید عشقم به لظه صبر کن و با اون مرد دعواش میشه و شیشه نوشیدنیشو تو سرش خورد میکنه. بلا به قلندر زنگ میزنه و میگه باباجون هازار تو بازداشتگاهه و واسش تعریف میکنه ماجرارو آنها به طرف اداره پلیس راهی میشن اما بهش میگن
که باید اونجا بمونه تا تکلیف اون مرد روش بشه. قلندر ازشون میخواد به خانه برگردن و خودش اونجا میمونه. آنها وقتی به خانه میرسن میبینن که پلیس به اونجا میاد و ایندفعه بلارو به جرم ضرب و شتم فردی به نام الماس میخوان ببرن خان میپرسه اینجا چخبره؟ بلا بهش میگه من این کارو نکردم فقط میخواستم جداشون کنم از هم خان میگه کیارو؟ بلا میگه نازگل و الماسو سپس پلیس ها اونو یا خودشون میبره. کامیل پیش کامیلا میره و دستگیری دخترش را میگه…..