خلاصه داستان قسمت ۲۲۳ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۲۲۳ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …

خلاصه داستان قسمت ۲۲۳ سریال ترکی خواهران و برادران

آکیف سر میز صبحانه با نباهت و دوروک نشسته بعد از رفتن دوروک، آکیف از نباهت میپرسه که چجوری بالاخره راضیش کردی برگرده خونه! نباهت میگه لازم نبود کاری کنم خودش خود به خود جور شد و ماجرارو تعریف میکنه. تو مدرسه آسیه ماجراش با نباهت را که باعث شد دوروک باهاش قهر کنه به اوگولجان و آیبیکه میگه همان موقع دوروک میاد که آسیه به داخل کلاس میره و اوگولجان برای اینکه مجبور نشه به دوروک سلام کنه چشم بسته به داخل کلاس میره. آیبیکه عکس داداششو به برک که اومده نشون میده و از خوشگلیش تعریف میکنه. تو کلوب احمد پیش سوزان میره و میگه چیشده؟ پکری! سوزان بهش میگه که عمرو نباهت اخراج کرده احمد دلیلشو میپرسه که سوزان میگه گفته میزو خوب تمیز نکرده! نباهت هم با اون شخصیت دمدمی مزاح بودنش اخراجش کرده احمد میگه من الان میرم باهاش حرف میزنم. او پیش نباهت میره و میگه عمر پسر منه تو نمیتونی همینجوری اخراجش کنی! سپس بعد از کمی بحث میگه که من عمر دوباره استخدام میکنم نباهت میگه یعنی تصمیم منو نادیده میگیری؟ احمد میگه آره همونجوری که تو استخدام دوباره شوهر سابقت تصمیم منو نادیده گرفتی نباهت میگه که اینطور! باشه و میره.

صرب داخل کلاس میره و افرادو دست میندازه و بهش لقب فیک پوش میده افرا باهاش دعوا میکنه که اوگولجان جلو میره و با صرب به خاطر رفتارش دعوا میکنه که تولگا میره جداشون میکنه و به صرب گوشزد میکنه که ازشون فاصله بگیره. افرا رفته حیاط پشتی و گریه میکنه که اوگولجان پیشش میره و میگه چیشده؟ میشنوم! افرا میگه واقعا داشته منو مسخره میکرده! وقتی داشتم تمام تلاشمو میکردم که تو چشمش برم اون داشته منو بازی میداده و میخندیده! و قسمت بدترش اینه که موفق هم شده! اوگولجان اونو سعی میکنه آروم کنه و دلداری بده. آسیه تو مدرسه گرم گرفتن عمر را با یاسمین میبینه و حسودی میکنه. دوروک پیشش میره و ازش میخواد تا کمی حرف بزنن آسیه ماجرارو واسش توضیح میده که دوروک بیشتر سردرگم میشه و نمیدونه کی این وسط داره راست میگه. آکیف میره به رستوران گونور و بهش میگه که دیده به شنگول کمک نکرده و از اونجا فرار میکرده! سپس از گونور پول میخواد تا به اورهان چیزی نگه گونور جا میخوره اما بعد قبول میکنه. او بعد از رفتن آکیف بهم میریزه و شروع میکنه به گریه کردن. بعد از تمام شدن کلاس ها احمد به مدرسه میره و به عمر خبر میده که به سرکارش برگرده او حسابی خوشحال میشه که صرب از دور اونارو میبینه و دوباره کلافه میشه.

دوورک با نباهت به طرف تولیدی که آسیه توش کار میکرد میره. اونجا از اردال میپرسه که مادرشو اونجا دیده یا نه! اردال یاد پولی که گرفته از نباهت و حرفاش میوفته و میگه نه اولین باره این خانمو اینجا میبینم! نباهت به دوروک میگه باز حرف مادرتو قبول نکن این همه راه مادرتو بکشون اینجا! سپس بهشون میگه که رومیزی ها و فرم پرسنل کلوبشو میخواد عوض کنه و به او میخواد بده بدوزه ولی به یه شرط که آسیه هم اونجا کار کنه و اگه پول ندارین حقوقشو بدینمن خودم میدم بهش ولی نباید کسی بفهمه حتی خودش! اردال قبول میکنه و دوروک خوشحال میشه. اردال بعد از رفتنشون به آسیه زنگ میزنه و خبر میده که سرکارش برگرده اما آسیه میگه من عروسک خیمه شب بازیتون نیستم و قبول نمیکنه. دوروک پیش آسیه میره و بهش میگه که مادرشو برد پیش صاحب کارش و کار مادرش نبوده آنها دوباره باهم بحث و دعوا می کنن وآسیه ازش میخواد از اونجا بره. شوال با یاسمین میخوان برن کلوب اول چیزی بخورن بعد به سینما برن. اونجا با نباهت روبرو میشن و ازش میخوان تا باهاشون بیاد یاسمین میگه پس من دوتا بلیط دیگه میگیرم واسه شما و دوروک نباهت قبول میکنه….