خلاصه داستان قسمت ۲۳۳ سریال ترکی تردید (هرجایی)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۳۳ سریال ترکی تردید (هرجایی) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی هرجایی در روزهای جمعه ساعت ۸ شب به وقت ترکیه پخش می شود و دارای طرفداران بی شماری در ترکیه و دیگر کشورها می باشد. هرجایی (عهدشکن، بی‌وفا) یک مجموعه تلویزیونی درام عاشقانه ترکیه است که حاصل پیدایش یک عشق با طعم انتقام و با بازی آکین اوزو، گولچین سانتیرجی اوغلو، ابرو شاهین، اویا اونوستاشی ، احمد تانسو تانشانلر، سرهت توتوملر می‌باشد.

قسمت ۲۳۳ سریال ترکی تردید 
قسمت ۲۳۳ سریال ترکی تردید

خلاصه داستان قسمت ۲۳۳ سریال ترکی تردید 

فیرات دوباره جلسه ای ترتیب داده و شاداغلوها حاضر می شوند. او می گوید: «باید قسمت محصولات زیتون رو پایین بیاریم تا مشتری هامون زیاد بشن و به صادرات فکر کنیم. در این صورت درآمد ما چهار برابر خواهد شد.» میران می گوید: «ولی با این کار به شرکت های دیگه ضربه می زنیم و اونا رو با خودمون دشمن می کنیم.» هازار هم حرف میران را تایید می کند. در همین حال فسون و گونول هم از راه می رسند و فسون می گوید: «حالا من صاحب پنج درصد سهام هارون از شرکتم.» میران که چشم دیدن او را ندارد می گوید: «پسر تو نه اصلان بیه و نه شاداغلو. بهتره سهامش رو به ما واگذار کنی.» فیرات برای پیشنهادش رای گیری می کند و همه موافقند جز هازار و میران. میران می گوید: «اما داری دشمن تراشی می کنی. خوددانی!» و می رود.

ریحان برای دیدن پزشک معالج جدید به بیمارستان می رود و متوجه می شود که پزشک جدید آزراست. او از آزرا خواهش می کند که پزشک دیگری را معرفی کند. آزرا به او شک می کند و پرونده اش را می خواند و با نگرانی می گوید که باید سقط جنین کند. ریحان گریه می کند و می گوید: «بعد از این من دیگه هرگز بچه دار نمیشم. میران بچه دوست داره. باید به اون یه بچه بدم.» آزرا به او التماس می کند که خودکشی نکند چون میران بدون او نمی تواند زندگی کند. ریحان او را قسم می دهد که به میران چیزی نگوید. سپس یه شرکت به دیدن میران می رود و می گوید: «باید با هم بریم همه جای شهر رو بگردیم و عکس بگیریم تا پسرمون بعدا بفهمه که چقدر عاشق هم بودیم. اما عکس عروسی نداریم.»  آنها در کوچه های شهر می گردند و خوش می گذرانند و آخر شب میران ریحان را به فروشگاه لباس عروس می برد و از او می خواهد که یک لباس عروس انتخاب کند چون می خواهد دوباره جشن عروسی بگیرند.

ریحان از خوشحالی او را بغل می کند و در دل می گوید: «کاش می تونستم بگم که دارم می میرم.» آنها لباس عروس می خرند و به خانه برمی گردند. دلشاه با دیدن عکس های جدید آنها به خودش می گوید: «می خوای خونواده منو نابود کنی و برای خودت یه خونواده جدید درست کنی. ولی خوابش رو ببینی.»فسون به عمارت شاداغلو می رود و برای اینکه خانواده آنها را به بریزد عکس بوسیدن گونول و آزاد را به هاندان و جهان نشان می دهد و می گوید: «چرا می خواین آبروی خانواده ما رو ببرین؟» جهان به صورت آزاد سیلی می زند و می گوید: «مگه من بمیرم که تو بخوای با گونول زن سابق میران ازدواج کنی.» آزاد هم محکم می ایستد  و می گوید: «ما ازدواج خواهیم کرد. چون عاشق همیم.» میران و هازار می آیند و جهان و آزاد را از هم جدا می کنند و میران به جهان می گوید: «گونول آدم خوبیه. باید کمکشون کنی ازدواج کنن.» جهان به او طعنه می زند: «زن سابقت رو خوب می شناسی.» و میران جواب می دهد: «اون قربانی عزیزه بود. همیشه خواهر من خواهد بود.»

ریحان و آزرا در کافه نشسته اند که ناگهان درد ریحان شروع می شود. آزرا او را به دستشویی می برد و التماسش می کند که خودش را به کشتن ندهد و می گوید ممکن است حتی به زایمان نرسد. زهرا که از پشت سر حرف های آنها را شنیده توضیح می خواهد و آزرا همه چیز را توضیح می دهد. زهرا به ریحان می گوید: «همین حالا باید سقط کنی. من تماشاگر مرگ تو نخواهم بود.» ریحان می گوید: «تو نمی خوای من صدمه ببینم. منم نمی خوام پسرم آسیب ببینه. اگه اونو سقط کنم خودم رو می کشم.» زهرا درمانده می شود.میران به اتاق پیش ریحان می رود و می گوید: «آزاد و گونول عاشق شدن. ما باید کمکشون کنیم.» ریحان خوشحال می شود و میران به دیدن آزاد می رود و به او می گوید :«من کنار شما هستم.» آزاد می گوید: «خانواده های ما مانع میشن. برای همین من و گونول فردا ازدواج می کنیم. تو و ریحان هم شاهد عقد ما خواهید بود.» میران به او تبریک می گوید.دلشاه به اتاق ریحان می رود و می گوید: «همه رو با دروغات به سمت خودت می کشی. ولی خوشحال نباش. به زودی می میری و من و پسرم و نوه م اینجا زندگی می کنیم.» زهرا که برای سر زدن به ریحان آمده حرف های دلشاه را می شنود و داد می زند: «اجازه نداری دخترم رو اذیت کنی.» او دلشاه و شکران را از اتاق ریحان بیرون می کند و می گوید: «به خاطر تو دیوونه شدم. ومدم التماس کنم که خودت رو به کشتن ندی.» و گریه سر می دهد.

بیشتر بخوانید: 

خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی تردید (هرجایی) + جزئیات داستان

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا