خلاصه داستان قسمت ۲۳۵ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۲۳۵ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۲۳۵ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۲۳۵ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۲۳۵ سریال ترکی خواهران و برادران

جلوی اداره پلیس نباهت غر میزنه سر آکیف که چرا دوروک همچین کاری کرده آکیف میگه ببین دوروک کاری کرده که من واسه زن عقدی خودم انجام ندادم! و ازش میخواد تا زیاد گیر نده بهشون نباهت میگه فکر کردی اصلا من چرا مخالف رابطه شونم؟ چون برادرشون قدیر به خاطر ملیسا مرد! مادر و پدرشون به خاطر تو مردن! وقتی اینو بفهمن حال جفتشون  بد میشه من دارم جلوگیری میکنم! بد از چند دقیقه آسیه و دوروک میان و پلیس میگه که کسی که دنبالش بودیم بازداشت شده اونم تو اظهاراتش اعتراف کرده همگی خوشحال میشن و به خانه هاشون میرن. اورهان پیش شنگول میره و بعد از چند دقیقه بچه ها هم از راه میرسن. عمر بهشون میگه که قضیه خونه کنسل شده اونا جا میخورن و اورهان میپرسه که میونه ات با پدرت بد شده؟ عمر میگه من فهمیدم که فقط یه پدر داشتم و دارم و با احمد هیچ نسبیتی ندارم. آکیف و نباهت دوروک را به خانه اش میرسونه اونجا بعد از رفتنش نباهت به آکیف میگه ببین پسرم کجا اومده مونده! من باید از آسیه دورش کنم و بهش میگه که یاسمین را برای دوروک زیر سر داره آکیف بهش میگه من از احمد متنفرم و من مخالفم اما نباهت اعتنایی نمیکنه.

تو خونه عمر و آسیه باهمدیگه درباره اتفاقی که واسه عمر افتاده حرف میزنن و آسیه ازش میپرسه به خاطر حرف هایی که آقا احمد بهت زده دلت شکسته نه؟ او تایید میکنه و میگه البته خودمم زیاده روی کردم توقع داشتم بعد از چند روز منو بیشتر از صرب دوست داشته باشه! تو خونه شنگول اورهان از اوگولجان میخواد بیاد برن سر نظافت یه خونه که او به بهونه درس خوندن میپیچه اما شنگول میگه من میام کمکت ولی پولش باید نصف بشه اورهان قبول میکنه. آیبیکه میره پیش برک تا لباس هایی که برک ازش خواسته بود بیاره تا به بهونه فروش بره بزاره تو کمد مادرش را بده او پولشو میگه باید نصف کنیم سپس برک را به قهوه دعوت میکنه. شنگول و اورهان به خانه ای که باید تمیز کنن میرن و اونجا اورهان آهنگی میزاره و شروع میکنن به کار کردن. بچه ها تو خونه تولگا و دوروک جمع شدن. بهار با خواهرش زهرا به اونجا میان. زهرا به تولگا و بهار میگه که ۵۴ دقیقه وقت داریم برای تمرین ریاضی! بهار با خواهرش وارد خونه میشه و با عمر و آسیه هم آشنا میشه. بچه ها تو باهم حرف میزنن و تولگا بحث ازدواج زوریشو وسط میکشه او میگه من مجبورم آسیه میگه هیچکی مجبور نیست برو خودت تنهایی زندگی کن!

او میگه نمیتونم چون نه کار دارم نه جایی! خواهرمم مریضه! همگی ناراحت میشن. عمر آیبیکه را به خانه اش میرسونه و درحال صحبت کردنن که آیلا به اونجا میاد و بهشون با عصبانیت میگه که دیگه کارتون به اینجا رسیده که وسایل منو میدزدین؟ آیبیکه وقتی میفهمه برک چیکار کرده با عصبانیت به داخل خانه میره و برک به مادرش میگه او از چیزی خبر نداشته و باهاش دعوا میکنه. نباهت با یاسمین قرار گذاشته و بعد از کمی حرف زدن بهش میگه ازت کمک میخوام تا آسیه از دوروک جدا بشه. احمد تو کلوب پیش سوزان میره ولی او با احمد دعوا میکنه به خاطر رفتارش با عمر. اورهان پولی که گرفه از نظافت را یخوردشو برمیداره و بقیه شو به شنگول میگه. او وقتی میفهمه که پول زیادی به هتل میده بهش میگه اون پولو بده من بیا اتاق آیبیکه را اجاره کن او خوشحال میشه و قبول میکنه. وقتی باهم به خانه میرن بچه ها از اینکه پدرشون میاد اونجا خیلی خوشحال میشن و بغلش میکنن. شب عمر پیش احمد رفته و موتور پس میده ومیگه یاد گرفتم که وقتی بچه دار شدم اصلا شبیه شما نشم و از اونجا میره. فردای آن روز حلمیه وقتی میبینه اورهان از اتاق بیرون میاد جا میخوره و شنگول ماجرارو واسش تعریف میکنه. تو مدرسه یاسمین پیش عمر میره و بهش میگه هر اتفاقیم بیوفته تو داداش منی. جلوی کلاس افرا پیش اوگلوجان میاد و ازش میخواد بعد از مدرسه تکلیفشونو باهم حل کنن و یخورده بگردن اوگولجان خوشحال میشه ولی الکی میگه با عمر قراره با صنم اینا بریم بیرون افرا میگه باشه خوش بگذره و به داخل کلاس میره. عمر ازش میپرسه واسه چی اینکارو کردی؟ واسه اینکه قدرمو بدونه عمر میخنده و به داخل کلاس میرن…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا