خلاصه داستان قسمت ۲۳۹ سریال ترکی تردید (هرجایی)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۳۹ سریال ترکی تردید (هرجایی) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی هرجایی در روزهای جمعه ساعت ۸ شب به وقت ترکیه پخش می شود و دارای طرفداران بی شماری در ترکیه و دیگر کشورها می باشد. هرجایی (عهدشکن، بی‌وفا) یک مجموعه تلویزیونی درام عاشقانه ترکیه است که حاصل پیدایش یک عشق با طعم انتقام و با بازی آکین اوزو، گولچین سانتیرجی اوغلو، ابرو شاهین، اویا اونوستاشی ، احمد تانسو تانشانلر، سرهت توتوملر می‌باشد.

قسمت ۲۳۹ سریال ترکی تردید 
قسمت ۲۳۹ سریال ترکی تردید

خلاصه داستان قسمت ۲۳۹ سریال ترکی تردید 

بعد از رفتن میران عزیزه با نفرت به اسما می گوید: «شاید من باید فسون رو از همون اول میکشتم تا انقدر بچه ها و نوه هام رو اذیت نکنه… فقط منتظرم ریان خوب شه… »صبح ریان که چشمانش را باز می کند میران را می بیند که در به در دنبال دکتر مناسبی است و چشمانش پر از اشک می شود. همان موقع دلشاه و بقیه از راه می رسند. آزرا از دلشاه رو برمی گرداند و می گوید: «مامان تو چجور ادمی هستی؟! تو میدونستی ریان بیماره و راضی به مرگش بودی! یعنی انقدر از ریان متنفری؟! » شوکران که این را می شنود جلو می رود و با عصبانیت به دلشاه می گوید «دخترم این چه حرفیه؟ ریان کم خوبی کرده بهت؟ دیگه نشونم از این حرفا بزنی! » یارن با خباثت زینب را صدا می زند و به او می گوید:«دیروز دست فیرات درد نکنه منو از دست فسون نجات داد! بالاخره فیراته دیگه مثل قدیم هرکاری هم داشته باشه زود برای کمک به من خودشو میرسونه.» زینب با تعجب می پرسد:«َشما از قبل همو میشناختین؟ » یارن با ناراحتی تصنعی می گوید: «مگه نمیدونستی؟ چیز مهمی نبود! هرچی بوده تو گذشته مونده! ببخشید من فکر کردم میدونی! » زینب با ناراحتی به اتاقش برمیگردد.

میران به دلشاه می گوید:«مامان توام از وضعیت ریان خبر داشتی آره؟ واسه همون مرگشو آرزو کردی؟! » و با عصبانیت سر او فریاد می زند. ریان برای این که به این بحث ها خاتمه بدهد میگوید: «دلشاه خانم هم حتما تازه فهمیدن وگرنه بهت میگفت میران. » و سعی در آرام کردن میران می کند. میران آزرا را صدا می زند و از او می خواهد تا دکتر خوبی به انها معرفی کند. آزرا کمی فکر می کند و می گوید: «در اصل یه نفر هست که همه میگن روش هاش مثل معجزه ست. اما متاسفانه کسی ازش خبر نداره. به خاطر یه اتفاق از دکتر بودن گذشته و طبابت نمیکنه. » اما میران تصمیم می گیرد هرطور شده او را پیدا کند که هازار از راه می رسد و با عصبانیت از میران می خواهد بیرون بیاید. او یقه ی میران را می چسبد و می گوید: «تو دیشب باز رفتی خودتو به آغوش عزیزه سپردی چرا؟! » میران با بغض می گوید: «میخواستم زنی که باهاش بزرگ شدم و همیشه دردامو تسکین میداده این بار هم همون کارو کنه. » هازار با عصبانیت فریاد می زند: «مگه چیشده؟ بهم بگو! » میران اشکش در می آید و می گوید:«ریان اگه امید رو دنیا بیاره میمیره… » هازار ناباورانه پیش ریان می رود و او را با بغض در آغوش می گیرد و نوازش می کند و می گوید: «دخترم همه چیز درست میشه. نترس… »

فسون با جهان قرار ملاقات می گذارد و از او می خواهد تا در مقابل میران از او محافظت کند. اما جهان با پوزخند می گوید: «من از دور میشینم و دعوای تو و میران رو با لذت تماشا میکنم. خودمو قاطی شما ها نمیکنم فسون اصلان بی! » وقتی میران می بیند که فسون همچنان با آزرا تماس می گیرد با عصبانیت به او می گوید:«آزرا وقتشه دیگه تصمیم بگیری. من نمیخوام هیچ کدوم از اعضای خانواده م با زنی که باعث مرگ بچه م و مریضی زنم شده در ارتباط باشه. » آزرا هم حرف او را قبول می کند. زینب در مورد گذشته فیرات با یارن می پرسد. فیرات می گوید: «اینو یارن بهت گفته آره؟ چیز مهمی نبوده که بهت بگم. تو به مرور یارن رو میشناسی و بهتر منظور من رو میفهمی. فقط بهم اعتماد کن. » زینب لبخند می زند و او را در آغوش می گیرد.

 

بیشتر بخوانید: 

خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی تردید (هرجایی) + جزئیات داستان

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا