خلاصه داستان قسمت ۲۴۰ سریال ترکی تردید (هرجایی)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۴۰ سریال ترکی تردید (هرجایی) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی هرجایی در روزهای جمعه ساعت ۸ شب به وقت ترکیه پخش می شود و دارای طرفداران بی شماری در ترکیه و دیگر کشورها می باشد. هرجایی (عهدشکن، بی‌وفا) یک مجموعه تلویزیونی درام عاشقانه ترکیه است که حاصل پیدایش یک عشق با طعم انتقام و با بازی آکین اوزو، گولچین سانتیرجی اوغلو، ابرو شاهین، اویا اونوستاشی ، احمد تانسو تانشانلر، سرهت توتوملر می‌باشد.

قسمت ۲۴۰ سریال ترکی تردید 
قسمت ۲۴۰ سریال ترکی تردید

خلاصه داستان قسمت ۲۴۰ سریال ترکی تردید 

صبح خیلی زود میران بدون این که به ریان چیزی بگوید راه می افتد تا دکتر توران را پیدا کند. آزرا هم به دیدن فسون می رود و با عصبانیت به او می گوید «من میدونم مسبب تمام کارها و بلاهایی که سر میران و ریان میاد تویی! دیگه نمیخوام ببینمت. تو برای بار دوم منو بی مادر کردی. من مادری مثل تو ندارم. » و انجا را ترک می کند. فسون با عصبانیت به هالیت می گوید که امادگی های لازم برای نقشه ای که در سر دارد را انجام بدهند. وقتی هازار از ریان می خواهد هرچیزی که خوشحالش می کند را از پدرش بخواهد، ریان به او خیره می شود و می گوید:«بابا خوب میدونی چی میخوام… » هازار هم به سمت خانه عزیزه می رود و عزیزه با دیدن او جا می خورد. هازار مقابلش می نشیند و سرش را پایین می اندازد و می گوید: «همیشه با خودم میگفتم اگه زبونم بگه بخشیدمت، قلبم هم میتونه اینو بگه؟ اما این بار به خاطر دخترم اینجام… به خاطر ریان میخوام بخشیدن تو رو امتحان کنم… » عزیزه در حالی که به آرامی اشک می ریزد کنار او می نشیند و موهایش را نوازش می کند. آنها با هم به سمت عمارت شاداغلو می روند. نصوح با دیدن آنها بی نهایت خوشحال می شود و از ریان به خاطر این لطفش تشکر می کند. جهان که از دور آنها را می بیند با حرص وارد خانه اش می شود.

میران با نشانی ای که به او داده اند به سمت روستایی می رود. او با مردی جاافتاده آشنا می شود و از او سراغ دکتر توران را می گیرد. مرد به او می گوید: «مگه چیشده؟ » میران تعریف می کند: «زنم بیماره. اگه بچه مونو دنیا بیاره میمیره. » مرد می گوید: «خب کاری نمیشه کرد! سقطش کنین. » میران می گوید:«اگه سقطش کنه دیگه بچه دار نمیشه… » مرد می گوید که به او مربوط نیست و از انجا دور می شود که میران به سمتش می رود و می گوید «دکتر توران میدونم شمایین! خواهش میکنم کمکمون کنین. حتی اگه امید کوچیکی باشه ما انجامش میدیم. » و دفتر خاطراتی که ریان نوشته را به دست او می دهد و می گوید: «اگه کاری انجام ندین، هرسه تای ما میمیریم. » و آنجا را ترک می کند.

سر میز شام با حضور عزیزه نصوح خیلی خوشحال است و می گوید:«همیشه آرزوی همچین سفره ای رو داشتم که همه مون دور میزش باشیم.. » هازار که دلش آرام نمی گیرد سراغ جهان می رود و از او می خواهد که بیاید تا کمی صحبت کنند اما جهان می گوید: «نه میران و نه عزیزه هیچ چیز من نیستن. من تا وقتی تاوان کارایی که باهام کردن رو پس ندن، دلم آروم نمیگیره. جوری دلمو آتیش زدن که دوتاشونم با این آتیش میسوزونم! »شبانه فسون خیریه ی نیمه کاره ی امید را آتش می زند. وقتی خبر آتش سوزی به گوش میران و بقیه می رسد انها با عجله خودشان را می رسانند اما همه چیز سوخته و خاکستر شده. هازار و میران هردو خوب میدانند که این کار، کار جهان است.

بیشتر بخوانید: 

خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی تردید (هرجایی) + جزئیات داستان

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا